چرا کسی که صلاحیت پاسخگویی به سوالات معنوی و دینی را دارد انقدر فاصله پیدا کرده با مردم؟

آیت الله مرتضی تهرانی: چرا کسی که صلاحیت پاسخگویی به سوالات معنوی و دینی را دارد انقدر فاصله پیدا کرده با مردم؟

 این برنامه هایی که گاهی این رسانه ها به عنوان بیان مطالب عرفانی از یک اشخاص مجهول الهویه درست می کنند و می ذارند خیلی خطر ناکه. یعنی ملت بدبختی که نون ندارند، جهنمی هم می شوند! این که حضرت سجاد می فرماید: "لابد للمومن من حکیم یرشده" یا تعبیر دیگرش: "هلک من لیس له حکیم یرشده" برای این است که بروید بپرسید.

هیچ کارشناس مذهبی واقعی مثل آیت الله جوادی آملی و شاگردانش نمی گویند ما هزار تومن می گیریم جواب میدهیم. فرصت داشته باشند نیم ساعت هم وقتش را بگیری جواب می دهند و درست هم جواب می دهند.

یکی از معصومین از مسجد رد شد دید یکی از شاگردانش نشسته و روایات استادش یعنی امام معصوم را نقل می کند، فرمود: من دوست دارم و خدا هم دوست دارد که شما که چیز یاد گرفتید توی مردم بنشینید – این را من می گویم- برای خودتون حریم قایل نشوید که مردم دسترسی به شما داشته باشند سوالات مذهبی شان را مطرح کنند جواب بدهید.

این پسرو و پیشروها؛ مردم بیچاره ای که می دوند واسه یه لقمه نون، دیگه به اینها اجازه نمیده که یک ساعت دو ساعت معطل بشن که نوبت شون بشه که یه سوال کنن.

حتما هفتاد سال پیش اینطوری که الان هست نبوده. یعنی توان مردم برای ارتباط برقرار کردن با علما بهتر از حالا بوده خیلی. قابل مقایسه نبوده حتی مراجع! یعنی مرحوم آیه الله حائری که موسس حوزه ی علمیه قم بوده همین طور که می رفته خونشون بیست نفر می اومدند سلام می کردند دست ایشون رو می بوسیدند و سوال می کردند و جواب می گرفتند. مرحوم آیه الله خوانساری همینجور.

آدم نمی فهمد چرا اینطوری شده کسی که صلاحیت پاسخگویی به سوالات معنوی و دینی را دارد چرا انقدر فاصله پیدا کرده با مردم؟

...

مرحومه والده از پدرش نقل می کرد که مشرف شده بود(نجف) - پیش از اینکه شیخ فضل الله نوری را شهیدش کنند- که مرحوم آخوند خراسانی را ببیند و بگه این هایی که به شما گفتند دروغه ما از تهران داریم می آییم من فلانی هستم تهران این خبراست نه اونهایی که به گوش شما رسانده اند.

عین این جریان را من در زمان پیش از انقلاب در قم احساس کردم و دیدم. تا یه وقتی امام پیغام داد بیا کارت دارم. رفتم. گفتش که برو منزل آیه الله گلپایگانی. به من آمده اند این جور گفته اند و من باور نکرده ام. برو با ایشون صحبت کن اونچه را که شنیدی بیا برای من بگو. بیش از چهار ساعت طول کشید صحبت کردنم. صبح که به ایشون گفتم ایشون دعا کرد در حقم و خیلی خوشحال شد. این ها چیزی نیست که بگیم تو حوزه مگه میشه اینجور.

اصحاب مرحوم آخوند خراسانی اینها همشون علیه السلام نبودند. من دربسته می گویم. اما کسی نمی دانست. پنجاه سال بوده در حوزه نجف بوده و محاسن شریفش یا غیر شریفش اندازه اش چقدر بوده و عمامه اش چجور بوده و دو ساعت به اذان صبح هم حرم امیرالمومنین می رفته و نوافلش رو اونجا....بقیشو دیگه نمیگم... همینها بودن که سه روز پدرِ مادر بنده اونجا بوده و می خواسته خدمت آخوند برسه و نذاشته بودند؛ که آخوند بی خبر بماند از مسائل مقدمات مشروطیت ایران بخصوص طهران.

معروف است که این یهودی ها و انگلیسی ها برای پنجاه سال دیگشون نقشه کشی می کنن اینها جک نیست واقعیت است.

 شما نمی شناختید سید کاظم عصار را که هم مجتهد بود و هم متخصص در فلسفه الهی یعنی اسفار ملاصدرا بود. بنده می دیدم ایشون رو و می شناختم. از سفارت انگلیس یک جوان با استعداد می آد خدمت ایشون میگه من می خوام خدمت شما اسفار بخونم. مقدمات اسفار را هم خوانده بوده مدتی ایشون اسفار به اون درس می گفته. که من الانه میگم که ایشون اشتباه می کرده نمی گفته که توی انگلیسی از سفارت انکلستان می خوای بیای پیش من اسفار برای چی بخونی؟

بعد از بیت مرحوم آخوند خراسانی که قطعا توش مهره خارجی دشمن اسلام بود...تمام بیرونی و بیت مراجع مثل نمک توی آش یه دونه ی نامعلوم مهره ی خارجی دشمن اسلام توش داشته. شما می خواهی قبول نکنی نکن....

 

سوم شهریور 90 (25رمضان)


لینک دانلود:

http://ommeabiha.ir/oc/wp-content/uploads/900603_1SoTeh.wma

نظر شما چیست؟

امیر المومنین شرط سوم آن جلسه ی شورا را نپذیرفت.

چرا؟ ...چون می خواهد نقش هدایت گری داشته باشد نه نقش حکومت و سلطنت! خدا برای این خلقش کرده: "جعناهم ائمه یهدون بامرنا" نه یحکم بامرنا!

می گویند اینها حق است اما فعلا مصلحت اقتضاء می کند کمی راست بگوییم کمی دروغ!  

آیا این مصلحت را امیر المومنین نمی فهمید؟ آیا امام حسین نمی فهمید که شب عاشوراء سفت و محکم به یارانش گفت بروید و همه رفتند؟

به خلاف گویی معتاد شده ایم!

خودمان سوراخ فهممان را کور کرده ایم!

هر کس حرف راست بزند می گویید برو بابا تو کاسب نمی شوی!

19/10/86

سیاست حسینی

همه مورخین نقل کرده اند که در شب هشتم ذی الحجه در مکه امام حسین (علیه السلام) خطبه ای ایراد فرمود که در آن می فرماید «من می بینم که قطعات بدنم را گرگهای بیابان تکه پاره می کنند»

سیاستی که ابی عبدالله در این خطبه اجرا کرده در عالم مشابه ندارد زیرا اگر کسی در عالم سیاست بخواهد عده ای را به دنبال خود بکشاند آنها را از صدمات و خطرات و بدی های آن راه آگاه نمیکند و تنها فواید و خوبیها را بیان می کند.

 ایشان همین خطبه را شب عاشورا تشریح کردند که هر که با من بماند فردا کشته میشود پس هر که میخواهد برود، برود.

 از فاطمه بنت الحسین (علیهما السلام) نقل است که فرمایش پدرم تمام نشده بود که ده تا ده تا و بیست تا بیست تا بلند شدند و رفتند.

اگر کسی انس با این بزرگواران داشته باشد بویی از درستی این سیاست به مشام روحش میرسد.

امام زمان را می ظهورانند!

 

"... حتما این زمان ما آخرالزمان است، و از فتنه های آخرالزمان به خداوند پناه ببرید ... 

امروز آمده اند به من می گویند که: یک گروهی درست شده اند میگویند که:

 ما قدرت داریم،  کارهایی میکنیم که ظهور امام زمان (س) نزدیک بشود!

 گفتم: چه کار میکنید؟ گفت: ما بلدیم چه کار کنیم، دنیا را به هم میزنیم تا ایشان زودتر تشریف بیارند! ابتدا من فکر کردم شوخی میکند! گفت: نه آقا افرادی هستند که اینجور فکر میکنند! این طور عمل هم میکنند! گفت: میگویند خدا همه چیز رو خلق کرده تا ایشان [امام زمان] تشریف بیارند!

 گفتم: به صریح قرآن، خدا همه چیز را برای انسان ها، و انسان را هم برای هدایت خلق کرده، تمام شد! همه چیز را برای انسان خلق کرده و انسان را برای هدایت. یعنی انسان واقعی بشود، کمال پیدا کند، به خدای متعال نزدیک بشود، کثافات حیوانی را از خودش دور کند، اخلاق رذیله را از خودش دور کند، افکار رذیله را از خودش دور کند.

 در بعضی از آیات خداوند متعال میفرماید: ما در قیامت افکار اصولی اعتقادی نادرست شما را هم مورد مواخذه قرار میدهم. از شما می پرسیم چرا به این اصل، چرا به این حرف معتقد شدی؟ باید دلیش را بگویی! حیف است که ما خودمان را هلاک کنیم، و قیامتمان و سعادتمان را به باد فنا بدیم...

حاج آقا مرتضی تهرانی، شب قدر دوم، ۹ شهریور ۱۳۸۹

 

 

سوار بر پیادگان

دانشمندان زودتر تسلیم حق می شوند تا افراد دیگر. زیرا روحشان با منطق و علم آمیخته شده.


در هندوستان بوسیله ادیان مختلف انسان ها را سرگرم می کنند تا بتوانند به اهدافشان برسند.


برای تخریب یک فرهنگ ابتدا هویت افراد برجسته را می گیرند و آنگاه می توانند هر هویت غلطی را به آن افراد نسبت بدهند.


عده ای سیاستشان این است که زمان و قدرت تفکر را از مخالفینشان می گیرند تا بتوانند سرکوبشان کنند. در نتیجه در این جامعه مغز ها منجمد می شود و متفکر ها فرار می کنند.


چرا ما وقتی دستمان و درکمان به معارف دینی (ولایت و توحید) نمی رسد، آن معارف را پائین می آوریم؟


عدم دین شناسی سبب شد كه عمر بن سعد مثل مور و ملخ يار داشته باشد.


يزيد و عبيد‌الله بدون پول خرج كردن و فقط با استفاده از جهل مردم در بين مسلمين مثل يار جمع كردند.


مستضعف كسي است قدرتمندان نمي‌گذارند او در جامعه نفوذي پيدا كند.


آنقدر دشمن زندگی سختی برای ما بوجود آورده که ما شب و روز به فکر امرار معاش هستیم و دیگر فرصتی برای تفکر نداریم.


ببینید تبلیغات چه میکند که وقتی حضرت علی را در مسجد ضربت می زنند، در شام می گویند: این خبر دروغ است! چراکه مگر علی نماز هم می خواند؟


دشمن می داند که "اگر مردم آزاد باشند بالاخره عده ای پیدا می شوند که راه حقیقت را بفهمند". لذا راه فهم را بستند.


عاشورا بیش از اینکه جنگ و زد و خورد باشد، یک جنگ تبلیغاتی بوده. از یک طرف عمر سعد می گقت: " یا خیل الله ارکبی و بالجنه ابشری" (ای لشکر خدا سوار شوید و بسوی بهشت بشتابید) و از طرف دیگر هر کدام از یاران امام، وقتی به میدان میرفتند، با رجزخوانی خود را معرفی می کردند.


ابن زیاد آنچنان تظاهر به اسلام و ایمان میکرده، که اگر کسی اهل علم و معرفت و توحید نباشد، گمان میکند، "ابن زیاد از اولیاء الله" بوده.