شیخ محمد یزدی، حدود ده سال به مباحثه ی فلسفه ی صدرا با حاج آقا مرتضی تهرانی مشغول بود.

آیت الله مرتضی تهرانی هر بار که می خواهد آشنایی و تبحر خود بر حکمت متعالیه را ثابت کند به این نکته اشاره می کند که قریب به ده سال با شیخ محمد یزدی به مباحثه ی اسفار اربعه مشغول بوده.

رزومه ی علمی و عملی آیت الله یزدی طوری است که بیشتر از آنکه مباحثه علمی با او نشان از اعتبار علمی باشد، بالعکس تسلط و ورود علمی حاج آقا مرتضی در حکمت متعالیه را زیر سوال می برد.

این امر علاوه بر آشنایی حاج آقا مرتضی با فلسفه ی صدرا مشعر به نزدیکی و رفاقت دیرینه ی او با شیخ محمد یزدی است.

آیت الله یزدی، در دهه نخست انقلاب از مخالفین مطلقه بودن ولایت فقیه بود و نسبت به نخست وزیر وقت مخالف جدی بود و جزء نمایندگان 99 نفره ای بود که مخالفت خودشان را با حمایت امام از نخست وزیر وقت اظهار کردند.

او در یکی از جلسات بازنگری قانون اساسی با افزدون مطلقه به اصل ولایت فقیه مخالفت می‌کند و می‌گوید: «بنده مخالف سپردن سرنوشت امت مسلمان به دست ولی فقیه‌ام تا هر کار می‌خواهد بکند، مطابق سلیقه و نظر شخصی خودش». 

او به مرور جایگاه سیاسی اش را در دوران امام از دست می داد. و هنگامی که توسط رهبر فعلی به سمت ریاست قوه ی قضاییه منصوب شد، صادق خلخالی گفت: "آقای خامنه ای همانند مسیح است. چون هیچ کس همانند او نمی توانست آیت لله یزدی را پس از مرگ سیاسی دوباره زنده کند."

آری یزدی پس از امام، قدر و جایگاه دیگری یافت.

تا جایی که آیت الله یزدی که در دوران حیات امام به خود اجازه ی مخالفت و نقد نظرات امام را بدهد در دیماه 92 گفت:

"ولی مطلق فقیه در تصمیمات خود هیچ‌گاه اشتباه نمی‌کند؛ چراکه اگر بخواهد تصمیمی بگیرد و این تصمیم صد در صد به ضرر امت اسلام باشد، وظیفه لطف امامتی امام زمان‌(عج) ایجاب می‌کند که به هر نوعی وی را ارشاد کند." *

اما نحوه ی مدیریت و عملکرد او در قوه ی قضاییه چنان بود که هاشمی شاهرودی پس از تحویل گرفتن قوه ی قضاییه از آن به عنوان یک ویرانه یاد کرد.

وی پس از آن سمت عالی در نظام، بیش از هر چیز به مخالفت و مصاف با منتقدین و مخالفین و غیر متعبدین به آیت الله خامنه ای مشغول بود.

سرانجام 19 اسفند 93 به ریاست یکی از مهم ترین نهادهای کشور رسید. او اکنون رئیس مجلسی است که کارش نظارت بر رهبر و تعیین رهبر است. این در حالی است که ایشان ولایت فقیه را ناشی از انتخاب مستقیم یا غیر مستقیم مردم نمی داند. و ظیفه خبرگان را نه نظارت که دفاع و حمایت از رهبری می داند. 

مخالفت او با آیت الله هاشمی تا آن حد جلو رفت که پس از آنکه از سوی آیت آلله هاشمی نظریه ی شورایی رهبری مطرح شد، از مبانی و نظرات فقهی پیشین خود عدول کرد و یک سره به جدال با امثال آیت الله هاشمی مشغول بود.

او به همراه آیت الله احمد جنتی صلاحیت هاشمی را به دلیل کهولت رد کردند.

او در 83 سالگی در حالی که چندین سال است با ویلچیر در همه جا حاضر می شود. دوباره زندگی سیاسی اش را احیاء کرد. آن هم فقط به دلیل مانع شدن از ریاست هاشمی بر خبرگان بود و بس.

با توجه به همه ی اینها، آیت الله مرتضی تهرانی که حدود 10 سال همنشین و مباحث با او بوده بیشتر از هر کسی او را می شناسد و می تواند درباره ی شایستگی های او نظر بدهد.

* لازم نیست جلوی هر ضرری به اسلام گرفته شود. اگر چنین لزومی در کار بود سقیفه بنی‌ساعده و فتنه‌ی خوارج و قیام عاشورا و …. اتفاق نمی‌افتاد، آیا ضرر اشتباه ولی فقیه بیشتر است یا سقیفه و کربلا. آیا اصل غیبت خسارت عظیمی نیست که به اسلام و امت اسلام آمده است؟ پس چگونه این‌ها با قاعده‌ی لطف سازگار است؟ درک ناصحیح از قاعده لطف موجب این اقوال بی‌اساس است. قاعده‌ی لطف درباره‌ی حفظ اصل قرآن جاری است و مفاد انا نحن نزلنا الذکر و انا له لحافظون همان قاعده‌ی لطف است؛ زیرا بدون اصل قرآن مسیر هدایت انسان مسدود می‌شود، اما با اشتباه ولی فقیه مسیر هدایت بسته نیست. با وقوع حادثه‌ی کربلا اصل دین حفظ می‌شود، اگرچه ضربه‌ای عظیم است به اسلام. مسیر هدایت بدون اصل امامت ناقص است، اما با غیبت سازگار است ولو این‌که غیبت مصیبتی عظیم است و ضرری سنگین. وقوع هر ضرری و لو به اسلام و امت اسلامی، مساوی هدم بنای هدایت و نقض حکمت تشریع نیست که مصداق قاعده‌ی لطف باشد. (لینک به متن کامل این مطلب +اینجا)