>>تفاوت‌های اهل‌بیت (علیهم‌السلام)

جایگاه ویژه ی امام حسین میان شیعیان و تاکید روایات بر این که "از برای کشته شدن حسین (ع) حرارتی در دل‌های مؤمنین وجود دارد که هرگز سرد نمی شود"[1]  موجب می شود یکی از این دو فرض به ذهن خطور کند:

الف) این امر، به علت اختلاف مقام و رتبه‌ی امام حسین با سایر معصومین (علیهم‌السلام) نزد خداست.

ب) تفاوت شرایط زمانه و موقعیت‌های دوره ی هر یک از ائمه سبب واکنش‌ها و عملکردهای مختلف از سوی آن‌ها گردیده.

شرائط دوره امام حسین (علیه‌السلام) موجب شده که ایشان محبت باطنی خود به خدا را به طور کامل در دنیا ظهور ببخشند وگرنه ائمه همگی نوری واحد هستند.[2] آیت الله مرتضی تهرانی قائل به نظر دوم است و می‌فرماید:

"سیدالشهدا (علیه‌السلام) از لحاظ امامت و عصمت و اینکه دارای علم و قدرت الهی است با امام مجتبی (علیه‌السلام)  فرق نداشته است و اگر برنامه امام مجتبی (علیه‌السلام) در آن ده سال نبود، افراد لایقی از انسان‌های هدایت شده و دارای ولایت برای دهم محرم‌الحرام سال شصت و یک به وجود نمی‌آمد. بذر را آن حضرت کشت کرد تا این افراد لایق به وجود آمدند که هر چند از لحاظ جمعیت زیاد نبودند ولی آثار وجودی و معنوی ایشان به مقداری بود، که عالم‌گیر شده است."

>>چرا عزاداری کنیم؟

اما دلیل این میزان تأکید روایات به توسل و ذکر مصائب امام حسین (علیه‌السلام) چیست؟

زیرا آشنایی با آن عزیز، موجب ایجاد محبت در دل انسان‌ها نسبت به ایشان می‌گردد و تداوم یاد او و عزاداری بر او سبب تحکیم و تثبیت این محبت و مودت می‌گردد. حاج آقا مرتضی در این‌باره، بیان می‌کنند:

"اگر انسان نسبت به فضایل اولیای خدا توجه کند نسبت به آنها مودت پیدا می‌کند، که مودت، انسان را به سمت آن‌ها می‌کشد و سبب می‌گردد که هم ظاهرش به ظاهر آنها شباهت پیدا کند و هم باطنش شبیه باطن آنها شود. چنین وضعیتی را "سنخیت" می‌نامیم. اگر چنین نشود، نشانه آن است که انسان در ادعای محبت اشتباه کرده است. گاهی بر خود انسان امر مشتبه می‌شود و خیال می‌کند کسی را دوست دارد و بعد معلوم می‌شود که دوست ندارد. باباطاهر در یک رباعی با زبان ساده این حقیقت را بیان می‌کند که سلیقه‌ها مختلف است و بعضی وصل و بعضی دیگر هجران را می‌پسندند و برخی درد و برخی دیگر درمان و صحت را می‌پسندند. اما انسانی که دلش از محبت محبوب پر است اگر نسبت به این چهار چیز مورد سؤال قرار گیرد که کدام را دوست داری؟ جواب می‌دهد از من نپرسید و به من نگاه نکنید. ببینید محبوب من چه دوست دارد من نیز همان را دوست دارم."

>>شفاعت

شفاعت چیست و چه ارتباطی میان شفاعت و توسل به اهل بیت و گریه بر مصائب ایشان وجود دارد؟ حاج شیخ مرتضی تهرانی می‌گوید:

"ظرف و زمان توسلات در دنیا و تحقق شفاعت در عالم آخرت است. یعنی توسل به منزله‌ی ریشه یا تنه‌ی درختی است که میوه‌ی آن شفاعت است."

یعنی همان‌طور که گفته شد توسل موجب سنخیت با اولیای خدا می‌گردد و این سنخیت در قیامت برای شخص متوسل ثمربخش خواهد بود. البته این، بدان معنا نیست که توسلات در دنیا و عالم ماده بی‌تأثیر باشند. در این‌باره حاج شیخ مرتضی داستانی به این مضمون نقل می‌کنند که:

"آیت‌الله بروجردی می‌فرمود: من چشم درد بسیار شدیدی در بروجرد گرفتم که هر چه اطبا تجویز کردند، افاقه نکرد. تا اینکه روز عاشورا رسید. ایشان فرمود: در بروجرد رسم بوده که عزاداران اباعبدالله (علیه‌السلام) گل به پیشانی می‌مالیدند و پای برهنه در کوچه‌ها نوحه‌سرایی می‌کردند. فرمود: به کوچه رفتم و یک تکه از این گل‌ها برداشتم، با آب حل کردم و در هر دو چشمم ریختم و درد چشمم تمام شد. فرمود: تا این لحظه که چهل سال از آن روز می‌گذرد نه به چشم درد مبتلا گشتم و نه به عینک محتاج شدم."

در ادامه ایشان در رابطه با شفاعتی که در قیامت متجلی می‌شود چنین می‌فرمایند:

"حقیقت شفاعت، ضمیمه شدن چهره‌ی ملکوتی و آخرتی ارتباط انسان مؤمن با اولیا در دنیا، به کارنامه‌ی اعمال است. این ارتباط می‌تواند از طریق شنیدن و خواندن اوصاف و فضایل اولیا و به دنبال آن علاقه‌مندی به آن‌ها باشد و یا می‌تواند از این طریق باشد که از مظلومیت آن‌ها در دنیا و مصیبت‌های سنگینی که آن‌ها برای نجات مردم از آلودگی‌ها کشیدند، مطلع شود و این اطلاع باعث گردد که دل او نسبت به آن‌ها رقت و علاقه پیدا کند. در بسیاری از موارد این نوع روابط و توجه دادن روح، در دنیا چهره‌ی قابل لمسی ندارد. "

یعنی ممکن است سایر انسان‌ها وجود این علاقه و محبت را از ظاهر اعمال او تشخیص ندهند هر چند که در قلب او موجود باشد. و عملی که سبب ایجاد محبت به دوستان خدا در دل شخص گشته مانند درّ گرانبهایی است که در قیامت، با ضمیمه شدن به مابقی اعمال نیک او موجبات نجاتش را فراهم می‌کند. همان‌طور که در روایت آمده است: "آدمی با آنچه دوست دارد محشور می‌شود حتی اگر سنگی باشد."[3]

>>شفاعت و عدل الهی

از گفته‌های بالا روشن می‌شود که شفاعت با عدالت الهی منافاتی ندارد بلکه ابراز محبت به اولیای خدا هر چند در چشم ما کوچک بنماید اما کاری بس ارزشمند و سرمایه‌ای هنگفت است که در آخرت مثمر ثمر می‌گردد. همان‌طور که ایشان می‌فرمایند:

 "اولیای خدا در مقوله‌ی شفاعت در قیامت، قانون خدا را نمی‌شکنند. نه مجرم را از جریمه دور می‌کنند و نه امتیازی به یک انسان بی‌لیاقت عطا می‌کنند."

در واقع شفاعت به معنای به بهشت بردن شخصی که لیاقت جهنم دارد، نیست. بلکه شفاعت به معنای ایجاد سنخیت و شباهت میان شخص با اهل بیت است که خود شخص با توسل آن را موجب شده و این سنخیت در او رشد کرده و در آن شخص لیاقت به بهشت رفتن را ایجاد می‌کند، آنگاه او را به بهشت وارد می‌کنند.

>>روح عمل

اکنون این سؤال جا دارد که چگونه عملی که انسان در این عالم انجام داده برای او باقی می‌ماند تا در عالم دیگر نتیجه‌اش را ببیند.

پاسخ در این است که هر عملی که از انسان‌ها سر می‌زند دارای دو وجه و دو رویه است؛ یک رویه ظاهر و طبیعت عمل است و رویه‌ی دیگر به نیت و قصد انجام دهنده مربوط است. و می‌توان دو عملی را فرض کرد که در وجه ظاهری کاملا مشابه باشند اما وجه باطنی آن‌ها کاملا متغایر باشد. مانند اینکه شخصی برای طلب رضایت و قرب الهی به مستمندی کمک کند و شخصی دیگر همان کمک را منتها از این جهت که نزد دیگران اعتباری کسب کند انجام دهد تا بتواند به اهداف دنیوی خود برسد. عمل شخص دوم از سطح دنیا عبور نمی‌کند اما عمل شخص اول چون به خدا ربط پیدا کرده، دارای بعدی قیامتی نیز می‌باشد. آقا مرتضی این واقعیت را چنین تبیین می‌کنند:

"هنگامی که انسان قصد قربت و قصد اطاعت امر و فرمان حق‌تعالی را می‌کند، رعایت شرایطی که از آن اصل اعتقادی نشأت گرفته موجب می‌شود که عمل دو بعدی گردد. این بعد دوم با مرگ از بین نمی‌رود، بلکه به عمل انسان صورتی محکم‌تر و مستقرتر از این صورت مادی و دنیایی می‌دهد که این صورت عمل هم در برزخ و هم در قیامت وجود دارد."

فلذا عمل صالح زمانی فایده‌مند خواهد بود که از نیتی صالح و خالص برخیزد. و داشتن نیت صحیح از سوی کسی میسر خواهد بود که با شناخت و اختیار، دین را برگزیده باشد و الا انجام عمل صالح از روی ترس یا طمع دنیوی حاصلی در پی نخواهد داشت. ایشان می‌فرمایند:

"دین تزریقی و تلقینی نیست، به توجیه، تفاهم و استدلال نیاز دارد. وجدان آگاه و دور بودن از احساسات و اغراض شخصی را می‌طلبد."

 پس دین‌دار گشتن یا بی‌دین بودن امری است درونی که خود شخص باید به آن برسد و با تحمیل به دست نمی‌آید. ایشان در ادامه به این مسئله اشاره می‌کنند که دین‌دار و بی‌دین می‌توانند در کنار یکدیگر زندگی کنند به شرطی که هیچ‌یک حقوق دیگری را ضایع نکنند:

"جای دین قلب است و تا وقتی که بی‌دینی و دین‌داری عوارض خارجی و عینی و فعلی و فیزیکی پیدا نکرده است، هیچ‌کدام مزاحم یکدیگر نیستند."

که یادآور این آیه‌ی شریفه است که: "ای کسانی که ایمان آوردید بر شما باد خودتان! اگر هدایت شده باشید، کسانی که گمراه گشته‌اند، نمی‌توانند به شما ضرری برسانند"[4]

 

پانوشت

[1]- "إِنَّ لِقَتْلِ الْحُسَيْنِ حَرَارَةً فِي قُلُوبِ الْمُؤْمِنِينَ لَا تَبْرُدُ أَبَدا" (مستدرک الوسائل، ج 10، ص 318)

[2]- "قَالَ رسول‌الله (ص): خَلَقَنِيَ اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى وَ أَهْلَ بَيْتِي مِنْ نُورٍ وَاحِدٍ" (بحارالأنوار، ج 36، ص 302)

[3]- "إنّ المرء يحشر يوم القيامة مع من أحبّ" (تفسير الإمام الحسن العسكريّ (عليه السلام)، ص 370، ح 259)

    - " لو أن رجلا تولى حجرا لحشره الله معه يوم القيامة" (الأمالي‏للصدوق، ص 131)    

[4]- "يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا عَلَيْكُمْ أَنْفُسَكُمْ لاَ يَضُرُّكُمْ مَنْ ضَلَّ إِذَا اهْتَدَيْتُمْ" (سوره‌ی مائده، ص 105)