كسي كه دلش با دين نيست را نمي‌توان با شمشير اصلاح كرد

تسلیم در برابر حق فطری است.  یعنی انسان بدون اینکه سر نیزه و زور در کار باشد، تسلیم میشود.


نیروی انتظامی و پلیس آدم ساز نیست.


اگر یک تشکیلات بخواهد انسان سازی کند، باید با دل مردم و با فطرت الهی مردم کار داشته باشد.


آنچه برای اولیاء خدا خیلی مهم بوده، ایجاد یک دستگاه سلطه گر بدن بر بدن نیست. بلکه آمده اند پیش از حکومت کردن مردم را هدایت کنند و با افکار مردم مخاطب باشند. و با بیدار کردن دلهای مردم آنها را به سعادت برسانند.


اگر می بینید در حکومت مردم برمردم، رضایت مردم، مطرح است، به این خاطر است که اگر تحمیلی باشد، پایدار نخواهد بود.


موفقیت یک حکومت، بر حسب مقبولیت آن حکومت است. هرچه مقبولیت و محبوبیت حکومت ها بیشتر باشد، لزوم هزینه کردن و میزان استفاده از زور کمتر میشود. اینها مسائل بسیار واضحی است که ما از آنها غافل مانده ایم. به جای اینکه پس از 20 سال، کار ما به جایی رسیده باشد که نیاز به پلیس نداشته باشیم، کارمان به جایی رسیده است که روز بروز نیاز بیشتری به پلیس پیدا کرده ایم. که دلیلش اینست که مقبولیت حکومت در نزد مردم کم شده.


همه انبیاء آمده اند تا انسانها -خودشان- بتوانند فکر کنند و تصمیم گیری کنند و به مرز تعادل برسند. آمده اند تا مردم –خودشان- در جامعه طوری عمل کنند، که تعادل فکری و علمی و فرهنگی و اخلاقی و...بوجود آید.(لیقوم الناس بالقسط)


وقتی شرایط مساعد نباشد، شایسته ترین افراد ( مثل امیر المومنین و امام حسن مجتبی) هم کنار میروند. اگر مردم پذیرفتند روی کار میآیند و اگر نپذیرفتند روی کار نمی آیند.

بايد از وجدان مردم براي جذب مردم استفاده كني. و با استكبار نمي‌توان جاذبه‌اي ايجاد كرد.


كسي كه دلش با دين نيست را نمي‌توان با شمشير اصلاح كرد.


اين مشكلات در جامعة ما، به خاطر كاسته شدن محبوبيت مدیران جامعه در نزد قلب‌ها و دل‌هاي مردم است.


 

27\08\89

مشروعیت

اگر انسان با اعمال قدرت بر جايي مسلط شد، نه مشروعيت خدايي پيدا مي كند، نه مشروعيت مردمي و اجتماعي.

اولي كه ادعاي جانشيني پيامبر خداي متعال را مي كرد، اين طور به قدرت رسيد. دومي و سومي هم همين طور.

سلاح دوپینگ

* بعد از رحلت پیامبر وقتی که بر سر جانشینی پیامبر اختلاف شد، سلمان، ابوذر، مقداد و زبیر در منزل امیر المومنین بودند. زبیر شجاع بود (ولی خشونت عمر را نداشت) و آن وقت هنوز تغییر نکرده بود. به امیرالمؤمنین عرض کرد: اگر اجازه بدهید همین تعدادی که اینجا هستیم شمشیرها را بیرون ­آوریم، سریع به مسجد برویم و قضیه را حل کنیم و برگردیم.

حضرت فرمود: نه این اجازه را نمی­دهم! بلکه بروید و برای آن مردم داخل مسجد از آیات و روایات در مورد اهل بیت بخوانید و آن­ها را آگاه کنید.

یعنی فرهنگ به مردم بدهید نه زور، نه سرنیزه.

* وقتی که حرجلوی امام حسین را گرفت؛ زهیر خدمت ابی عبدالله آمد و عرض کرد:" این لشکری که من می­بینم تعدادشان بیشتر خواهد شد. اگر اجازه دهید، همین جا، این هزار نفر را بکشیم."

این پیشنهاد به دلیل نقص فکری زهیر بود؛ یعنی هنوز نفهمیده بود، مسئولیت وهدف اهل بیت، القاء شعور و فرهنگ به مردم است.

حضرت فرمود: نه! من دوست ندارم آغاز کننده جنگ باشم!85/11/12


بعد از انقلاب مردم خیلی انقلابی شده بودند. وقتی می­خواستند بگویند" شاه" می­گفتند "ساه". کم کم داشت طوری می شد که حرف شین از حروف الفبا حذف شود. چون حرف اول کلمه شاه، شین داشت.

 چقدر خوب است  که انسان هر کاری که می­کند با شعور انجام بدهد.

 از قدیم پیرزن ها می­گفتند که: تب تند، زود می­برّد.  و من در این بازار تهران هم تب تند دیدم و هم دیدم که بعد از انقلاب تبشان زود برید. یعنی دیگر حتی نماز هم نمیخوانند.

یکبار شنیدم که امام (رضوان الله تعالی علیه) فرمود: اگر سرنیزه را از پس گردن توده­ای ها هم برمی داشتند، به وجود خدا اعتراف میکردند.

یک نفر نیست از این دادگستری ای که می­بینیم راضی باشد. مگر آن کسی که دهان جیبش گشاد باشد و دستش هم دائم برود داخل  جیبش و در بیاید!

خدا به من لطف کرده که من ملا نصرالدین هستم. وقتی همسایه ما مقداری از زمین ما را گرفت. به داد گستری نرفتم و شکایت نکردم. چون اولاً پولی که او داشت من نداشتم. ثانیاً من آدمی نیستم که به این­ها التماس کنم. من کی به این­ها نون قرض دادم که حالا بخواهم پس بگیرم. من آدم کناری هستم!85/11/19


فرمایشات آن حضرت [در شب عاشورا]، منطقی بود و احساس برانگیز نبود، یعنی مردم را دوپینگ نمی کردند.

در شب عاشورا حضرت اظهار ضعف نمی کردند. و [حتی] طلب نصرت و یاری [هم] نمی کردند.صرفاً خبر می دادند مثل روزنامه.

آن حضرت در شب عاشورا آنقدر عادی صحبت کردند؛ مبادا کسی دلش به حال حضرت بسوزد. یعنی از کانال احساسات با مردم تماس نگرفتند، بلکه از کانال منطق تماس گرفتند.85/11/26




 

پلیس مهربان

تسلیم در برابر حق فطری است.  یعنی انسان بدون اینکه سر نیزه و زور در کار باشد، تسلیم میشود.


نیروی انتظامی و پلیس آدم ساز نیست.


اگر یک تشکیلات بخواهد انسان سازی کند، باید با دل مردم و با فطرت الهی مردم کار داشته باشد.


آنچه برای اولیاء خدا خیلی مهم بوده، ایجاد یک دستگاه سلطه گر بدن بر بدن نیست. بلکه آمده اند پیش از حکومت کردن مردم را هدایت کنند و با افکار مردم مخاطب باشند. و با بیدار کردن دلهای مردم آنها را به سعادت برسانند.


اگر می بینید در حکومت مردم برمردم، رضایت مردم، مطرح است، به این خاطر است که اگر تحمیلی باشد، پایدار نخواهد بود.


موفقیت یک حکومت، بر حسب مقبولیت آن حکومت است. هرچه مقبولیت و محبوبیت حکومت ها بیشتر باشد، لزوم هزینه کردن و میزان استفاده از زور کمتر میشود. اینها مسائل بسیار واضحی است که ما از آنها غافل مانده ایم. به جای اینکه پس از 20 سال، کار ما به جایی رسیده باشد که نیاز به پلیس نداشته باشیم، کارمان به جایی رسیده است که روز بروز نیاز بیشتری به پلیس پیدا کرده ایم. که دلیلش اینست که مقبولیت حکومت در نزد مردم کم شده.


همه انبیاء آمده اند تا انسانها -خودشان- بتوانند فکر کنند و تصمیم گیری کنند و به مرز تعادل برسند. آمده اند تا مردم –خودشان- در جامعه طوری عمل کنند، که تعادل فکری و علمی و فرهنگی و اخلاقی و...بوجود آید.(لیقوم الناس بالقسط)


وقتی شرایط مساعد نباشد، شایسته ترین افراد ( مثل امیر المومنین و امام حسن مجتبی) هم کنار میروند. اگر مردم پذیرفتند روی کار میآیند و اگر نپذیرفتند روی کار نمی آیند.

بايد از وجدان مردم براي جذب مردم استفاده كني. و با استكبار نمي‌توان جاذبه‌اي ايجاد كرد.


كسي كه دلش با دين نيست را نمي‌توان با شمشير اصلاح كرد.


اين مشكلات در جامعة ما، به خاطر كاسته شدن محبوبيت مدیران جامعه در نزد قلب‌ها و دل‌هاي مردم است.