بازنشر: برسد به دست حاج آقا مرتضی-تیر 92

سخنی با آیت الله مرتضی تهرانی

سلام محضر محترم حضرت آیت الله حاج شیخ مرتضی تهرانی (دامت توفیقاته)

حضرت آیت الله

سالهاست، شما و ديگر مراجع عظام، در جايگاهی هستيد که مستقيما در خوف و رجای جامعه نقش داريد.

به یک اشاره شما، مسئولان ارشد نظام، به همان سو شتاب می کنند.

وزيران و مسئولان خرد و کلان، برای اصلاح جهت گيری های خود و همکارانشان، هر از گاه به دست بوسی شما می شتابند و از کلام و رهنمود تان بهره می برند.

و شما با رهنمود هایتان ریز و درشت سیاست های آنان را تحت تاثیر قرار می دهید.

با يک کلام و غيضِ شما، مسئولی فرو می ريزد و  يا درمقابل، به يک تشويقتان پر و بال می گيرد.

شما بودید که به ماموران انتظامی در برخورد با بد حجابی و موضوعاتی از اين دست جسارت می دادید.

شما بودید که با يک عتاب، رييس جمهور را از پرداختن به برخی مسائل باز می داشتید و يا همين رييس جمهور را به رعايت ساعات شرعی در طول سال ترغيب می کردید.

یا مجلس را وادار به تعطیلی ایام مذهبی می کردید. و ساعات و روز های کاری کشور را به کمترین میزان ممکن رساندید.

شما بودید که بار ها در پنهان و آشکار نسبت به بانکداری و بیمه و غیره مواضعی صریح و کوبنده می گرفتید. و دولت را وادار کردید برای اسلامی کردن نظام اقتصادی کشور، معیشت مردم را به این روز بیندازد.

شما بودید که با انتقادهای مسلسل وار صدا و سیما را به این روز انداختید که مردم برای فرار از این رسانه ی اسلامی به ماهواره ها و رسانه های بیگانه پناه ببرند.

این شما بودید که صریحا یا بالاشاره مردم را به رای دادن به کسی تشویق می کردید یا از رای دادن به دیگری بازمیداشتید.

رهنود های شما، با پشتوانه ی جایگاه مذهبی تان، در حوزه های دينی و اجتماعی و سياسی و اقتصادی تاثيرات بسیاری بجای نهاده که پای شما را به مسئوليت های بعدی اين تاثيرات می گشايد.

وضعیت کنونی ایران، حاصل آموزه های شماست. شمایی که بارها صریحا و بالکنایه از روند و رویه خرد و کلان کشور اظهار رضایت کردید.

حالا نتيجه و ظهور و محصول اين بايد و نبايد شما، همين چيزی است که در جامعه ما به لحاظ اقتصادی و اخلاقی و اجتماعی دست به دست می شود.

انباشت مورد به مورد اين دستورها و اطاعت ها، همين وضعيت متداول اخلاقی جامعه را رقم زده است که تزوير و ريا به امری مرسوم به بدنه فرهنگی کشور ما رسوخ کرده و برای خود جايگاه و آدابی پرداخته است.

جماعتی از مسئولان ما برای جلب رضايت شما به ريش و تسبيح مسلح شده و دکمه های بيخ گلو را محکم بسته اند و چند حديث متناسب نيز حفظ کرده اند، اما همين که لب به سخن می گشايند بوی مشمئز کننده ريا و تزويرشان مشام مخاطب هوشمند را می آزارد.

مجریان تلوزیونی حروف حلقی را با لهجه ی عربی و از مخرج ادا می کنند تا دل شما شاد گردد اما، نادانی و بی انصافی و ریاکاری شان، مردم را فراری می دهد.

مرا ببخشید که لحن کلامم تلخ است، اما امیدوارم شمایی که ده ها سال است اهل موعظه و نصیحت هستید، خیر خواهی ام را بو ببرید و حقی که کلامم را تلخ کرده، دریابید.

شرمنده ام که بگويم مردم جهان از اسلامی که ما پرداخته ايم می هراسند. چرا که اين اسلام، به جای اين که غصه نامسلمانان را بخورد، بر آنان اخم می کند

این چهره ی عبوس و ستیزه گر که بواسطه ی تبلیغ و هشدار شما از اسلام ترسیم شده، تا قرن ها فراموش نمی شود.

آن چنان بر طبل فروع دین کوبیدید که اصول دیانت و انسانیت برای همیشه از این مرز و بوم رخت بر بست.

آن قدر غصه ی فروع دین را خوردید و مردم را از مسامحه در عمل به فروعات ترساندید که کسانی بر سر امور آمدند که فروع دین را با تمام وجود انجام دادند و ترویج کردند اما تنها اثرش رواج دین گریزی و فرار از معنویت در میان جوانان بود.

سخت و غير قابل اغماض، همه را به رعايت ظواهر اسلامی مجبور کردید. تا جایی که موی سر بانوان از سوء استفاده از دین و زور گویی و بد خلقی خطرناک تر جلوه کرد.

اگر برنمی آشوبيد، بگويم که علت بسياری از اين نابسامانی ها را در اين می دانم که پاهایی فراتر از گليم خود دراز شد و به خود اجازه داد که در هر امری دخالت کنند.

هر موضع گیری ای تبعاتی در پی دارد و هر اثری مسئولیتی می طلبد و هر مسئولی پاسخگو باید باشد.

و بدترین موضع گیری ها آنست که شخص پاسخگوی تبعاتش نباشد.

چه جای انکار که وزرای بزرگوار اطلاعات نظام اسلامی ما، از شاگردان و مقربان حریم بوده اند.

چه جای حاشا که اعضای شریف بیت مقام معظم رهبری (مد ظله العالی) در مراودت و مرافقت با شمایند.

چه جای تغافل که دولت کریمه ی نهم و دهم، در ارتباط با شما و اخوی گرامیتان بودند و جلسات خصوصی و عمومی با مرتبطین داشتید.

چه جای نسیان، که اطرافیان را در تایید سیاست های سالیان اخیر کشور تشجیع کردید و در کارنامه ی فرهنگی و اقتصادی و سیاسی کشور سهیم شدید.

چه جای فرار که خود را نه تنها در فروع و اصول دین که در سیاست و اقتصاد و جامعه شناسی و روانشناسی و فرهنگ ایران و جهان کارشناس می دانید و از اظهار نظر و تعیین حدود و اعلان رهنمود دریغ نمی کنید.

باری شاید اکنون به حدی از کهولت رسیده اید که این اوضاع اسفناکی که گرفتارش گشته ایم را تماما و عمیقا رصد نمی کنید.

اما بعید است آنقدر بدور از وقایع باشید که بتوانید از بار مسئولیت اظهارات و حتی سکوت های خود شانه خالی کنید.

ای کاش حقا به توصیه ی پدر گرامیتان هرگز در هیچ امری که شائبه ی سیاست دارد، دخالت نمی کردید و اکنون که کردید، تا عمری باقی است و فرصت بازگرداندن آب رفته به جوی هست، غنیمت شمرید.

شما شخصیت خود را به گونه ای ترسیم کردید که حتی سکوتتان نیز معنایی سیاسی داشت و پیامی برای مخاطبین به همراه داشت. پس نگفتن هایتان نیز نوعی موضع گیری بوده و هست.

امروز، وقت آنست که پاسخگوی نتایج مواضع خود باشید.

حق الناس ها و حق الله هایی که تضییع شده را بر عهده بگیرید. و در صدد ادایش بر آیید.

و با نهایت تواضع و صداقت از پیشگاه مردم و خدا عذر بخواهید که "دلسوزانه" به دین و دنیای مردم لطمات جبران نا پذیر زدید.

کاش، کانون غلط انداز و اغواگر اطرافتان به شما اجازه دهند به تنهایی و بدور از هیاهو این سطور را چند بار از نظر بگذرانید و با تمام وجود دریابید که جز خیرخواهی و واقع نگری در فحوای کلامم نیست.

این موجز، اقتضای اطاله ی بیش از این را دارد اما اکنون احساس می کنم، از حوصله شما خارج باشد که العاقل یکفی بالاشاره.

اگر چنانچه مایل به تشریح و توضیح بودید باب مکاتبه باز است الحمد الله.

در پناه حق باشید. انشاء الله.

سلمان انصاری تیر 92

 

 دسترسی به این مطلب در آرشیو: http://morteza-tehrani.blogfa.com/post/188

دشمن کیست؟

 طبق فرمایشات آیت الله تهرانی +در اینجا، دشمن در قالب رعایت اخلاق و روابط اجتماعی مومنین را به گونه ای تغییر داده که با دوست و دشمن به یک صورت رفتار کنند.

در این یادداشت کوتاه فهرستی از دشمنان احتمالی را بر می شماریم تا خوانندگان ببینند قرار است تحت عنوان اظهار تبری و تنفر با دشمنان، کدام یک از اصناف مردم را آشکارا مورد تنفر و انزجار قرار دهند.

1-شیعیانی که به یک یا چند معصیت از معاصی مسلم مبتلا هستند.

2-شیعیانی که از مراجع تقلیدی تقلید می کنند که نظرشان با نظر آیت الله تهرانی متفاوت است.

3-اهل سنت.

4-اهل کتاب اعم از ایرانی و غیر ایرانی.

5-بطور خاص یهودیان.

6-بطور اخص صهیونیست ها.

7-مسلمانانی که از دین برگشته اند.

8-اهل کتابی که از دین اش برگشته و طریق بی دینی برگرفته.

9-بوداییان و هندوها (کسانی که اهل کتاب دانسته نمی شوند.)

10-دولت مردان کشورهایی مانند امریکا و انگلستان و رژیم صهیونیستی.

11-سران منافقین که غاصب خلافت حضرت علی بودند. (ابوبکر، عمر، عثمان) و خلفای بنی امیه و بنی عباس.

12-وهابیون.

13-علمای وهابی.

14-بهاییون.

15-رئوس تشکیلات بهاییت.

 

از آنجا که حاج آقا مرتضی تهرانی سخنانشان را نه در جمع دولت مردان و نه در جمع نظامیان طرح نکردند. می بایست بر اساس مخاطبین (که از عموم مردم هستند) فهمید که کدام دسته از موارد 15 گانه ی فوق مورد نظر ایشان است.

بدیهی است که عموم مستمعین ایشان با دولت مردان کشورهایی مانند امریکا و انگلیس و رژیم صهیونیستی در ارتباط و مراوده نیستند که بخواهند تحت عنوان رعایت اخلاق و روابط اجتماعی، از سر محبت با آنها رابطه برقرار کنند.

همچنین رئوس تشکیلات بهاییت و علمای وهابی هم معمولا با عموم مستمعین آیت الله تهرانی در ارتباط و مراوده نیستند.

و نیز رئوس منافقین و قتله ی معصومین نیز از آنجا که از دنیا رفته اند در ارتباط و مراوده با مردم نیستند و درباره ی لعن آنها اگر چه توصیه و سفارش بسیار شده اما بسیاری از علماء من جمله خود آیت الله تهرانی بارها توصیه کردند به منظور جلوگیری از تفرقه میان شیعه و سنی لعن آنها بصورت علنی صورت نگیرد. این در حالی است که تبری مورد نظر آیت الله تهرانی با تاکید بر این نکته بود که باید علنی و آشکارا و برملا باشد.

از آنجا که مخاطب گفته های آیت الله تهرانی نه کمپانی های صنعتی داخلی و نه مسئولین وزارت بازرگانی و گمرکات کشور نیستند، مساله ی واردات محصولاتی که سهامدارانی یهودی دارند نیز از عهده و تکلیف مخاطبین خارج است.

چه اینکه چه بسا عدم واردات محصولاتی شرکت هایی که سهامدار یهودی دارند تکلیف مالایطاق باشد اگر چه هم ایران و هم برخی دیگر از کشور های اسلامی سالهاست از واردات و عرضه محصولات تولیدی کشور اسرائیل خودداری می کنند و کمپین های جهانی و موفقی در این راستا راه اندازی شده.

و نیز درصد اندکی از مردم در ارتباط و مراوده با اهل کتاب و یا غیر مسلمانان غیر اهل کتاب هستند. اکثر ارتباطات در قالب تحصیلی و یا اقتصادی است و در چهارچوب آداب و عرف جامعه جهانی است. و بسیاری از مراجع عظام که فصل مجزایی در احکام را به چگونگی ارتباط با آنها اختصاص داده اند که می توان مبسوطا مورد نقد و بررسی قرارشان داد.

بیشترین مراوده در بین مستعمین ایشان را می توان با شیعیان عاصی و شیعیان از دین برگشته جستجو کرد.

شیعیان گناه کار و از دین برگشته هستند که در روابط روزمره تحت عنوان رعایت اخلاق و روابط عمومی با ایشان بطور محبت آمیز برخورد می شود.

اما آیا به راستی شیعیانی که مرتکب گناه می شوند و یا به دلیل شبهاتی فعلا از دین برگشته اند "دشمن" هستند؟

آیا باید عداوت و تنفر نسبت به آنها را آشکار و برملا در جامعه پراکند؟

شما در این باره چه فکر می کنید؟

 

*لینک مرتبط:

گزیده ای از فرمایشات شب یازدهم محرم 95

دوبرادر؛ از تفاوت تا اختلاف

کمتر کسی است که با یکی از دو برادر، آشنایی داشته باشد و پی به تفاوت های آنها نبرده باشد. تفاوت هایی که نزد برخی تا سر حد اختلاف و جدال، پبش می رفت.

در ادامه، به اختصار گزیده ای از تفاوت های حاج آقا مرتضی و حاج آقا مجتبی را مورد بررسی قرار می دهیم. بی گمان، مطالعه احوال واعظان نامی تهران، بهره های فراوانی برای مشتاقان به همراه خواهد داشت:

 

 تصویر: حاج آقا مجتبی (سمت راست) و حاج آقا مرتضی (سمت چپ) در سالهای جوانی

در جلوت و خلوت واعظان:

 1-حاج آقا مجتبی حوزه ی درسی منظم و شناخته شده ای را راه اندازی کردند. حوزه ای که سالیان دراز با نهایت نظم و انضباط برقرار بود. و در مدرسه ای شناخته شده برگزار می شد به گونه ای که کمتر کسی از طلاب تهرانی از وجود آن دروس خارج فقه و اصول بی اطلاع بود و یا مجال حضور در آن درس از او سلب می شد.

حال آنکه، دروس خارج حاج آقا مرتضی، به طور متناوب با افت و خیز های بسیار برگزار شده و تعطیلی های بهنگام و نابهنگام زیادی به خود می بیند. ضمن آنکه نه در مدرسه ای رسمی و شناخته شده که در محفلی خصوصی در مسجد میرزا موسی برگزار می شود.

  2-حاج آقا مجتبی، دروس و رئوس مطالب فقهی و اصولی اش را مکتوب می کرد و حتی توسط شاگردان یادداشت می شد و طلاب می توانستند از تقریرات درسی ایشان به گونه ی صوتی و مکتوب بهره ببرند.

اما دروس حاج آقا مرتضی هرگز توسط ایشان مکتوب نشد و به گفته ی خود ایشان حتی یادداشتهای درسی شان را نیز نگه نمی داشتند. و سنت تقریر نویسی در میان اندک شاگردان ایشان آنچنان رواج ندارد که امروز بتوان به منبعی برای طلاب اشاره کرد. و جلسات درس فقه و اصول ایشان هر چند ضبط می شود اما کاست هایش هرگز منتشر نشده اند.

  3-در زمان حیات حاج آقا مجتبی، شاگردان ایشان با یدک کشیدن افتخار شاگردی ایشان، شناخته می شدند و در مناصب گوناگون کشوری و حوزوی فعالیت می کردند. اما شاگردان حاج آقا مرتضی، هر چند هم منصبی و مقامی یافته باشند، ذکری از ایشان به میان نمی آورند و عنوان شاگردی حاج آقا مرتضی بر پیشانی شان نمی درخشد.

  4- حاج آقا مجتبی، سالیان دراز مقلدانی داشت اما رساله ای منتشر نمی نمود. که سرانجام اقدام به این کار نمود و فتاوایش را چه در سایت شخصی اش و چه در رساله ی عملیه اش منتشر می نمود. حال آنکه حاج آقا مرتضی، هرگز نسبت به رساله نویسی هیچ اهتمامی نداشته و هیچ منبع مکتوبی از فتاوای ایشان در دست نیست.

  5-جلسات اخلاقی حاج آقا مجتبی، از سوی شاگردان ایشان به عنوان "درس" شناخته می شد و از سالیان پیش تحت عناوینی مانند تفسیر قرآن و شرح نهج البلاغه ارائه می شد و تقریبا، همزمان به طور عمومی منتشر می شد. اما جلسات هفتگی حاج آقا مرتضی، کمتر به عنوان "درس" شناخته می شود. و هرگز تحت عنوانی مشخص مانند تفسیر یا شرح حدیث و نهج البلاغه و یا حتی درس اخلاق ارائه نمی شود. و محتوای آن جلسات هم، تا مدت های مدید هرگز ارائه نمی شد. که البته در این سه چهار سال اخیر، با راه اندازی پایگاه مجازی برای نشر سخنرانی های هفتگی، و انتشار چهار جلد کتاب، برگرفته از سخنان ایشان، اقدامی سنت شکنانه انجام گرفت.

البته کیفیت سایت های حاج آقا مجتبی و حاج آقا مرتضی هرگز قابل مقایسه نیست و تیراژ و شیوه ی انتشار کتاب این دو برادر نیز، تفاوت چشمگیری دارد. به گونه ای که گویا، کتب انتشاری حاج آقا مرتضی، به نحوی خصوصی و حتی بدون اخذ مجور از وزارت ارشاد چاپ گردیده.

  6-تعداد جلساتی حاج آقا مجتبی در طول سال برگزار می کرد، بسیار بیشتر از جلسات برادرش بود. به طور مثال، حاج آقا مجتبی، تمام شبهای ماه رمضان به برگزاری جلسه اقدام می نمود حال آنکه حاج آقا مرتضی، هیچ تغییری در تعداد جلساتشان در ماه رمضان نداده و گاهی حتی به خاطر اختلاف بر سر رویت ماه، جلسات شبهای قدر نیز تعطیل می شود.

  7- حاج آقا مجتبی، محل زندگی اش را جایی انتخاب کرده بود که به برای عموم متقاضیان قابل دسترسی تر بود. و متدینین جنوب و مرکز شهر که اکثر قریب به اتفاق شرکت کنندگان جلسات مذهبی را تشکیل می دهند با صرف وقت و هزینه ی کمتری می توانستند خود را به جلسات ایشان برسانند. در حالی که حاج آقا مرتضی یکی از شمالی ترین نقاط تهران را برای برگزاری جلسات اختیار کرد و عموم شرکت کنندگان از اقصا نقاط تهران، با صرف وقت و هزینه ای زیاد خود را بدانجا می رسانند.

در شب های کوتاه تابستان، بازگشت دیر هنگام دانشجویان به خواب گاهها و کسانی که وسیله ی شخصی نداشتند، مشکلی بزرگ به حساب می آید. و در شبهای بلند زمستان، عبور از ترافیک سنگین عصرگاهی برای کسانی که از جنوب شهر می آمدند، بسیار طاقت فرسا می نماید.

  8-فعالیت گسترده ی اقتصادی، وجه تمایزی بزرگ برای حاج آقا مرتضی به حساب می آید. در حالی که حاج آقا مجتبی از این خصیصه نسبتا بی بهره بود.

  9-حاج آقا مرتضی، وقت و توجه زیادی برای خانواده و مادرش صرف کرده و می کنند. از مادرش نگهداری می کرد، در بیماری های برادرانش، حامی شان بود، و در محیط خانواده، حضوری نسبتا پر رنگ داشت و دارد.

در حالی که، حاج آقا مجتبی، آنچنان به دروس حوزوی اشتغال محض داشت که هرگز فرصت نکرد وقت چندانی برای مادر، بگذارد.

  10-یکی از عمده فعالیت های روزمره ی حاج آقا مرتضی، حل مرافعات و مشاجرات شخصی و خانوادگی و مذهبی مراجعین است. به گونه ای که زمان زیادی در مسجد و در زیر زمین خانه، به نشست و گفتگو با توده ی مردم اشتغال دارد. تا جایی که وقت و حوصله ی چندانی برایشان باقی نمی ماند که برای نخبگان و محققان حوزوی، صرف کنند.

در حالی که، حاج آقا مجتبی درست در نقطه ی مقابل برادر بود. او اگر چه در مسجد جامع بازار، در میان توده ی مردم حاضر می شد، اما عمده ی فعالیت و اشتغال فیزیکی و ذهنی اش، مصروف به محصلین و محققین حوزوی و تدریس و تالیف می گذشت.

  11-حاج آقا مجتبی، در مواقع بسیاری، موضع گیری های سیاسی می کرد. چه در ابتدای انقلاب که قبول کرد، برای قضات جلسات درس بگذارد و در کارنامه قوه ی قضاییه جمهوری اسلامی ایران، شریک شود. و چه بعد از چاپ رساله و اعلام مرجعیت که برای انتخابات و راه پیمایی ها، از مردم دعوت رسمی و رسانه ای به عمل می آورد.

او، چه در زمان حیات امام و چه پس از آن، در تمام جلسات، به دعا برای رهبر(قائد) می پرداخت.

اما امنتاع حاج آقا مرتضی از چنین کاری، انتقادات بسیاری را متوجه ش کرد. همچنین یکی از معدود موضع گیری های سیاسی صریح حاج آقا مرتضی مبنی بر لزوم حذف شعار مرگ بر ضد ولایت فقیه، با واکنش های تند عده ای مواجه شد.  حاج آقا مرتضی، نه تنها، هیچ مسئولیتی در نظام اسلامی قبول نکرد، بلکه، هرگز، نسبت به راه پیمایی و انتخابات، به تحریک و تشویق علنی و عمومی و رسانه ای دست نزد. کاری که عموم ائمه جماعت و مراجع تقلید و روحانیون سرشناس می کنند.

  12-حاج آقا مجتبی قریب به ده سال، متصدی مدرسه ی نور بود. مدرسه ای که البته سرانجام پس از بروز برخی اختلافات، به انحلال کشیده شد. اما حاج آقا مرتضی هرگز در مدیریت چنین تشکیلاتی موفق نبوده. و نه دروس خارج فقه و اصول مدرسه ی میرزا موسی و نه حوزه ی دانشجویی آنجا از رونق و بازدهی قابل بیانی بهره نداشته است.

و همین دروس معدود طلبگی و دانشجویی مدرسه ی میرزا موسی، در طول این سالیان، با اختلافات و تنش های شدیدی روبرو بوده که تا مرز انحلال کلی رفته و برخی از کسانی که عامل این تنش ها شناخته می شدند به ترک جلسات مجبور می شدند. به همین دلیل بسیاری از کسانی که سالیان دراز از محضر درسی و اخلاقی حاج آقا مرتضی استفاده کرده اند، دیگر هرگز نامی از او به میان نمی آورند. چه که اقبال و ادبارهای شدید، در سیره ی حاج آقا مرتضی سنتی همیشگی بوده.

  13-بنابر این همانگونه که خود حاج آقا مرتضی می فرمود و بر کسی از نزدیکان خاص ایشان در خلوت، پوشیده نیست: این دو برادر، چه در اصول و چه در فروع و چه در مسائل سیاسی و اجتماعی و چه در مدیریت امور شخصی و خانوادگی، اختلافات بسیار زیادی داشته اند. اختلافاتی که بیش از هر چیز دامن مریدان این دو بزرگوار را می گرفت و جدال هایی فرسایشی میان ایشان پدید می آورد.

اما علی رغم همه ی اینها، حاج آقا مرتضی در جلوتِ مصاحبه ی کوتاهش با صدا و سیما در تعریف از شخصیت برادر، پس از مرگش اینگونه فرمود:

""عمر شریفش رو صرف کرده بود برای آشنا کردن مردم با خدای متعال و کار هایی که مفید نبود یا کم فایده بود یا از سنخ کارهای دنیایی بود هیچ نمی کرد.

توصیه ی ایشون این بود که -مردم- ارتباطشون رو با خدای متعال قطع نکنند و مبتلای به غفلت نشوند."

 

خاندان تهرانی

یادداشت اختصاصی حضرت آیت الله استادی دربارۀ خاندان «تهرانی»

"تصویر: حضور آیت الله استادی در کنار حجت الاسلام پور محمدی و حاج آقا مرتضی در مراسم چهلمین روز درگذشت حاج آقا مجتبی در مسجد جامع بازار"

جدّ سوم حاج آقا مجتبی رحمة‌الله‌علیه، آقا میرزا موسی طهرانی بوده است. 

حاج آقا بزرگ طهرانی می‌نویسد: «المیرزا موسی الطهرانی امام المسجد المعروف باسمه فی طهران و من اجلاء العلماء بها.» و در جای دیگر نوشته: «من فقهاء طهران و اعلامها.»

بین سقّاخانۀ نوروزخان (كه در خیابان بوذرجمهری - پانزده خرداد فعلی- واقع است) و چهارسو بزرگ بازار تهران، دو مدرسه و دو مسجد بنا شده بود.
مدرسه میرزاابوالحسن خان ایلچی نزدیك سقّاخانه نوروزخان بود كه بنا به وصیت او توسّط آصف‌الدوله ساخته و از این جهت مدرسه آصفیه هم خوانده می‌شد.
این مدرسه در اوائل طلبگی ما به‌صورت مخروبه‌ای بود و سپس به صورت پاساژ یا مانند آن درآمده است. «فاعتبروا یا اولی الابصار»
مدرسۀ دوم، مدرسۀ محمّدیه كه روبروی مسجد جامع واقع شده است و حقیر كتاب صمدیه را در آنجا و نزد بزرگواری كه اهل قائن بود خواندم.
و دو مسجد، یكی مسجد جامع معروف كه در دهه‌های اخیر حاج آقا مجتبیرحمةالله‌علیه در بخشی از آن اقامۀ جماعت می‌كرد و مسجد دوم، مسجد معروف به مسجد میرزاموسی است كه تاریخ 1282هـ‌ق در ساختمان آن دیده می‌شود؛ یعنی بیش از 150 سال از عمر آن می‌گذرد و برخی می‌گویند: این مسجد و حجرات آن كه به این خاطر مدرسه هم بوده توسط میرزاموسی وزیر (متوفای 1282هـ‌ق) ساخته شده است. در هر صورت عالم جلیلی كه از بزرگان علما و فقهای طهران بوده یعنی مرحوم میرزا موسی طهرانی جدّ سوم حاج آقا مجتبی، امام آن مسجد و بلكه مسجد به نام او است.
از این میرزا موسی دو فرزند می‌شناسیم، میرزا ابراهیم و میرزا احمد. 
پس از میرزا موسی، میرزا ابراهیم كه او هم عالمی جلیل بوده در مسجد اقامه جماعت می‌كرده و گویا بعد از پدر مدّت امامت او طولانی نبوده، زیرا نوشته‌اند قبل از سال 1300 هـ‌ق از دنیا رفته است. 
بعد از میرزا ابراهیم برادرش میرزا احمد كه به گفتۀ علّامه طهرانی از برادرش افضل بوده امامت مسجد را به عهده داشت و نزدیك سال 1302 از دنیا رفت. 
از میرزا ابراهیم دو فرزند روحانی می‌شناسیم: میرزا غلامحسین و میرزا موسی دوم. 
میرزا غلامحسین جدّ اوّل حاج‌آقا مجتبی است و در قضایای مشروطه با آقا میرزا مصطفی آشتیانی، فرزند میرزا محمّد حسن آشتیانی در حرم حضرت عبدالعظیم در سال 1327هـ‌ق ترور و شهید شده‌اند و محلّ قبر او در حرم حضرت عبدالعظیم مشخّص است. از این شهید گاه‌گاه در كتاب‌های تاریخ مشروطه یاد شده است.
پس از میرزا غلامحسین عموی پدر حاج آقا مجتبی، مرحوم آقا میرزا موسی در مسجد میرزا موسی اقامۀ جماعت می‌كرد و علّامه طهرانی می‌نویسد: او یكی از مجلّدات بحارالانوار را تصحیح و نیز تفسیری هم داشته است.
وی در سال 1373هـ‌ق از دنیا رفته است و آن‌طور كه به‌خاطر دارم در وادی‌السّلام نزدیك مزار هود و صالح دفن شده كه پس از چندی مرحوم حاج شیخ هادی مقدّس معروف به حاج مقدّس كه در بازگشت از حجّ خانه خدا در عتبات از دنیا رفت، نزدیك قبر آقا میرزا موسی دفن شد. 
در اواخر زمان حیات آقا میرزا موسی حاج میرزا عبدالعلی پدر حاج آقا مجتبی به مشهد هجرت كرده بود. در حرم امام رضا(بالای سر) اقامۀ جماعت می‌كرد. بسیار محترم و معزّز بود.
پس از وفات آقا میرزا موسی ظاهراً با درخواست علاقمندان به طهران بازگشت و در مسجد مزبور اقامۀ جماعت می‌نمود و بسیار مورد توجه متدیّنان بود.
و بعد از وفات ایشان برادر بزرگ حاج‌آقا مجتبی، آقای حاج آقا مرتضی طهرانی در آن مسجد اقامۀ جماعت می‌كنند.
بنابراین شجرۀ طیّبۀ حاج آقا مجتبی به این صورت است: حاج‌آقامجتبی فرزند حاج میرزا عبدالعلی فرزند میرزا غلامحسین شهید فرزند میرزا ابراهیم فرزند میرزا موسی كه مسجد میرزا موسی به نام او است.
و این عزیزان در طول این 150 سال، همه اهل علم و تقوی و ترویج مكتب اهل‌بیت بوده‌اند. امید است آقازاده‌های مرحوم حاج آقا مجتبی كه از طرف مادر هم به شیخ انصاری می‌رسند، در این راه توفیق بیشتری داشته باشند.

منبع: +اینجا

فقیه یاینخت

علی‌ اشرف فتحی در شماره ی بهمن ماه مهرنامه اینگونه نوشته است: پس از سید احمد خمینی و مادرش، آیت‌الله آقا مجتبی تهرانی (شهید کلهری) سومین کسی بود که آیت‌الله خامنه‌ای در دوران ۲۳ ساله رهبری خود بر پیکر وی نماز میت خواند. این فقیه ۷۵ ساله جزو معدود فقهای ایرانی است که می‌توان عنوان «فقیه پایتخت» بر وی نهاد، چرا که نیاکان وی از اوایل دوره قاجار در شمار روحانیون و فقهای اثرگذار و محبوب پایتخت بوده‌اند. از همین رو اقامه نماز بر پیکر وی از سوی رهبری چندان غیرطبیعی به نظر نمی‌رسد.

قاضی سعید استرآبادی (قاضی‌القضات دوره آغا محمدخان قاجار)، میرزا مسیح مجتهد تهرانی (فقیه نامدار دوره فتحعلی‌شاه) و برادرش میرزا موسی تهرانی (بانی مسجد میرزا موسی در بازار تهران)، شیخ غلامحسین پیش‌نماز (روحانی منتقد شیخ فضل‌الله نوری که به دست عوامل محمدعلی شاه کشته شد) و میرزا عبدالعلی تهرانی از مهم‌ترین روحانیون و فقهای این خاندان بوده‌اند که در دو قرن گذشته، نقش‌های مهم و محسوسی در تحولات سیاسی پایتخت ایفا کرده‌اند.

مرحوم آیت‌الله آقا مجتبی تهرانی و برادر ارشدش آیت‌الله آقا مرتضی تهرانی در چند دهه اخیر به عنوان روحانیون محبوبی شناخته می‌شدند که به دور از غوغاهای سیاسی، به برپایی کلاس‌های پرطرفدار اخلاقی در شمال و مرکز پایتخت پرداخته و هزاران جوان را به پای مواعظ و نصایح دینی می‌نشانده‌اند. در چند سال اخیر نیز برادر کوچک به انتشار رساله عملیه خود اقدام کرد و رسماً به عنوان یکی از مراجع تقلید شیعه و جزو معدود مراجع تقلید مقیم تهران مطرح شد. انتشار رساله توضیح‌المسائل مرحوم آقا مجتبی تهرانی بر پایه جایگاه فقهی وی بود که در سایه شرکت در جلسات درس مرحوم آیت‌الله‌العظمی بروجردی، مرحوم آیت‌الله‌العظمی گلپایگانی و امام خمینی در قم و نجف کسب کرده بود.

مرحوم تهرانی که در سنین جوانی، جزو تدوین‌کنندگان رساله عملیه استادش امام خمینی و نیز کتاب مکاسب محرمه ایشان بود، در جلسات درس خارج فقه و اصول خود که تا دو ماه پیش از درگذشت وی برپا می‌شد، عنایت ویژه‌ای به آرای امام خمینی داشت و در شمار مراجع تقلید معدودی بود که کتاب تحریرالوسیله امام خمینی را مبنای درس خارج فقه خود قرار داده‌اند. در جلسات درس خارج اصول نیز به بهره‌گیری از نظرات اصولی امام خمینی و بررسی آنها التفات ویژه‌ای داشت.

با این حال همگان از مرحوم آقا مجتبی تهرانی به عنوان مهم‌ترین استاد اخلاق پایتخت یاد می‌کنند و توده‌های مختلف قشر مذهبی تهران در چند دهه اخیر علاقه‌مند به شرکت در جلسات اخلاقی وی و برادر ارشدش بوده‌اند. البته حوزه تهران در دهه‌های اخیر به دلیل ابراز نیاز مذهبی‌های شهر به مواعظ اخلاقی و تذکرات مذهبی، شاهد گسترش جلسات اخلاقی روحانیونی همچون مرحوم آیت‌الله میرزا عبدالکریم حق‌شناس، مرحوم شیخ احمد مجتهدی تهرانی، مرحوم آقا مجتبی تهرانی، آقا مرتضی تهرانی، شیخ محمود امجد کرمانشاهی و شیخ عزیزالله خوشوقت بوده و حتی دامنه فعالیت اخلاقی روحانیون تهرانی به قم نیز کشیده شده و مشهورترین استاد اخلاق کنونی حوزه علمیه قم، یکی از علمای تهرانی مقیم قم یعنی آیت‌الله سید محسن خرازی است.

تمرکز برادران تهرانی (آقا مرتضی و آقا مجتبی) بر جلسات اخلاقی و دوری‌گزینی محسوس از جدال‌های سیاسی شدید دهه‌های اخیر که حوزه‌‌ قم را به شدت درگیر خود کرده است، سبب شده که شایعاتی درباره مواضع سیاسی این دو برادر و خصوصا آقا مجتبی تهرانی در سالیان اخیر مطرح شود. اما به نظر می‌رسد که این دو برادر با وجود همه انتقاداتی که گاه درباره مسائل سیاسی و فرهنگی کشور مطرح کرده‌اند، بر رویه عملی مسالمت‌آمیز، دوستانه و دلسوزانه خود در قبال نظام سیاسی کشور در عین اجتناب از سیاست‌ورزی فعالانه استوار بوده‌اند. حضور آقامجتبی تهرانی در مراسم رونمایی از ضریح جدید امام رضا (علیه‌السلام) در زمستان ۱۳۷۹ در کنار رهبری، دیدار خصوصی با رهبری در پاییز سال ۱۳۸۸ در منزل مرحوم تهرانی، پخش مستقیم جلسات اخلاقی ایشان در لیالی قدر از تلویزیون، اقامه نماز بر پیکر وی از سوی رهبری، حضور برادرش آقا مرتضی تهرانی در مجلس ترحیم منعقد شده در بیت رهبری و سخنانی که وی در تأیید اجتهاد آیت‌الله خامنه‌ای در جلسات اخلاقی خود گفته است، همگی نشان‌دهنده ارتباط دوستانه و البته غیرسیاسی این دو برادر با رهبری کنونی است.

به نظر می‌رسد که تجربه تلخ فعالیت سیاسی دو تن از نیاکان این خاندان (میرزا مسیح مجتهد و شیخ غلامحسین) در دوره قاجار که یکی تبعید و دیگری شهید شد، در دوری‌گزینی علمای این خاندان از فعالیت‌های سیاسی جدی بی‌تأثیر نبوده باشد. این مشابه سرنوشتی است که برخی علمای ایرانی نجف پس از ناکامی‌های انقلاب مشروطه و انقلاب ۱۹۲۰ عراق بدان دچار شدند و احتیاط در وادی سیاست را پیشه خود ساختند.

این یادداشت در صفحه ۱۸ شماره ۲۸ (بهمن ۹۱) مجله مهرنامه منتشر شده است.

موانع گسترش تعقل دینی در جامعه از نگاه آیت الله مرتضی تهرانی



+لینک برگرفته از خبر آنلاین:

 

موضوع

اظهارات

ترویج فرهنگ تعقل

 

آیت الله مرتضی تهرانی، جلسات ذکر و یاد اهل‌بیت (علیهم‌السلام) و ابراز شور و احساسات نسبت به ایشان را ابزاری می‌دانند که باید در راستای تقویت فهم و شعور مؤمنین از آن استفاده شود. و از جمله احادیثی که بسیار زینت بخش مجلس ایشان است، این روایت است؛ "خود را به تداوم در تفکر مقید کنید زیرا که آن پدر تمام خوبی‌ها و مادر آن است"

موانع گسترش تعقل

 

حاج آقا مرتضی تهرانی، مؤمن حقیقی را کسی می‌داند که هراسی از اینکه در معرض وجهه‌های مختلف دنیا قرار گیرد، ندارد چرا که قدرت عبور از آن‌ها و کنترل خویش را داراست. ایشان می‌گوید:

"آن عالم و پیش‌نمازی که می‌گوید به نظر من نقل مکان از پایین شهر به بالای شهر معصیت است، باید بداند که دلیلی برای معصیت بودن این کار نیست. آن مؤمنی که شما می‌خواهید در پایین شهر او را مؤمن نگاه دارید، هر وقت به بالای شهر نقل مکان کند، تغییر می‌کند. چنین شخصی عادل و مؤمن است، ولی گفتار و فعل او تناقض دارد. بعضی از تناقض‌ها نشان از کم بودن قدرت عقلی دارد."

پاداش بر حسب شعور و عقل

 

حاج آقا مرتضی تهرانی این روایت را نقل می‌کنند که:

"طبق روایتی نزد رسول بزرگوار(ص) آمدند و عرض کردند کسی را می‌شناسند که روزها روزه‌دار است و شب‌ها تا صبح، نماز می‌خواند و گفتند ما تا کنون چنین شخصیت معنوی و الهی ندیده‌ایم و از او در شگفت بودند. حضرت فرمودند: شعور و عقلش چه‌قدر است؟ آن‌ها گفتند که ما به شما گفتیم روز و شبش این‌گونه است، شما از عقل سؤال می‌کنید. حضرت فرمودند: در قیامت اشخاص به کارها و اعمال جزا داده نمی‌شوند، بلکه بر حسب شعور و عقلشان پاداش می‌گیرند. این خود درس شعور است و اگر کسی این مطلب را بفهمد، چگونه زندگی کردن در دنیا را می‌فهمد."

گسترش ظاهرگرایی و قشری‌گری

حاج آقا مرتضی می‌گویند:

" یکی از چیزهایی که من را رنج می‌دهد، این است که چرا این مردم خوب به آن اندازه‌ای که به فکر ثواب، رفتن به بهشت، قضای حاجات و اجر انجام مستحبات هستند، به فکر فراگرفتن اصول و معارف اسلامی نیستند. چرا مردم به فکر بالاتر بردن سطح شعور الهی و توحیدی خود نیستند. غصه‌ی من این است که چرا جامعه‌ی مسلمین، جامعه‌ی شیعه و علمای شیعه این مسئله را مطرح نمی‌کنند. چرا به حداقل از اجرها و ثواب‌های اخروی قناعت کرده‌اند؟ و این موجب می‌شود انسان در قیامت بارها دچار حسرت شود که اگر می‌دانست معرفت، چه‌قدر ارزش کارها را بالا می‌برد، یک مقدار هم به دنبال معرفت و اصول معارف می‌رفت."

راه‌کارهای تقویت عقلانیت

 

یکی از راه‌های پیشرفت عقلانیت، مأنوس بودن با عاقلان و تلاش جهت یادگیری از ایشان است. ایشان می‌فرماید:

"انسان اگر خودش را به محیط تربیتی اولیای خدا نزدیک و روحش را با روح اولیا تطبیق دهد، همان خاصیت اولیا را می‌گیرد. مثل زغالی که در کنار آتشی می‌گذاری و آتش می‌شود. این قوت اراده و این مقدار آبرومندی به درگاه حق‌تعالی تنها مخصوص اولیا، ائمه و انبیای خداست." که شناخت و مطالعه‌ی گفتار، رفتار و زندگی اهل‌بیت (علیهم‌السلام) در این زمینه فایده‌بخش است. حاج آقا مرتضی می‌گوید: " در جواب این سؤال که چه‌طور عمل کنیم و چه‌طور دین‌دار باشیم که تلاش ما بهترین فایده را برای قیامت ما داشته باشد، باید گفت که لازم است بیشتر با منابع علم دین رابطه داشته باشیم."

چرا که دوری از انسان‌های عاقل و عدم بهره‌مندی از ایشان، موجب هلاکت و گمراهی می‌گردد.

بی‌تفاوت نبودن نسبت به بی‌عقلی‌های جامعه

یکی از رویکردهایی که موجب نضج گرفتن تعقل در وجود آدمی می‌گردد این است که نسبت به بی‌عقلی‌ها و بی‌تدبیری‌های جامعه‌اش بی‌تفاوت نباشد. البته نشان دادن عدم بی‌تفاوتی نیز باید مدبرانه و عقلایی باشد. حاج آقا مرتضی می‌فرماید:

"جامعه‌ای که ارزش‌های واقعی در آن مبدل به ضد ارزش شده و ضدارزش‌ها مبدل به ارزش، مانند یک انسان بیمار است. در این مورد بی‌تفاوت بودن غلط است."

چرا امام حسن(ع)، قیام نکردند؟

 

"چرا امام مجتبی (علیه‌السلام) با این‌که معتقد بود جامعه بیمار است، بر حسب ظاهر اقدام حادّی برای اصلاح جامعه نفرمود؟ چون جامعه به قدری بیمار و فاقد ارزش‌های واقعی بود، که چهل نفر که نظر امام مجتبی (علیه‌السلام) را باور کنند، در آن وجود نداشت. پس از آن‌که در مدائن نامه‌ی معاویه را به دست امام مجتبی (علیه‌السلام) دادند و ایشان آن را خواندند، بعد از نماز صبح روی سجاده ایستادند و فرمودند من نظرم این است که ازهمین‌جا برگردیم، زیرا آمادگی برای جنگ با معاویه در ما وجود ندارد. محدث قمی و دیگران نقل کرده‌اند وقتی که حضرت این صحبت را فرمود، چنان سجاده را از زیر پای او کشیدند که به زمین خورد. وقتی که سوار بر استر شد که از مدائن به طرف مدینه برگردد، خنجر به ران مبارک او زدند. در چنین شرایطی تکلیف معصوم این نیست که به امری اقدام کند که آن امر در ذهن و فکر هیچ‌کس جا نمی‌افتد. چرا که چنین اقدامی بی‌نتیجه و عقیم می‌ماند. بلکه باید زمینه‌ای پیش بیاورند که مردم تدریجا بفهمند که طرف معاهده و قرارداد، گذشته از این‌که تقوا ندارد، انسان هم نیست، برای خودش هم ارزش قائل نیست. آن معاهده و قرارداد برای این بود. "

قیام امام حسین (علیه‌السلام) و عقلانیت

 

آیا قیام امام حسین (علیه‌السلام) منافات با عقلانیت داشت؟ این سؤال ممکن است از این جهت مطرح شود که چرا علی‌رغم اینکه وجود اهل‌بیت (علیهم‌السلام) نزد خدای متعال بسیار ارزشمند و گران‌بهاست، امام حسین (علیه‌السلام) برای هدایت انسان‌ها حاضر به گذشتن از جان خود و یارانش شد؟ پاسخ حاج آقا مرتضی به این سؤال این است:

"امام حسین (علیه‌السلام) با تمام شخصیت الهی، فدای آن هدف بزرگ‌تر، یعنی زنده کردن دین خدا و ارزش‌های الهی شد. ارزش این هدف از جان امام حسین (علیه‌السلام) بالاتر است."

 

بررسی نظرات آیت الله مرتضی تهرانی پیرامون عقلانیت:

*برگرفته از پایگاه بین المللی همکاری های خبری شیعه (شفقنا) + لینک

*منتشر شده در خبر آنلاین+ لینک

حاج آقا مرتضی تهرانی، از یادگار های تربیتی حضرت امام خمینی و مرحوم میرزا عبدالعلی تهرانی هستند. تاکید به عقلانیت و شعور، از ترجیع بندهای همیشگی آموزه های ایشان است. ایشان اگر چه از بیان فلسفی استفاده نمی کنند اما عقلانیت را عنصری مغفول در دین داری، می دانند که نقشی حیاتی در کامیابی دنیوی و اخروی انسان دارد.

ترویج فرهنگ تعقل

ایشان جلسات ذکر و یاد اهل‌بیت (علیهم‌السلام) و ابراز شور و احساسات نسبت به ایشان را ابزاری می‌دانند که باید در راستای تقویت فهم و شعور مؤمنین از آن استفاده شود. و از جمله احادیثی که بسیار زینت بخش مجلس ایشان است، این روایت است؛ "خود را به تداوم در تفکر مقید کنید زیرا که آن پدر تمام خوبی‌ها و مادر آن است"[1]

موانع گسترش تعقل

اگر سخن از مشکلات و موانع مسیر فهم و تعقل در میان باشد، از جمله نکاتی که حاج آقا مرتضی تهرانی مورد تأکید و تذکر قرار می‌دهند، سختی‌ها و گرفتاری‌های معیشتی است که مؤمنین برای برطرف کردن نیازهای اولیه‌ی زندگی مجبور به دست و پنجه نرم کردن با آن هستند. و سبب می‌گردد انرژی کافی برای پرداختن به امور معنوی و معارف دینی در انسان‌ها باقی نماند. حاج آقا مرتضی در این‌باره می‌فرماید:

"دوستانه عرض کنم که شماها وسط راه نیستید، بلکه اول راه هستید. کثرت گرفتاری‌ها و مشاغل به شما اجازه نداده که به مقدار لازم از علوم دین را در وجودتان تهیه کنید."

علی‌رغم برخی عقاید که برای حفظ پاکی انسان‌ها، توصیه به عدم مواجهه و ورود به دنیا می‌کنند. حاج آقا مرتضی تهرانی، مؤمن حقیقی را کسی می‌داند که هراسی از اینکه در معرض وجهه‌های مختلف دنیا قرار گیرد، ندارد چرا که قدرت عبور از آن‌ها و کنترل خویش را داراست. ایشان می‌گوید:

"آن عالم و پیش‌نمازی که می‌گوید به نظر من نقل مکان از پایین شهر به بالای شهر معصیت است، باید بداند که دلیلی برای معصیت بودن این کار نیست. آن مؤمنی که شما می‌خواهید در پایین شهر او را مؤمن نگاه دارید، هر وقت به بالای شهر نقل مکان کند، تغییر می‌کند. چنین شخصی عادل و مؤمن است، ولی گفتار و فعل او تناقض دارد. بعضی از تناقض‌ها نشان از کم بودن قدرت عقلی دارد."

چرا که شخص عاقل می‌تواند تعارضات و تناقضات ظاهری‌ای را که ابتدائا در مواجهه با متون دینی و روایات اهل‌بیت (علیهم‌السلام) به ذهن می‌رسد، گره‌گشایی و حل کند. زیرا عقل، قدرت تصور شرائط و حالات مختلف را داراست که در هر یک از وضعیت‌ها، یکی از گفتارها یا رفتارها، مصداق عملکرد صحیح می‌باشند. از این جهت هرقدر عقل بیشتر باشد، دین‌فهمی و دین‌داری نیز، بیشتر است و این به دلیل پیچیدگی‌های دین است که ریشه در پیچیدگی زندگی دارد. حاج آقا مرتضی تهرانی این روایت را نقل می‌کنند که:

"طبق روایتی نزد رسول بزرگوار (صلّی‌الله‌علیه‌وآله) آمدند و عرض کردند کسی را می‌شناسند که روزها روزه‌دار است و شب‌ها تا صبح، نماز می‌خواند و گفتند ما تا کنون چنین شخصیت معنوی و الهی ندیده‌ایم و از او در شگفت بودند. حضرت فرمودند: شعور و عقلش چه‌قدر است؟ آن‌ها گفتند که ما به شما گفتیم روز و شبش این‌گونه است، شما از عقل سؤال می‌کنید. حضرت فرمودند: در قیامت اشخاص به کارها و اعمال جزا داده نمی‌شوند، بلکه بر حسب شعور و عقلشان پاداش می‌گیرند.[2] این خود درس شعور است و اگر کسی این مطلب را بفهمد، چگونه زندگی کردن در دنیا را می‌فهمد."

و متأسفانه در جامعه‌ی ما تأکید بر عمل و انجام واجبات و مستحبات بیش از تأکید بر عقل و میزان درک عمل‌کننده از دین است و این به معنای ظاهرگرایی و قشری‌گری است. حاج آقا مرتضی می‌گویند:

" یکی از چیزهایی که من را رنج می‌دهد، این است که چرا این مردم خوب به آن اندازه‌ای که به فکر ثواب، رفتن به بهشت، قضای حاجات و اجر انجام مستحبات هستند، به فکر فراگرفتن اصول و معارف اسلامی نیستند. چرا مردم به فکر بالاتر بردن سطح شعور الهی و توحیدی خود نیستند. غصه‌ی من این است که چرا جامعه‌ی مسلمین، جامعه‌ی شیعه و علمای شیعه این مسئله را مطرح نمی‌کنند. چرا به حداقل از اجرها و ثواب‌های اخروی قناعت کرده‌اند؟ و این موجب می‌شود انسان در قیامت بارها دچار حسرت شود که اگر می‌دانست معرفت، چه‌قدر ارزش کارها را بالا می‌برد، یک مقدار هم به دنبال معرفت و اصول معارف می‌رفت."

راه‌کارهای تقویت عقلانیت

یکی از راه‌های پیشرفت عقلانیت، مأنوس بودن با عاقلان و تلاش جهت یادگیری از ایشان است. ایشان می‌فرماید:

" انسان اگر خودش را به محیط تربیتی اولیای خدا نزدیک و روحش را با روح اولیا تطبیق دهد، همان خاصیت اولیا را می‌گیرد. مثل زغالی که در کنار آتشی می‌گذاری و آتش می‌شود. این قوت اراده و این مقدار آبرومندی به درگاه حق‌تعالی تنها مخصوص اولیا، ائمه و انبیای خداست." که شناخت و مطالعه‌ی گفتار، رفتار و زندگی اهل‌بیت (علیهم‌السلام) در این زمینه فایده‌بخش است. حاج آقا مرتضی می‌گوید: " در جواب این سؤال که چه‌طور عمل کنیم و چه‌طور دین‌دار باشیم که تلاش ما بهترین فایده را برای قیامت ما داشته باشد، باید گفت که لازم است بیشتر با منابع علم دین رابطه داشته باشیم."

چرا که دوری از انسان‌های عاقل و عدم بهره‌مندی از ایشان، موجب هلاکت و گمراهی می‌گردد.[3]

یکی از رویکردهایی که موجب نسج گرفتن تعقل در وجود آدمی می‌گردد این است که نسبت به بی‌عقلی‌ها و بی‌تدبیری‌های جامعه‌اش بی‌تفاوت نباشد. البته نشان دادن عدم بی‌تفاوتی نیز باید مدبرانه و عقلایی باشد. حاج آقا مرتضی می‌فرماید:

"جامعه‌ای که ارزش‌های واقعی در آن مبدل به ضد ارزش شده و ضدارزش‌ها مبدل به ارزش، مانند یک انسان بیمار است. در این مورد بی‌تفاوت بودن غلط است."

جامعه‌ای که در آن بی‌عقلی حاکم گردد ازحالت تعادل خارج می‌گردد، چرا که کارهای بزرگ در اختیار انسان‌های کوچک و کارهای خرد به دست انسان‌های بزرگ سپرده می‌شود. در این جامعه فرهنگ دچار اختلال می‌شود و جایگاه خیر و حقیقت مخدوش می‌گردد. متعاقبا در این اجتماع وظیفه‌ی عقلا نیز دیگرگون خواهد بود. و نمی‌توان چنین گفت که آنان موظف به پیاده سازی و اجرای ایده‌آل ترین عملکردها هستند، هرچند که قدرت هضم و پذیرش آن در جامعه وجود نداشته باشد بلکه باید میان اعمالی که انجام می‌دهند، با جامعه تناسب وجود داشته باشد در غیر این صورت، مردم از عقلا دورتر و تمایلشان به ایشان کمتر می‌شود. لذا در این جامعه انسان‌های حکیم به زمینه‌سازی و فراهم آوردن بستر مناسب و تغییر ذهنیت‌ها همت می‌گمارند تا شرایط به گونه‌ای گردد که دیگر اجرای حق و عدالت با موضع‌گیری تدافعی و تهاجمی از سوی مردم مواجه نشود. همان‌طور که امام زمان (علیه‌السلام) علی‌رغم داشتن قدرت الهی برای اجرای عدالت و به اطاعت واداشتن تمامی انسان‌ها، در پس پرده‌ی غیبت به انتظار فراهم آمدن زمینه‌ی مناسب است. حاج آقا مرتضی در این زمینه بیان می‌کنند:

" چرا امام مجتبی (علیه‌السلام) با این‌که معتقد بود جامعه بیمار است، بر حسب ظاهر اقدام حادّی برای اصلاح جامعه نفرمود؟ چون جامعه به قدری بیمار و فاقد ارزش‌های واقعی بود، که چهل نفر که نظر امام مجتبی (علیه‌السلام) را باور کنند، در آن وجود نداشت. پس از آن‌که در مدائن نامه‌ی معاویه را به دست امام مجتبی (علیه‌السلام) دادند و ایشان آن را خواندند، بعد از نماز صبح روی سجاده ایستادند و فرمودند من نظرم این است که ازهمین‌جا برگردیم، زیرا آمادگی برای جنگ با معاویه در ما وجود ندارد. محدث قمی و دیگران نقل کرده‌اند وقتی که حضرت این صحبت را فرمود، چنان سجاده را از زیر پای او کشیدند که به زمین خورد. وقتی که سوار بر استر شد که از مدائن به طرف مدینه برگردد، خنجر به ران مبارک او زدند. در چنین شرایطی تکلیف معصوم این نیست که به امری اقدام کند که آن امر در ذهن و فکر هیچ‌کس جا نمی‌افتد. چرا که چنین اقدامی بی‌نتیجه و عقیم می‌ماند. بلکه باید زمینه‌ای پیش بیاورند که مردم تدریجا بفهمند که طرف معاهده و قرارداد، گذشته از این‌که تقوا ندارد، انسان هم نیست، برای خودش هم ارزش قائل نیست. آن معاهده و قرارداد برای این بود. "

قیام امام حسین (علیه‌السلام) و عقلانیت

آیا قیام امام حسین (علیه‌السلام) منافات با عقلانیت داشت؟ این سؤال ممکن است از این جهت مطرح شود که چرا علی‌رغم اینکه وجود اهل‌بیت (علیهم‌السلام) نزد خدای متعال بسیار ارزشمند و گران‌بهاست چنان‌که در روایتی خداوند به پنج تن آل عبا (علیهم‌السلام) می‌فرماید: "من آسمان بناشده و زمین گسترده و ماه و خورشید و ... را خلق نکرده‌ام مگر برای شما و محبت شما"[4] امام حسین (علیه‌السلام) برای هدایت انسان‌ها حاضر به گذشتن از جان خود و یارانش شد؟ پاسخ حاج آقا مرتضی به این سؤال این است:

"امام حسین (علیه‌السلام) با تمام شخصیت الهی، فدای آن هدف بزرگ‌تر، یعنی زنده کردن دین خدا و ارزش‌های الهی شد. ارزش این هدف از جان امام حسین (علیه‌السلام) بالاتر است."

پس از نیل به عقل و چشیدن لذت و طعم آن، دیگر شخص حاضر نیست چیزی را به عنوان جایگزین آن بپذیرد. حتی اگر این جایگزین، رهایی از جهنم و یا بهره‌مندی از نعمات بهشتی باشد. ایشان می‌فرمایند:

" پاداش‌هایی که برای عمل به مستحبات ذکر شده برای کسانی است که شیرینی و لذت لقا و ذکر را نچشیده‌اند." همان‌طور که حضرت صادق (علیه‌السلام) فرموده‌اند: "قومی خدا را از روی ترس و قومی از روی طمع پرستش می‌کنند ولی قومی دیگر او را از روی محبت می‌پرستند، این‌ها آزادگانند." [5]

پانوشت

[1]- "أوصيكم بتقوى الله و إدامة التفكر فإن التفكر أبو كل خير و أمه‏" (مجموعةورام، ج1، ص 52)

[2]- (شرح‏نهج‏البلاغة، إبن أبی الحدید، ج20، ص 42)

[3]- "هَلَكَ مَنْ لَيْسَ لَهُ حَكِيمٌ يُرْشِدُهُ" (بحارالأنوار، ج75، ص 159)

[4]- حدیث کساء

[5]- "إِنَّ الْعُبَّادَ ثَلَاثَةٌ قَوْمٌ عَبَدُوا اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ خَوْفاً فَتِلْكَ عِبَادَةُ الْعَبِيدِ وَ قَوْمٌ عَبَدُوا اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى طَلَبَ الثَّوَابِ فَتِلْكَ عِبَادَةُ الْأُجَرَاءِ وَ قَوْمٌ عَبَدُوا اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ حُبّاً لَهُ فَتِلْكَ عِبَادَةُ الْأَحْرَارِ وَ هِيَ أَفْضَلُ الْعِبَادَة" (الكافي، ج 2، ص 84)

*جملات نقل شده از معظم له؛ برگرفته از کتاب "توسل در دنیا بذر شفاعت در آخرت" می باشد.

سخنان آیت الله مرتضی تهرانی در محرم – قسمت سوم

*منتشر شده در پایگاه بین المللی همکاری های خبری شیعه (شفقنا) + لینک

مقدمه

کتاب "توسل در دنیا، بذر شفاعت در آخرت"، که حاوی سخنانی در ایام محرم سال‌های 1372 و پس از آن است. به موضوع ولایت و فلسفه ی خلقت ائمه می پردازد.

حاج آقا مرتضی تهرانی، عموما با تکیه بر روایات و آیات و توجه به مسائل کاربردی و اجتماعی، مطالبش را مطرح می کند. ایشان از اشاره ی صریح به امور سیاسی و اجتماعی پرهیز داشته و تلاش می کنند با معیار هایی کلی، راهنمای مستمعین در حل امور روزمره شان باشند:


...>>>به ادامه ی مطلب بروید:

ادامه نوشته

سخنانی از آیت الله مرتضی تهرانی در محرم- بخش دوم

*منتشر شده در پایگاه بین المللی همکاری های خبری شیعه (شفقنا) + لینک

>>مقدمه

در ادامه ی بررسی کتاب "توسل در دنیا، بذر شفاعت در آخرت"، که تلخیصی از بیانات آیت‌الله شیخ مرتضی تهرانی در ایام محرم سال‌های 1372 و پس از آن است. به مباحثی پیرامون ضرورت عزاداری و گریه بر امام حسین (علیه‌السلام)، و اثربخشی توسلات در دنیا و آخرت و رابطه توسل و شفاعت ، پرداخته می‌شود.

گفتنی است آیت الله مرتضی تهرانی سالهاست که به طور هفتگی جلساتی اخلاقی در منزل خود برگزار می کنند. ایشان از بیانات پیچیده و علمی پرهیز کرده و تاکید بسیار زیادی به آشنایی با فرهنگ اهل بیت دارند:


...>>>به ادامه ی مطلب بروید:

ادامه نوشته

سخنانی از آیت الله مرتضی تهرانی در ایام محرم  - بخش اول

منتشر شده در پایگاه بین المللی همکاری های خبری شیعه (شفقنا) + لینک

مقدمه

کتاب "توسل در دنیا، بذر شفاعت در آخرت" تلخیصی از بیانات آیت‌الله شیخ مرتضی تهرانی در ایام محرم سال‌های 1372 و پس از آن است. نوشته حاضر شامل نگاهی اجمالی به مطالب مطروحه در این کتاب و شرحی مختصر پیرامون آن است.

گفتنی است ایشان فرزتد ارشد مرحوم آیت الله میرزا عبدالعلی تهرانی و برادر آیت الله مجتبی تهرانی و از شاگردان حضرت امام و از اساتید اخلاق می باشند.


...>>>به ادامه ی مطلب بروید:

ادامه نوشته

آقای خاص


خود حاج آقا مرتضی و حتی قریب به اتفاق شاگردان و دوستدارانش را می توان در یک یا چند تیپ دسته بندی کرد. اکثرا تا حدود زیاد پیش بینی پذیرند و به هر حال با کلیشه های قبلی و قالب های همیشگیِ شخصیت ها تطبیق دارند.

اما در این میان کسی هست که از کلیشه بیرون است. و این مطلب را شاید کسانی که کمترین آشنایی و برخوردی با او داشته باشند دریافته اند:

شیخ حسین نوروزی!

همان شاگرد حاج آقا مرتضی که به جلسات خودشناسی اش معروف است. و ساکن محله ی دولاب (واقع در جنوب شرق تهران) هم هست.

اطرافیان حاج آقا مرتضی، نظرات ضد و نقیضی درباره ی او دارند.

به خلاف شیخ قاسم احتسابی که در بست مطیع و پذیرای کلیشه هاست؛ نوروزی به همراه شیخ محمود نیک بین کمی از توقعات و چهارچوب های مورد انتظار بیرون اند.

شیخ محمود نیک بین کمتر در مسائل نظری می تواند خاص باشد. بیشتر شیوه های اجرایی و مدیریتی و تعاملی اش ویژه هستند.

اما شیخ حسین نوروزی علاوه بر غیر منتظره بودن در روابط و اجرائیات؛ در مسائل نظری و فکری هم تافته ای جدا بافته است.

در هر حوزه ای اگر وارد شود و نظر بدهد شنونده را غافل گیر می کند.

خلاق است؛ و گاهی خلاقیت اش موجب می شود کمی بی دقتی و بی قاعدگی در گفته هایش نمود پیدا کند.

شینیدن یک دوره بحث های خود شناسی اش خالی از لطف نیست. کاری که البته حوصله و جنبه ی کافی می خواهد. چون در آن جلسات بیش از هر چیز آشنایی زدایی و نو آوری حس می شود. شاید برای همین باشد که از دوستداران پر و پا قرص حاج آقا مرتضی کمتر کسی تحمل نوروزی را دارد. چرا که نوعی انحراف و لااقل ابهام و شک برانگیزی حس می کنند.

آشنا کردن و مراجعه دادن از سمت نوروزی به حاج آقا مرتضی بیشتر به چشم می خورد تا از سمت حاج آقا مرتضی به نوروزی. با این حال برخی نقل قول های جالبی در تایید نوروزی از زبان حاج آقا مرتضی گفته می شود.

شاید با سواد ترین، متفکر ترین و خوش مشرب ترین و البته خاص ترین شاگرد حاج آقا مرتضی همین حاج آقای نوروزی باشد.

ظاهرا تنها کسی از شاگردان حاج آقا مرتضی ست که درس و بحث رسمی طلبگی دائر کرده و طلاب و دانشجویان کمابیش زیادی را به خودش جذب کرده.

جالب اینجاست که این خصوصیت ها فقط در جلسات خود شناسی دیده نمی شود بلکه در جلسات دروس فقه و اصول حاج آقای نوروزی به مراتب بیشتر به چشم می خورد.

در بسیاری موارد می توان آقای نوروزی را صرفا با لقب "منتقد" یاد کرد.

منتقد همه چیز! نظام آموزشی حوزه ها، نظام پرورشی دینی روحانیت و جامعه، نظام سیاسی اجتماعی...

او حتی در کسوت امام جماعتی هم از کلیشه بیرون است. برای مسجدی ها و کسانی که امام جماعت های زیادی را می شناسند کاملا صاحب سبک و بلکه عجیب و غریب به نظر می رسد.

یکی از ویژگی های ممتاز او تحمل بالای او و تسلط زیادش بر اعصابش است که کمتر بین دوستان و شاگردان حاج آقا مرتضی دیده می شود.

بر خلاف خیلی ها؛ کاملا می شود با حاج آقای نوروزی گفتگو کرد؛ می توان نظرش را رد کرد و حتی صریحا به او انتقاد کرد!

این ویژگی به طور قطع، آن نمای اولیه ی مغرورانه و جزم گرا را تعدیل می کند.

می گویم مغرورانه چون چنین قضاوتی در باره اش شده. اما می توان طور دیگری هم آنرا توصیف کرد؛ نوروزی نوعی استغنا و مناعت طبع دارد. که شاید در نظر اولیه از آن به غرور تعبیر شود. اما سهل الوصول بودن و بشاشیت و آسانی چالش با او همه چیز را عوض می کند.

اما می گویم جزم گرا چون گویا حاج آقای نوروزی از وسواس بودن و شکاکیت بسیار می هراسد به همین جهت آنچنان از آن فرار کرده که کمی جزم گرا و مطلق نگر شده.

از این نظر کمتر می توان او را در دسته ی روشن فکران قرار داد. چون به نظر می رسد یکی از ویژگی های روشن فکران دینی طرد جزم گرایی است.

از این خصیصه که بگذریم به لحاظ مضمون بسیاری از نظرات اش می توان او را یک مدل خاص و انحصاری از روشنفکری دینی به شمار آورد.

 همین که منتقد است و چهار چوب های موجود را بر نمی تابد و در این راه دست به تولید و ارائه ی راه کار هم زده مهمترین خصیصه ی روشن فکری در اوست.

شخصیت دیگری هم هست که نوروزی قرابت زیادی با او دارد:

حاج میرزا محمد اسماعیل دولابی.

در بسیاری از نظرات و سلائق این دو شخص بسیار به هم نزدیک اند.

بنا بر این روشن می شود که در میان گرایشات مختلف حاج آقای نوروزی بیشتر از هرچیزی عارف است تا فیلسوف. باطن گراست تا فقیه.

با مباحث روان شناسی بیگانه نیست و بسیاری از آموزه های خودشناسی اش تحت تاثیر بعضی مکاتب روان شناسی است.

اصولا توجه به تفریح، خوراک، گشت و گذار و ورزش ویژگی ممتاز نوروزی است.

و آنچه که این مقوله را خاص تر می کند این است که این گونه کار ها را با همراهی دوستان و شاگردانش انجام می دهد. که این رفتار تاثیر بسزایی در صمیمیت و حسن سلوک ایشان دارد و می رساند که اساسا آقای نوروزی جمع گریز و گوشه نشین نیست.

نکته ی جالب توجه دیگر؛ بی پرده گویی و رک گویی نوروزی در بیان مسائل فکری و معنوی و دینی است. به این لحاظ هرگز نمی توان آقای نوروزی را رمز گو دانست.

اگر چه جنس مسائلی که او به آنها می پردازد سهل و ممتع است و کمی مشکل به دیگران منتقل می شود اما زبان حاج آقای نوروزی در تفهیم مسائل باز و البته کمی هم پرده در و حتی شوخ و گستاخ است. که همین ویژگی کافی است که منتقدات سفت و سختی را برای خود دست و پا کند.

حسین نوروزی اگر چه شخصی آرام و بی آزار است و کمتر قصد مزاحمت دارد اما برخی حاضر نیستند نواندیشی و بی پرده گویی های او را تحمل کنند و رسما متهم به انحراف می کنندش.

در آخر باید بگویم نوروزی اگر چه در ارائه مباحث خودشناسی بسیار ظریف و خلاقانه عمل می کند اما ظرافت های هنرمندانه و شاعرانه کمتر در او دیده می شود.

ضمنا خیلی هم اهل مطالعه نیست بلکه بیشتر اهل تفکر و گفتگوست. با تالیف هم میانه ای ندارد و حتی از نظر رسانه ای و ترویج افکار و آرائش هم بسیار خاص! و منفعلانه عمل می کند.

 

*وبلاگ خودشناسی که به انعکاس نظرات و گفتگو پیرامون آنها می پردازد.

نتایج نظر سنجی شماره 2

 

 عنوان نظرسنجی: شاگردان

تاريخ شروع نظرسنجی :اردیبهشت 90

کدامیک از شاگردان حاج آقا مرتضی را بیشتر می شناسید؟

1- حاج آقا عبد العلی30      رای  21.8%     

2- حاج آقای پرورده 3         رای    2.1%        

3- حاج آقای اشرقی1       رای  0.7%        

4- حاج آقای نیک بین 26     رای  18.9%    

5- حاج آقای نوروزی 49      رای  35.7%     

6- حاج آقای احتسابی 19 رای  13.8%      

7- سایرین 9                   رای  6.5%         

*مجموع نظرات: 137

پست های مرتبط:

·         حاصل عمر

·         پدیده ای به نام اطرافیان!

 

یک سال از شروع این نظر سنجی می گذرد.

زمان مناسبی است که کمی درباره ی نتایج اش گفتگو کنیم.

روشن است که نتایج این نظر سنجی نشان نمی دهد که واقعا کدامیک از شاگردان حاج آقا مرتضی سرشناس ترند. بلکه تنها می رساند که آن دسته از آشنایان حاج آقا مرتضی که اهل اینترنت هستند و کمی هم خونگرمند و اقدام به شرکت در نظر سنجی می کنند، بیشتر کدام یک از شاگردان حاج آقا مرتضی را می شناسند.

 بنا بر این از بین خونگرم های اینترنتی 35درصد با آقای نوروزی آشناترند.

و در رتبه ی بعد، 21 درصدشان با فرزند ارشد حاج آقا (محمود شهید کلهری- معروف به عبدالعلی تهرانی) آشناترند.

آقای نیک بین و احتسابی هم به با ترتیب 18 و 13 درصد از خونگرم های اینترنتی آشنا شده اند.

 خیلی عجیب نیست که سایرین (با 6 درصد) بیشتر از آقایان پرورده (2درصد) و اشرقی (0.7درصد) بین اهالی اینترنت شناخته شده باشند.

 نتایج این نظر سنجی پیش از هر چیز نشان می دهد کدامیک از شاگردان حاج آقا مرتضی بیشتر توانسته اند فعالان فضای مجازی را به خودشان جذب کنند.

 حاج آقا عبدالعلی که متصدی سایت ام ابیها ست و مرد شماره ی یک بیت و مسجد حاج آقا به شمار می آید، در بدو هر آمد و شد و آشنایی با حاج آقا مرتضی به خوبی به چشم می آید.

شخصا انتظار داشتم ایشان با اختلافی چشم گیر شناخته شده ترین شخص از نظر کاربران به حساب بیاید.

اما اینکه ایشان تنها 21 درصد آراء را به خودشان اختصاص داده اند شاید ریشه در این مطلب داشته باشد که خیلی از نزدیکان و مخصوصان ایشان از اینکه در این وبلاگ اقدام به درج نظر کنند خود داری نموده اند. بنا بر این می توان نتیجه گرفت کسانی که به طور خاص از دریچه ی حاج آقا عبد العلی حاج آقا مرتضی را می شناسند، شاید با فضای مجازی آشنا باشند اما آنچنان خونگرم نیستند که بتوانند ارتباطی جالب توجه برقرار کنند.

 اما آقای نوروزی، هم خلاف پیش بینی از آب در آمد.

شخصا گمان نمی کردم به طور نسبی بیشتر کاربران ایشان را بشناسند.

شاید سالها پیش که ایشان در مسجد میرزا موسی به حای حاج آقا مرتضی نماز می خواند و مسئله می گفت. و یا از جانب حاج آقا مرتضی مورد مراجعه و توصیه قرار می گرفت و یا در اتحاد با سایر دوستانش جلسات خودشناسی اش را دائر کرد، می شد انتظار داشت که مرد شماره ی یک در کنار حاج آقا مرتضی باشد. اما امروز به جرات می توانم ادعا کنم که اگر این نظر سنجی را نه در این وبلاگ بلکه در یکی از شبهای جمعه در منزل حاج آقا مرتضی برگزار کنیم آقای نوروزی از "سایرین" هم کمتر شناخته شده تر خواهد بود.

 پس فقط درباره ی کاربران این وبلاگ می توان قضاوت کرد که 35 درصدشان آقای نوروزی را بیشتر می شناسند.

و اینکه چرا 14 درصد بیشتر از آقاعبدالعلی رای آورده احتمالا برمی گردد به اینکه حقیقتا نزدیکان آقای نوروزی فعال تر و جسور تر و خونگرم تر از بقیه هستند. و با این وبلاگ رابطه صمیمی تری توانسته اند برقرار کنند.

 درباره ی شاگردان حاج آقا مرتضی از این پس با تمرکز خاصی خواهم نوشت.

 در این باره قویا منتظر نظرات، خاطرات و یادآوری های شما خوانندگان گرامی هستم.

 

 

مکتب تهران و نجف

این یادداشت را یک سال و نیم پیش نوشتم. و جزء اولین پست هایی بود که در این وبلاگ قرار دادم.

خالی از لطف نیست که به مناسبت تنایج نظر سنجی مذبور، نگاهی دوباره به این نوشته بیندازیم.

با اطمینان می توان گفت که، در تمام زندگی حاج آقا مرتضی تهرانی دو شخصیت بودند که نهایت تاثیر را بر منش و سلوک ایشان گذاشتند. یکی پدرایشان، مرحوم میرزا عبدالعلی تهرانی و دیگری حاج آقا روح الله خمینی.

پدر ایشان، از مجتهدینی بود که در عرفان و علوم عقلی رنگ و بوی دیگری به خود گرفته بود. ایشان در زمانی که مرحوم ملکی تبریزی در قم اقامه نماز جماعت میکرد و جلسات اخلاقی داشت، ملازم و همراه شان بود. مرحوم ملکی تبریزی که از شاگردان ملاحسینقلی همدانی بود، را باید یکی از بزرگان سلسله عرفانی نجف، که با آن مرد جولا و سید علی شوشتری آغاز شده بود، به حساب آورد.

(از جمله اشخاص معروف دیگری که داخل در این مکتب تربیتی بودند مرحوم علامه طباطبایی و استادشان آیه الله قاضی و آیه الله سید احمد کربلایی و سید هاشم حداد و مرحوم بهاری و مرحوم علامه تهرانی و.... بودند)

از طرف دیگر آیه الله سید روح الله خمینی که در زمان اقامت در قم، به حاج آقا روح الله معروف بود . بیشتر از هر کسی از مکتب تربیتی آیه الله شاه آبادی اثر پذیرفته بود. اگر چه امام یک سال هم به جلسات مرحوم ملکی در قم رفت و آمد داشت، اما سیره ایشان آنچنان در وجود سید روح الله جایی باز نکرد.

از این مقدمه که بگذریم باید اشاره کنیم به یکی از وجوه تمایز "مکتب تهران" که با نماد آیه الله شاه آبادی از آن یاد می کنیم، و "مکتب نجف" که می توان با نماد آیه الله ملکی به آن اشاره کرد:

مکتب تهران به عالم سیاست و دخالت در حوزه عمومی و اجتماعی، بسیار حساس بود. تا جایی که با اندک تاملی در احوال شاه آبادی چهره مبارزه گری او جلب توجه می کند. و دقیقا همان روحیات را میتوان در حاج آقا روح الله یافت.

در حالی که میرزا عبدالعلی، اگر چه تهرانی بود، اما سالیان زیادی از عمرش را برای فرار از آنچه او رسومات آخوندی می دانست، به مشهد هجرت کرد و در آنجا انزوا و عزلت اختیار کرد. خود داری از دخالت در مسائل سیاسی چیزی نیست که در مشرب میرزا عبدالعلی قابل چشم پوشی باشد. تاجایی که حتی فرزند ایشان مرتضی تهرانی می گوید پدرم چندین بار از عالم برزخ به من پیغام داده که مبادا در سیاست دخالت کنم.

لذا گوشه نشینی، راز پوشی، کتمان، و رمز گویی، از ویژگی های بارز حاج آقا مرتضی است.

اما در مقابل مرحوم شاه آبادی آنچنان در ترویج عرفان در سطح جامعه بی باک بوده که حتی مسائل بسیار پیچیدهء توحیدی و عرفانی را برای عوام توضیح می داده، "باشد که این حرف ها به گوششان خورده باشد!"

همینجاست که امام خمینی به خود اجازه می دهد در تلویزیون- پس از انقلاب- به تفسیر عرفانی سوره حمد بپردازد و یا اشعار عرفانی ناب خود را چاپ کند و یا در گفتگو با هیئت دولت و رزمندگان و مردم عادی مسائل راز گونهء وحدت وجود را به راحتی اظهار کند. اگر چه این رفتار های امام خمینی از سوی بسیاری از فقهای قم و مشهد به شدت مورد انتقاد و تکفیر قرار گرفت اما خود همین نشان از نوعی تابو شکنی و در عین حال نزدیکی مکتب قم به نجف داشت.

البته مکتب مشهد که متاثر از میراز مهدی اصفهانی و مکتب تفکیک بود، سخنی دیگر دارد.

اینکه قم و نجف چرا آنگونه بود و تهران چرا اینگونه بحث مستقلی می طلبد، اما اصل این ماجرا را نمی توان انکار کرد.

اینجاست که حاج آقا مرتضی را چه به لحاظ سیاسی و چه به لحاظ تربیتی در محل تلاقی دو مشرب کاملا متفاوت می بینیم. که نهایت یکی گمنامی و عزلت و سکوت و کتمان سر است. و نهایت دیگری شهره شهر شدن و یار پرده نشین را شاهد بازاری کردن است.

مراجعه به سیره تربیتی شاگردان و اطرافیان حاج آقا مرتضی این ماهیت متناقض نما و سرگردان کننده را به روشنی نمایان میکند. گاهی میکشدش می به چپ و گاهی می کشدش دل به راست.

گاهی آنچنان بیان فقهی و لسان تحکمی دارد که گویا دین چیزی چز تعبد و دستور العمل نیست. و گاهی آنچان راه خدا را باز می کند که به صراحت عشق های مجازی را هم درمسیر عشق الهی میداند. و به عاشقانی که معشوق مجازی دارند، مژده و بشارت میدهد.

گاهی با تکیه و اصرار بر مطالعه منتهی الآمال، تداعی گر نوعی اخباری گری است و گاهی با غالی نداستن علی اللهی ها، روی صوفیان را سفید میکند.

گاهی خود را از سیاست برکنار میبیند و سکوت را پیشه خود معرفی می کند. گاهی آنچنان روحانیونی که در مورد مسائل روز سکوت می کنند را نکوهش می کند که گویا پرچمدار نقد حوزه است.

گاهی آنچان از لزوم تعبد نسبت به مربی میگوید که عقلی برای مخاطب باقی نمی ماند. و گاهی آنچنان اطرافیانش را که در عقل بسته اند و راه تقلید و تعبد در پیش گرفته اند محکوم میکند که روشنفکران و متجددان را به وجد می آورد.

گاهی آنچنان از غرب پرهیز می دهد که با غرب ستیزان هم نوا میشود. و گاهی آنقدر از فرهنگ آمریکا و کانادا و سوئیس تمجید میکند که گویا حقیقت دین را امروز جز در آنجا نمی توان یافت.

به هر حال جمع میان دو نوع شیوه و مسلک کار ساده ای نیست. و از آن دشوار تر زندگی در این زمانه است که راهی جز آزمون و خطا نداریم.

نتایج نظرسنجی

عنوان نظرسنجی: فاصله ی صالحین 

به نظر شما دلیل فاصله ی صالحین با مردم چیست؟


1-خودشان حریم قائل شدند:              42.3%

2- مردم رو برگردانده اند:                    11.5%

3- سود جویان آنها را منزوی کردند:       46.1%

تاريخ شروع نظرسنجی: 1390/6/12

پست مرتبط:

·          چرا کسی که صلاحیت پاسخگویی به سوالات معنوی و دینی را دارد انقدر فاصله پیدا کرده با مردم؟

 

   تفاوت گزینه ی 1 و 3 فقط 4درصد است؛

اما براستی...

چرا بیش از چهل درصد از شرکت کنندگان در نظر سنجی؛ صالحین را افرادی می دانند که برای خود نسبت به مردم حریم قائل می شوند؟

 از نظر این گروه، چرا صالحین برای خود حریم قائل می شوند؟

 و در نهایت به نظر شما پاسخی که حاج آقا مرتضی به این سوال می دهد چیست؟

 اینها مواردی هستند که می توانیم در "بخش نظرات" پیرامون آن گفتگو کنیم.

 

 

 

ترور با طعم دیانت!

پاسخ به نامه ی آقای اسماعیل ابراهیمی در باره ی "اظهارات اخیر  آیه الله مرتضی تهرانی و نظرات بازدید کننده ها" ی این وبلاگ:


 دوست عزیزم آقای اسماعیل ابراهیمی؛

من هم از این نحوه ی عملکرد دوستان به شدت آزرده ام و سینه ام تنگی می کند.

اما چه می شود کرد که چنین رفتار هایی سکه ی رایج روابط جامعه ی ما شده.

از همه بد تر اینکه بین متدینین و آن هم بر سر دیانت، قبح بد گویی و تخریب و پرونده سازی و تهمت ریخته.

 

سالها پیش که دانشجو بودم. اگر چه جانب احتیاط را در معرفی حاج آقا مرتضی تهرانی رعایت می کردم، اما زمانی که یکی از مریدان حاج آقا مجتبی  فهمید که به جلسات حاج آقا مرتضی رفت و آمد دارم به کلی رفتارش با من دگرگون شد و در دانشگاه بنا به بد گویی و تخریب من گذاشت. (اگر چه که تلاش های او اثر عکس داد.)

 

همچنین یکی از نزدیکان ما که از سالها پیش مشتری ثابت جلسات حاج آقا مجتبی بود، هنگامی که در  نوجوانی با حاج آقا مرتضی آشنا شدم، از سر خیر خواهی هیچ کوتاهی ای در تخریب شخصیت ایشان نکرد. و صریحا توصیه می کرد که به جلسات حاج آقا مجتبی بروم.

اما من موافق با تاکیدات خود حاج آقا مرتضی هیچ گاه تشخیص و تعقل خودم را در ارتباط با ایشان کنار ننهادم. و باز هم به توصیه ی ایشان هرگز جلسات دیگران را به دیده ی تحقیر ندیدم. و حتی برای استفاده به جلسات برادرشان حاج آقا مجتبی (و سایر علماء) هم رفتم.

اما در آن سالها جلسات حاج آقا مرتضی برایم قابل استفاده تر می نمود. به هر حال اگر چه از آن موقع سالها می گذرد اما ظاهرا هنوز همان جریانات برقرار است.

 

بدتر از همه اینست که بعضا شبیه همین رفتار، در بین مریدان حاج آقا مرتضی دیده می شود: نوعی تنگ نظری و کوچک شماری. نوعی خشکی و تعصب!!

 

و آنچه انگیزه بخش من بود که در باره فرمایشات حاج آقا مرتضی پیرامون آن ذکر چیزی بنویسم، انتقاد و اعتراضم نسبت به همین مسائل بود. یعنی احساس می کردم تخریب شخصیت دیگران و تهمت زدن و پرونده سازی برای آنها آنقدر عادی شده که اشخاصی مانند مهدی طیب و آیه الله حسن زاده و آیه الله قاضی و آیه الله محمد حسین حسینی تهرانی را تا مرز یهودیت و جاسوس بودن و شیطان دوپا بودن می برد.

تمام دغدغه ی من در راه اندازی این وبلاگ پرداختن به فرمایشات حاج آقا مرتضی بوده و هست نه اینکه به حواشی و زندگی خصوصی ایشان بپردازم. اما متاسفانه کمتر کسی نسبت به دیگران با دیده ای غیر متعصبانه و بدون پیش داوری بر خورد می کند. و دائما مسائل علمی و معارفی را با مسائل سیاسی خلط می کنیم و با توهم توطئه تخریب و لجن مالی دیگران، راه را برای خودمان هموار می کنیم.

 

دوست عزیزم در نامه ی قبلی به شما عرض کردم که آن برخورد حاج آقا مرتضی در ارتباط با آن ذکر، شمشیر دو دمی است که بیش از همه به زیان ما بکار می رود. وقتی قبح بعضی کارها بریزد و با مسائل معارفی و دینی برخورد سیاسی و تخریب گرانه شود، کار به جایی میرسد که دیگران به جای اینکه سخنان حاج آقا مرتضی را بشنوند و بخوانند و در باره ی آنها فکر کنند و نظر دهند درباره ی خصوصی ترین مسائل پشت پرده ی زندگی ایشان پرده دری می کنند و شخصیت ایشان را ترور می کنند.

وقتی مراجع را به بهانه ی حکم به طهارت اهل کتاب با سخیف ترین تعبیرات یاد می کردند می توانستیم چنین روزی را بیش بینی کنیم.

مشکل اینجا بوده و هست که به این آموزه ی عمیق و کارآمد عمل نمی کنیم که: هر چه برای خود می پسندی برای دیگران هم بپسند.

به نظر بنده مشکل جامعه ی ما فراتر از حاج آقا مرتضی و حاج آقا مجتبی است بلکه همه ی ما (به قول حاج آقامرتضی) گرفتار یک مرض واگیر و شدید مثل طاعون یا وبا هستیم و این ابتلا برایمان عادی شده و کسی آن را بد نمی بیند و به درمانش نمی کوشد.

جامعه ی ما در سراشیبی اضمحلال فرهنگی است و این سر و صداهایی که من و شما را آزار می دهد صدای خرد شدن استخوان بزرگانی است که قدری به مانزدیک ترند. اما قبل از آن صداهای بزرگ تری نیز برخاسته بوده که به گوش ما نرسیده.

عاجزانه از درگاه خدا مسئلت دارم راه حلی اساسی که از عهده ی من برآید را بر من مکشوف سازد. شما هم اگر در نظر یا عمل کمکی می توانید بکنید دریغ نفرمایید.

در پناه خدا باشید- به امید دیدار مجدد-انصاری

چه کسی از طرف اسلام سخن می گوید؟

نوشته زیر پیرامون ذکر "یا طیهور و یا طیهار" از میان کامنت ها درج می گردد:

به نام حق

اشتباه آقای طيب خيلي واضح است. سئوال ما اين است که اين ذکر از سوی کداميک از 14 معصوم (عليهم السلام) رسيده است؟
مدافعان اين ذکر تاکنون به اين سئوال خيلی ساده پاسخ نداده اند.
ما شيعيان هيچ چيز را از غيرمعصومين (علیهم السلام) قبول نمي کنيم.
حتی اگر جناب سلمان فارسی (سلام الله علیه) هم مطلبی را بيان کرده باشند و سند آنرا به معصومين (عليهم السلام) نرسانده باشند؛ آن مطلب مورد توجه ما قرارنمی گیرد.
اين مسئله خيلي شفاف و واضح است. نمی دانم چرا برخی از دوستان نمی خواهند قبول کنند.


پاسخ

1- در باب توقیفیت اسماء الهی بین نظریه پردازان شیعی همواره اختلاف نظر جدی ای بوده. کسانی که قائل به توقیفیت اسماء الهی هستند معتقدند خدا را تنها با نامهایی که خودش خود را با آنها شناسانده می توان خطاب کرد. و برای کشف آن نام ها تنها از احادیث صحیح السند می توان بهره برد. و حتی اطلاق لفظ واجب الوجود بر خدا را چون در قرآن و روایات نیامده حرام می دانند. اما برخی دیگر (که بیشتر اهل معقولند) قائلند خدا را با هر نامی که دلالت بر صفت کمالیه ای بر خدا کند می تواند خواند.

 

2- در میان کتب ادعیه آثار سید ابن طاووس و کفعمی در جایگاهی قرار دارند که هیچ کدام از علمای شیعه با هر ذوق و سلیقه ای که بودند به خود اجازه تخفیف و تردید در آن ندادند. جایگاه آنها نزد عموم علما آن چنان رفیع است که ابدا از آنها سند طلب نمی کنند به قولی آنها خودشان سند هستند.

3-  در میان آثار این دو بزرگوار بسیار به چشم می خورد که دعا یا زیارتنامه ای را شخصا تالیف و تصنیف کرده اند و حتی در مواردی صریحا به این کار اعتراف کرده اند در مواردی هم با قدری دقت و تحقیق مشخص می شود.

نتیجه: اگر چه ادعیه و زیارتنامه های ماثور (وارد شده از جانب ائمه ی معصومین) هرگز با عبارات تالیفی بزرگان قابل قیاس نیست، اما این موجب نشده که ارج و قرب سید ابن طاووس و کفعمی ذره ای کاسته شود و به آثارشان به دیده ی تحقیر نگریسته شود و در منابر و مناره ها در تکفیر و تفسیقشان داد و سخن سر داده شود.

 

4- در علوم حدیث و رجال بحثی است که بسیاری از بزرگان هم با آن معتقدند:
در مواردی که راوی روایتی را "نقل" می کند (نه اینکه مانند سید و کفعمی تالیف و تدوین کند) و مشخص نباشد که آیا این روایت از معصوم نقل می شود یا غیر معصوم، اگر راوی جژء شناخته شدگان و شاگردان و شیفتگان ائمه باشد مبنا را بر این قرار می دهند که شان راوی بالاتر از آن است که از غیر معصوم روایتی را نقل کند. و روایت را از او می پذیرند.

نتیجه: همانگونه که می دانیم ذکر مذکور را علامه حسن زاده به نقل از مشایخشان روایت کرده اند، اگر چه تصریح نکرده اند که سلسله مشایخشان به کدام معصوم منتهی می شود. اما در اینجا به سادگی می توان قاعده ای فوق را جاری ساخت و این ذکر را جزء اذکار وارد شده و مورد قبول ائمه علیهم السلام تلقی نمود.

 

5 - در برخی از آثار سید ابن طاووس روایاتی به چشم می خورد که سید خودش شخصا از ناحیه ی امام زمان دریافت نموده، این روایات دست به دست و سینه به سینه در کتب و مجالس مذهبی با کمال اعتبار و احترام نقل می شود.
بنا بر این در میان محدثین و غیر محدثین این مطلب جای خودش را دارد که از بزرگانی مثل سید ابن طاووس که صد ها سال پس از شروع غیبت کبری می زیست روایاتی را که به طور مستقیم از ناحیه ی مقدسه بیرون آمده بپذیرند.

نتیجه: حتی اگر مشایخ علامه حسن زاده ذکر یاد شده را از ناحیه ی مقدسه ی امام زمان دریافت کرده باشند جای تکفیر و تفسیق ندارد نهایت اینست که کسی که مکتب و شیوه ی علمی و عملی آین بزرگان را قبول ندارد بگوید این ذکر از نظر ما فاقد اعتبار است. درست مانند تمام اختلافات موردی و جزئی که در قبول یا رد روایات بین علما مطرح است.

 

6- صرف اینکه در روایتی کلمه ای باشد که در المنجد یا سایر لغت نامه های عربی نباشد دلیل بر این نمی شود که روایت را انکار کنیم. چه اینکه هیچکدام از لغت نامه های عربی ماثور نیستند و از جانب ائمه تالیف نشده اند که برای ماحجت قاطع و فصل الخطاب باشند. بلکه صرفا تنیجه تحقیق شخص یا اشخاصی بوده اند.

7- بسیاری از علماء که جامع منقول و معقولند مانند آیه الله جوادی آملی و ملا محسن فیض کاشانی و شیخ بهایی قائلند که علوم لغت و ادبیات را باید بر اساس فرمایشات ائمه ی معصومین غنی و بازنویسی کنیم چه که آنها از طلایه داران بلاغت و فصاحت بوده اند.
و در جای دیگر فرموده اند با مقدماتی که از ائمه نرسیده نمی توان به تحلیل و بررسی روایات و نظرات ائمه پرداخت.
و حتما به نیکی می دانید قریب به اتفاق کتب صرف و نحو و ادبیات تالیف مولفین اهل سنت هستند.

نتیجه: صرف اینکه الفاظ طیهور و طیهار (که مشتقاتی از ریشه ی ط ه ر هستند) در کتب لغت یافت نشدند دلیل بر صادر نشدن این کلمات از ائمه و یهودی بودن و فاسق بودن گویندگان این ذکر نیست.

 

8- در بین اهل فن رایج است که ذکر یا دعایی را که به لحاظ لفظ و محتوا وزین و عمیق است اگر چه هیچ سند معتبر و قابل اعتنایی نداشته باشد به قصد رجا و امید قبولی می توان خواند.
این مسئله بر اساس دو اصل از علوم استنباطی شیعه است یکی اعتبار احادیث موثوق الصدور و دیگری تسامح در ادله ی سنن.

نتیجه: حتی اگر هیچ کدام از موارد هفت گانه ی فوق وجود نداشت باز هم به دلیل اینکه وزن فیعول و فیعال از اوزان مستعمل و دارای معنای خاص خود هستند دو کلمه ی طیهور و طیهار لفظ مهمل و مستهجن نمی باشند بلکه دارای معنای عمیقی هستند که بسط و توضیحش از حوصله خارج است.
لذا می توان به امید قبولی در درگاه الهی این الفاظ را به کار برد.

 

9-  در طول حیات علمی شیعیان همیشه جدالی بین اخباری و اصولی یا فلاسفه و فقها یا فلاسفه و عرفا یا فقها و عرفا و... بوده است که حداقل نتیجه ی آن تکفیر و تفسیق بوده و گاه تا سر حد قتل و رجم و ضرب و جرح پیش می رفته.
در این میان بسیاری از معارف و روایات بوده اند که مورد توجه عرفا و فلاسفه بوده اند اما توسط اهل ظاهر و فقها بی اعتبار شمرده می شدند. که تنها ملاک قبول یا رد آنها سلیقه و ذوقشان بوده.
مثلا برخی از فقهای حاضر در جوشن کبیر و زیارت جامعه کبیره تشکیک کرده اند چرا که از نظر آنها حاوی مطلبی است که مناسب ذائقه ی عرفاست!
همین طور است بسیاری دیگر از روایات اصول کافی و وسائل الشیعه و ...

نتیجه:  در این میان حال آیت الله العظمی مکارم شیرازی بر همگان مشخص است. چه که ایشان در رساله ی عملیه شان قائلین به وحدت وجود را جزء اعیان نجسه (در ردیف بول و غائط و...) شمرده اند.
و در سایر آثارشان جدال با آراء فلاسفه و عرفا بسیار به چشم می خورد.
بنا بر این هرگز نمی توان یک شخص را حتی اگر عالم و متقی هم باشد و حتی اگر مرجع تقلید بسیاری از شیعیان باشد سخنگو و زبان گویای اسلام و تشیع دانست چرا که کسی غیر از ائمه معصومین از ذوق و سلیقه ی شخصی منزه و به دور نیست.

 

حاصل عمر

حاصل عمر یک عالم را چگونه می توان تخمین زد؟

با تالیفاتش؟

شاگردان؟

سخنرانی ها؟

نظریات علمی اش؟

شاید بستگی به روحیه و سبک آن شخص داشته باشد، مثلا حاج آقا مرتضی مولف نیست (اگر چه یکی دو جزوه و کتابچه حاصل سخنرانی هایش بیرون آمده). نظریه پرداز علمی هم نیست (اگر چه ده ها سال است درس و بحث علمی اش به راه است و در مسجد میزرا موسی خارج فقه و اصول می گوید و حتما در مواردی نظرات خاص خودش را دارد) اما سخنرانی چرا! بیش از بیست سال است مداوم و پی گیر برقرار است و همه ثبت و ضبط هم شده.

شاگرد چطور؟

معمول است که هر عالمی معدودی شاگرد خاص که مراحل بالای علمی را نزد او گذرانده اند دارد. حلقه ی نزدیک آیه الله تهرانی چه کسانی هستند؟

پسر بزرگ او عبدالعلی تهرانی، حاج آقای پرورده، اشرقی، نوروزی، نیک بین، احتسابی و...

شاید سرشناسان شان همین بزرگ واران باشند. که همگی روحانی اند و سالهاست در درس حاج آقا مرتضی شرکت می کنند.

سوال بعد اینست که مدارج علمی و شخصیتی شاگردان آیه الله تهرانی در چه حد و چه جلوه و نمودی دارد؟

فرزند حاج آقا بیشتر در همان مدرسه میرزا موسی به تدریس و تحصیل و اقامه نماز جماعت و سخنرانی بین نماز اشتغال دارد.

حاج آقای نوروزی جلسات هفتگی خودشناسی و حوزوی دارد. و امام جماعت مسجدی در جنوب تهران است.

حاج آقای نیک بین در مدارس علمیه ی مروی و صادقیه (با گرایشات تربیتی . اخلاقی) به فعالیت مشغول است.

حاج آقای احتسابی هم ممحض در دروس حوزوی است و معمولا در مناسبت های خاص در منزل حاج آقا مرتضی به جای ایشان منبر می رود.

اما شاید اگر از خود حاج آقا مرتضی بپرسیم حاصل عمر خود را چیزی غیر از اینها بداند...

نقدی بر نقد مراجع؟!

نگارنده محترم آن نوشته ی انتقادی، نکاتی را متذکر شد که بررسی و بحث پیرامون آنها خالی از فایده نیست. اول آنکه آیه الله تهرانی را به خاطر آنکه علنا مراجع را مورد انتقاد قرار میدهد و موجبات بد بینی مردم به مراجع را فراهم می آورد نکوهش کرد.

جا دارد بررسی کنیم به طور کلی آیا انتقاد از مراجع به طور علنی امری ناشایست است یا خیر؟ چه که آیه الله تهرانی نه فقط در بحث شعار مرگ بر ضد ولایت فقیه  که در بسیاری از موضوعات دیگر همانطور که نویسنده محترم اشاره کردند (مثل مورد علامه عسکری) هیچگاه از انتقاد نسبت به مراجع وعلمای بنام حتی امام خمینی به طور علنی و در مجالس عمومی خود داری نکردند. جا دارد در اینجا به چند نمونه دیگر اشاره کنم:

1-نسبت به فتوای امام خمینی درمورد شطرنج 2- مراجعی که قائل به طهارت اهل کتابند. 3- آیه الله ری شهری که جزوه ای مبنی بر عدم اعتبار حدیث کساء مرقوم فرمودند و همچنین آن حدیث را از مفاتیح های داخل حرم حضرت عبد العظیم حذف کردند. 4- مراجعی که تلقیح مصنوعی و خرید و فروش نطفه را حلال می دانند. 5- مرجعی که سودهای بانکی را مشروع میدانند. 6-مراجعی که با عامه مردم و قشر دانشجو ارتباط مستقیم و مستمر ندارند. 7- برخی نظرات شهید مطهری در کتاب حماسه حسینی 8- بعضی از علماء که زیارت جامعه کبیره را نامعتبر میدانند. 9- بعضی از علماء که در زیارت عاشوراء تشکیک کرده اند. 10-نسبت به آقای مصباح هم فرمودند که نسبت به ایشان ارادتی ندارم.

ایشان انتقادات در محافل خصوصی تر و عمومی را تا آنجا پیش بردند که برخی بر آن شدند که معظم له هیچ یک از علماء حاضر را توصیه نمی کنند. البته در موارد زیادی فرمودند که آقای جوادی در معقول و منقول و تقوی در زمانه ما بی نظیر است و حتی از برخی جهات ایشان را از استادشان علامه طباطبایی بالاتر دانستند. و بعد از فوت امام هم به تقلید از آیه الله صافی توصیه کردند. و همانطور که می دانید با ایشان رابطه نزدیکی دارند.

آنچه که نویسنده آن مقاله بدان اشاره فرمودند این بود که مردم بر اثر این فرمایشات آیه الله تهرانی نسبت به مراجع بد بین می شوند. در صددیم تا بررسی کنیم آیا اگر علماء انتقادی از یکدیگر به ذهنشان رسید لازم است از بیم بد گمانی مردم آنها را مخفی کنند؟  یا آنکه شکستن تابوی نقد مراجع دارای مصالحی است که از مفاسدش برتر است؟

آیا اگر علماء یکدیگر را نقد نکنند، اشکالی وجود نخواهد داشت؟ و مردم به مراجع خوشبین خواهند بود؟ آیا همه مردم هر کاری که مراجع می کنند را صحیح می دانند و آنانرا معصوم می شمارند مگر آنکه امثال آیه الله تهرانی آنان را نقد کنند؟ آیا خود نقد نکردن و بی اشکال جلوه دادن علماء نقطه ضعف دیگری در پرونده ی آنها درج نخواهد کرد؟ آیا خودداری علماء از نقد یکدیگر سبب نمی شود کسانی که به طور کلی با بساط مرجعیت و روحانیت مخالفند از فرصت استفاده کنند و آنان را مدعی عصمت نشان دهند و نهاد روحانیت را به نهاد کلیسا تسبیه کنند؟ آیا پرهیز از نقد مراجع آنان را شکننده تر نمی کند؟ و آیا نقد آنها موجب رشد آنها و شکستن یخ ارتباط صمیمی مردم با مراجع نمی شود؟ ....

همه اینها که البته بر سبیل استفهام انکاری بود پاسخی است بر سوال نخست.

اما یکی از انتقاداتی که نویسنده محترم متوجه آیه الله تهرانی کرده بودند این بود که ایشان خودشان عامل به حرفشان نیسند. و در حالی که مراجع را متهم می کنند به اینکه با هم ارتباط ندارند تا اختلافاتشان را برطرف کنند خود ایشان هم از ارتباط و گفتگو و حل اختلافات دوری می کند.

و ایشان به عنوان مصداق ماجرای علامه عسکری را بیان کردند.

البته بنده با نویسنده محترم در این مورد تا حدودی موافقم. و اتفاقا ایشان با اشاره به قضیه علامه عسکری نکته صحیحی را بیان کردند، چرا که کسانی که از نزدیک با علامه عسکری آشنا بودند به نیکی میدانند که حاج آقا مرتضی بدون اینکه دقیقا بداند علامه عسکری چه گفته به سادگی و بر اساس نقل دیگران دست به انتقاد علنی از ایشان زده بود. اتفاقی که از نظر نزدیکان آیه الله تهرانی کم رخ نداده. و چه بسیار دوستانی که با دیدن چنین رفتاری از مخالفین جدی حضرت ایشان شدند.

به امید آنکه انتقاد منصفانه و متخصصانه از هر شخصی امری مطلوب و مورد تحمل باشد، و با آرزوی آنکه  علماء ما بتوانند با ایجاد روابط مستمر علمی اذهان خویش را از چهار چوب های فردی و شخصی فراتر ببرند تا همگی با ذهن جامع نگرانه تری به اسلام و مسلمانان کمک کنند. والسلام

نگاهی بی طرفانه به یک مصاحبه

محتوای این مقاله الزاما مورد تائیید این وبلاگ نمی باشد و تنها به منظور انعکاس نظرات مخاطبان و رعایت امانت آن را منتشر نمودیم:

نگاهی بی طرفانه به یک مصاحبه

این پرسش و پاسخ که اخیرا در پی انتشار مخالفت حاج آقا مرتضی با شعار مرگ بر ضد ولایت فقیه منتشر شده اگر چه مربوط به بیش از چهار سال پیش می باشد اما حاوی نکاتی است که ذکر آن خالی از فایده نیست.

قبل از هر چیز نگارنده سعی بر آن می نماید که هر گونه جانب داری از هر شخصی را نا دیده بگیرد و با ذهنی آزاد به این مصاحبه بنگرد:

الف) آنچه که از خلال این گفتگو به وضوح مشخص است اینست که:

 حضرت آیه الله تهرانی امور اجتماعی سیاسی را از امور فردی و شخصی تفکیک می نماید و بر خود لازم می داند که صرفا در امور اجتماعی مثل راهپیمایی و شرکت در انتخابات مبادرت بورزد و این با ولایت مطلقه فقیه که بر جان و مال همه (حتی سایر مجتهدین) اولی به تصرف است همخوانی ندارد.

 همچنین در جای دیگر این مصاحبه فرمودند که: من آن تعبدی را که بعضی ها دارند ندارم و ایشان نمی تواند بیاید به من بگوید شما در خانه ات این کار را بکن و آن کار را نکن. و چندین بار تاکید می کند من مجتهد هستم و ایشان هم مجتهداند. که این مطلب هم موید این است که ایشان یا بطور کلی اصل ولایت مطلقه فقیه را باطل می دانند یا اینکه در مصداقش که حضرت آیه الله العظمی خامنه ای باشد تردید دارند. که البته  آن قسمت از فرمایشات که فرمودند نمره آقای خامنه ای بیست نیست شاهدی بر احتمال دوم است.

 ب) نحوه پاسخگویی حاج آقا تهرانی به این سوال بسیار عجیب و تامل بر انگیز است:

1- در ابتدای مصاحبه می فرمایند اگر سوال مهمی بود به آینده موکول می کنیم، اما مشاهده می شود که جواب سوال را می دهند و حواله به آینده نمی دهند. و این نحوه عملکرد این شبهه را به ذهن می آورد که ایشان اظهار نظر در باره مقام معظم رهبری را مسئله ی مهمی نمی دانند.

2- ایشان به جای اینکه سوال را به طور شفاف پاسخ دهند و توضیح دهند که آیا با آیه الله خامنه ای اختلافی دارند یا خیر سوال کننده را ارجاع می دهند به بیت شریف رهبری و رئیس دفتر ایشان.

 جالب آنکه بعد از آن می گویند از رئیس دفترشان بپرسید می گویند: "چرا سر بی صاحب می تراشید"!

( و اینکه درباره رابطه رهبری با ایشان از شخص ثالث سوال شود از نظر ایشان سر بی صاحب تراشیدن نیست.)

عجیب است در حالی که خود ایشان حی و حاضر هستند و مورد سوال واقع می شوند از جواب طفره می روند و می گویند از دیگران بپرسید. نگارنده در این نحوه موضع گیری نوعی حالت واکنشی و جدلی احساس می کند که شاید متاثر از محافظه کاری و احتیاط باشد.

و عجیب تر از همه اینست که با این همه ابهامات آن کسی را که ایشان را غیر ولایی می داند بی شعور خطاب می کند.

3- مطلب بعدی در باره مصاحبه کننده است که مشخص نیست آیا قصد او از سوالش حلالیت طلبیدن است؟

 (کما اینکه ابتدای گفتگو می گوید شخصی غیبت نموده تقاضا دارم حلال بفرمایید)

یا اینکه قصدش اینست که تعریف و تفاوت غیبت و تهمت را بداند که حتی یک بار صریحا می پرسد حالا این غیبت است یا تهمت؟ مشخص نیست برای او چه فرقی می کند که تهمت باشد یا غیبت.

(و باز هم جالب آنست که حاج آقا مرتضی می گوید نه غیبت است و نه تهمت بلکه بی شعوری است! در اینجا نگارنده لازم می داند قدری این مطلب را باز نماید شاید از خلال آن مطالبی روشن شود:

اگر به کسی نسبت بدی داده شود و آن خصلت بد در او باشد غیبت است و اگر این نسبت بد کذب باشد و در آن شخص آن بدی نباشد تهمت خواهد بود.

 بنا بر این شق سومی باقی نمی ماند و توجیهی برای این که حاج آقا مر تضی فرمودند نه غیبت است و نه تهمت به نظر نمی رسد  الا اینکه آن نسبت یعنی غیر ولایی بودن و داشتن اختلافاتی با رهبری را یک خصلت بد نمی شمارد. اما اینکه چرا آن شخص را متهم به بی شعوری می کند خود جای تامل دارد...)

ج) ایشان در مقام تمجید از شخصیت مقام معظم رهبری به چهار نکته اشاره کردند: اولا: فرمودند خیلی ها از ایشان کمترند؛ ثانیا: به قدر ده عالم و انسان موفق کار می کند؛ ثالثا: اگر کمک خدا و امام زمان نبود ایشان نمی توانست این اندازه کار کند؛ رابعا: ایشان از زمانی که ریش نداشته به منزل حاج آقا مرتضی رفت و آمد داشته و حاج آقا مرتضی به وجود ایشان علاقه مند بوده.

در این قسمت می خواهیم با دقت نظر در این موارد ببینیم آیا حاج آقا مر تضی تهرانی در مقام تعریف از مقام معظم رهبری به چه خصلت و ویژگی ایشان تکیه دارند و ایشان چه جایگاهی در نظر حاج آقا دارند.

آنچه که دو مرتبه تکرار کردند مسئله ی پر کاری حضرت آقا بود. صد البته که خستگی ناپذیری و پر کاری و استقامت مقام معظم رهبری غیر قابل انکار است و شرحش از حوصله ی این نوشته بیرون است. اما آیا مهمترین خصلت حضرت آقا فقط همین بوده؟ و چرا اشاره ای به بصیرت و درایت و فهم عمیق و روشن بینی ایشان ننموده اند؟

مطلب بعد اینکه اشاره کردند که اگر کمک خدا و امام زمان نبود ایشان نمی توانست این همه کار کند. البته اشاره به اینکه حضرت آقا مورد یاری امام زمان است اگرچه حرف مسلمی است و کمتر کسی منکر آنست ولی ما می دانیم از نظر توحیدی و امام شناسی لطف عام امام زمان، همه جا هست و در همه حال و به همه کس امداد می رساند. آنچه که جای خالی اش احساس می شود اشاره به تائیید و امداد خاص امام زمان است.

و دست آخر اینکه حاج آقا مرتضی تهرانی نسبت به جوهره و وجود مقام معظم رهبری اظهار علاقه می کند اما چرا ایشان مسئله دوران گذشته را مطرح می کند؟

آیا سزا نبود حاج آقا مرتضی صریح و بی پرده سخن بگوییند تا جایی برای تاویل و تحویل نماند؟

سید محمد رضا صادقی نژاد  mohamadreza.sadeghinejad@yahoo.com

تو آن باش؛ که ما می خواهیم!

گفتنی است از ابتدای استقرار نظام جمهوری اسلامی بعضی از مراجع نامدار که حتی در بحث ولایت فقیه، هم نظر با امام خمینی بودند، نسبت به این شعار حساس بودند و آنرا نامناسب می دانستند.

به طور مثال آیه الله محمد رضا گلپایگانی از مراجع تقلید هم دوره ی امام؛ در اسفند ماه سال 60، طی یک سخنرانی، نسبت به این شعار اعتراض نمودند (خاطرات اکبر هاشمی سال 60-صفحه 503 ) و یا برخی دیگر اظهار نگرانی نمودند که "با رواج این شعار، وسیله ای برای تصفیه حساب های جناحی و یا بهانه ای برای برخورد ناروا با برخی از روحانیون و یا عده ای از مردم ، فراهم شود."

بنابر این، این نظر حضرت آیه الله تهرانی به هیچ وجه تازگی نداشته و همواره مطلب قابل تامل و مورد توجهی بوده است. و تذکراتی را که در سرتاسر فرمایشات شان فرمودند جایی برای سوء برداشت نمی گذارد. چه که دأب همیشگی ایشان بیان مطالب یه نحو کلی است، طوری که از خلال آنها، مخاطب بر مصادیقش تطبیق دهد.

آنچه لازم است مورد توجه قرار بگیرد اینست که خلط میان مباحث کلی و علمی کارشناسانه؛ با مسائل مقطعی و گذرای سیاسی، آفت همیشگی ذهن های عوام زده بوده که مانع اصلی بر سر راه ترویج معارف بلند شیعی می باشد.

و موجب می شود عالمان وارسته ی ما به دامان تقیه و کتمان پناه ببرند(که شیوه همیشگی حاج آقا مرتضی بوده و هست) زیرا فرموده اند: التقیه دینی و دین آبائی؛ و کسی که تقیه نمی کند دین ندارد و...

طرفه اینست که ما با این طاقت های کم و ظرفیت های اندک، انتظار ظهور حجت خدا را هم می کشیم.

مایی که هنگام مواجهه با مطالبی که بر مذاقمان تلخ می آید، از هیچ بی مهری نسبت به اولیای خدا کوتاهی نمی کنیم و در غالب سوال و جواب، اعتراف گیری و بازجویی می کنیم و در پرونده ها ثبت می کنیم تا برای روز مبادا فاش سازیم.

و اولیاء خدا را بسان آیات متشابه خدا تاویل می کنیم و حتی اجازه اظهار نظر در مسجد و درس و منزلش هم به او نمی دهیم.

و جایی برای تعجب ندارد که حضرت آیه الله خامنه ای رهبر انقلاب؛ در واکنش به این فرمایشات حاج آقا مرتضی فرمودند: "اگر مردم طاقتش را داشتند دستور می دادم شعار مرگ بر آمریکا هم ندهند و پرچم آمریکا را هم نسوزانند."

آری همین منتظران کم طاقت، به محض افشای نظرات حضرت بقیه الله، اولین کسانی هستند که ابتدا تکفیر و سپس تکفینش کنند.

امتحانش پر ضرر است اما ناگزیر.




حاج آقا مرتضی را شاید. اما اطرافیانش را حتما می شناسم!

رفیقی می پرسید: این کاسه های دور دیگ از چه سالهاست، خالی می چرخند؟

گفتم: جرمشان اینست که از آش داغ ترند! هنوز که هنوزه که از آش خالی اند، چه دست و لب ها که نسوزانده اند.

....

 


ادامه نوشته

معانی چهار گانهء ولایت

در پی انعکاسات مقاله "نگاهی بر نظرات اخیر آیه الله تهرانی" مقاله زیر که توسط یکی از دوستان به رشه تحریر در آمده استعمالات واژه ولایت را در نظرات آیه الله تهرانی بر میشمارد:

با تأملی در این مباحث روشن می­شود که کلمه ولایت در کلام ایشان دارای معانی مختلفی است. و به بیان دیگر قائل به مراتب مختلفی برای مفهوم ولایت هستند که در ادامه به تشریح آن میپردازیم :


...



ادامه نوشته

نگاهی بر نظرات اخیر آیه الله تهرانی

حضرت آیه الله تهرانی که از شاگردان مبرز امام خمینی میباشند اگر چه در بحبوحه اتفاقات سال 88 اعلام موضع صریحی نکردند, اما به تدریج هر چه از آن فضای احساسی و پر تنش دور می شدیم گاه با کنایه و گاه با کلی گویی و حتی گاهی با اشارات صریح تر به تحلیل مسائلی که در این ماه ها مورد بحث و نظر بوده پرداختند.

.......

ادامه نوشته

حاج آقا مرتضی محل تلاقی دو مکتب

با اطمینان می توان گفت که، در تمام زندگی حاج آقا مرتضی تهرانی دو شخصیت بودند که نهایت تاثیر را بر منش و سلوک ایشان گذاشتند. یکی پدرایشان، مرحوم میرزا عبدالعلی تهرانی و دیگری حاج آقا روح الله خمینی.

...
ادامه نوشته