تا مشخص نشود که یک شخص دارای یک لیاقت واقعی (نه
اعتباری و قراردادی) است عقلا به خود مجوز نمی دهیم از او اطاعت کنیم.
کسی که از حق تعالی به معنای واقعی اش بترسد، امکان ندارد
از غیر خدا بترسد و کسی که از غیر خدا نترسید، امکان ندارد دروغ بگوید.
دروغ بد است و آنها که رهبر هستند و عده ای دنبالشان هستند، حتی دروغ
مصلحتی هم نباید بگویند، چون طرف تا بیاید اثبات کند این دروغ مصلحتی بوده،
عده ای بد بین میشوند.
اینکه انسان، احساس تقدس کند، کار شیطان است!
موفقیت یک حکومت، بر حسب مقبولیت آن حکومت است. هرچه مقبولیت و محبوبیت حکومت
ها بیشتر باشد، لزوم هزینه کردن و میزان استفاده از زور کمتر میشود. اینها مسائل
بسیار واضحی است که ما از آنها غافل مانده ایم. به جای اینکه پس از 20 سال، کار ما
به جایی رسیده باشد که نیاز به پلیس نداشته باشیم، کارمان به جایی رسیده است که روز
بروز نیاز بیشتری به پلیس پیدا کرده ایم. که دلیلش اینست که مقبولیت حکومت در
نزد مردم کم شده.
همه انبیاء آمده اند تا انسانها -خودشان- بتوانند
فکر کنند و تصمیم گیری کنند و به مرز تعادل برسند. آمده اند تا مردم –خودشان-
در جامعه طوری عمل کنند، که تعادل فکری و علمی و فرهنگی و اخلاقی و...بوجود
آید.(لیقوم الناس بالقسط)
وقتی شرایط مساعد نباشد، شایسته ترین افراد ( مثل امیر
المومنین و امام حسن مجتبی) هم کنار میروند. اگر مردم پذیرفتند روی کار میآیند
و اگر نپذیرفتند روی کار نمی آیند.
تمامي مفاسد از مديريت نالايق
ناشي ميشود.
اگر مدير نالايقي داشته باشيم، آن گاه
نميتوانيم ادّعا كنيم كه همة مردم بايد مؤمن باشند.
مدیران جامعه بايد بفهمند که چگونه با
مردن برخورد بكنند.
اين مشكلات در جامعة ما، به خاطر كاسته
شدن محبوبيت مدیران جامعه
در نزد قلبها و دلهاي مردم است.
کاری نکنید
اطرافیانتان منافق بار بیایند.آنها را به زور آنجایی
که می خواهید نبرید. مثلا اگر می خواهید با همسرتان به جلسه بروید به زور نبرید
حتی پیشنهاد هم ندهیدبلکه فقط خبر دهید. بعد از آن هم سوال نکنید که چطور بود
مبادا وادار به نفاق و دورویی شود.
چرا ما وقتی دستمان و
درکمان به معارف دینی (ولایت و توحید)
نمی رسد، آن معارف را پائین می آوریم؟