نظر شما چیست؟

امیر المومنین شرط سوم آن جلسه ی شورا را نپذیرفت.

چرا؟ ...چون می خواهد نقش هدایت گری داشته باشد نه نقش حکومت و سلطنت! خدا برای این خلقش کرده: "جعناهم ائمه یهدون بامرنا" نه یحکم بامرنا!

می گویند اینها حق است اما فعلا مصلحت اقتضاء می کند کمی راست بگوییم کمی دروغ!  

آیا این مصلحت را امیر المومنین نمی فهمید؟ آیا امام حسین نمی فهمید که شب عاشوراء سفت و محکم به یارانش گفت بروید و همه رفتند؟

به خلاف گویی معتاد شده ایم!

خودمان سوراخ فهممان را کور کرده ایم!

هر کس حرف راست بزند می گویید برو بابا تو کاسب نمی شوی!

یک خاطره

کسی از مرحوم پدرم - میرزا عبد العلی – کنار حوض مسجد جمعه مسئله ای پرسید. [پدرم] کمی فکر کرد و گفت مثل شیر نمی دانم.

یعنی در قبال توحید و عقل چیز زنده ای وجود ندارد که بگوید من هم هستم بنا بر این طوری بگو که بینی من (یعنی این نفس) به خاک مالیده شود.

از سخنرانی های سال 73

سر کار نروید

اگر در طول این زمان انسان یک تحول روحی پیدا کرد و آنچه که به عنوان توحید در باطن خودش تلقی می کند را در چهار چوبی انداخت که مطابقت با وحی دارد نیازی ندارد که تمام تفسیر قرآن را برایش بگویی.

از سخنرانی های سال 73



دکان که باز نکرده ایم

منظور چیز فهمیدن است اگر انسان دلش به دنبال وحی و نکاتی  که خدای متعال القاء می کند باشد، قبل از آنکه [تفسیر سوره] قصص تمام شود، خدا بهش نورانیتی می دهد که بقیه قرآن را هم خوب درک کند.

از سخنرانی های سال 73

کلاسی برای تمام فصول

تمام قدم هایی که بر می داریم مدرسه  و کلاس است. تمام شکل هایی که می بینیم معلم است تمام حرف هایی که می شنویم کتاب است. همه موجودات کلمات الله هستند و همه کلمات از واقعیات حکایت می کنند.

از مجموعه سخنرانی های سال 72

به گیرنده های خود دست بزنید!

یکی از بزرگان می گوید: ولله انسان به جایی نمی رسد مگر اینکه خود را اول از تعلقات و اسارت ها و وابستگی ها آزاد کند تا قدرت دریافت حقایق را پیدا کند.

از مجموعه سخنرانی های سال 72

وظیفه

به وظیفه ات عمل کن خدا لنگت نمی گذارد.


انسانها وظیفه خود را با توجه به شعورشان می فهمند.


در تشخیص وظیفه باید سعی کنید حب و بغض ها را دخالت ندهید.


اگر توفیق عمل به وظیفه داشتی بگو:هذا من فضل ربی و دیگران را تحقیر و ملامت نکن.

نامه امیر المومنین (علیه السلام) به مالک اشتر(قسمت دوم)

قسمت دوم...

(اى مالك)بدان! مردم از گروه هاى مختلف تشكيل يافته‏اند كه‏هر كدام جز به وسيله ديگرى اصلاح و تكميل نمى‏شوند، و هيچ‏كدام از ديگرى ‏بى‏نياز نيستند. (اين گروه ها عبارتند) از:

«لشكريان خدا»، «نويسندگان عمومى و خصوصى‏»، «قضات عالى‏و دادگستر»، «عاملان انصاف و دارائى‏» (انتظامات داخلى)، «اهل جزيه و ماليات‏» اعم از كسانى كه در پناه اسلامند و يا مسلمانند و «تجار و صنعتگران‏» و بالاخره‏ «قشر پائين‏» يعنى نيازمندان و مستمندان، براى هر كدام از اين‏گروهها خداوند سهمى را مقرر داشته و در كتاب خدا، يا سنت پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم ‏كه به صورت عهد در نزد ما محفوظ است اين سهم را مشخص و معين ساخته است.

اما «سپاهيان‏» با اذن پروردگار حافظان و پناهگاه رعيت ،زينت ‏زمامداران،عزت و شوكت دين و راه هاى امنيت اند. قوام رعيت جز بوسيله اينان ممكن نيست از طرفى برقرارى سپاه جز بوسيله خراج (ماليات‏اسلامى) امكان‏پذير نمى‏باشد، زيرا با خراج براى جهاد با دشمن ‏تقويت مى‏شوند، و براى اصلاح خود به آن تكيه مى‏نمايند. و با آن رفع ‏نيازمندي هاى خويش را مى‏كنند. سپس اين دو گروه(سپاهيان و ماليات‏دهندگان) جز با گروه سوم قوام و پايدارى نمى‏پذيرند و آنها عبارتند از:

«قضات‏» و «كارگزاران دولت‏» و منشى‏ها زيرا آنها قرار دادها و معاملات ‏را استحكام مى‏بخشند. و ماليات ها را جمع آورى مى‏كنند. و در ضبط امور خصوصى و عمومى مورد اعتماد و اطمينان هستند. و اين گروه ها بدون‏ «تجار» و «پيشه‏وران‏» و «صنعتگران‏» قوامى ندارند ،زيرا آنها وسائل زندگى راجمع آورى مى‏كنند. و در بازارها عرضه مى‏نمايند. و وسائل و ابزارى را با دست ‏خود مى‏سازند كه در امكان ديگران نيست.

سپس‏ «قشر پائين‏» نيازمندان و از كار افتادگان هستند كه بايد به آنها مساعدت و كمك نمود، و براى هر كدام بخاطر خدا سهمى مقرر داشت. و نيزهر يك از نيازمندان به مقدار اصلاح كارشان بر والى حق دارند. و هرگز والى از اداى آنچه خداوند او را ملزم به آن ساخته خارج نخواهد شد، جز با اهتمام و كوشش و استعانت از خداوند، و مهيا ساختن خود بر ملازمت ‏حق و شكيبائى ‏و استقامت در برابر آن، خواه بر او سبك باشد يا سنگين.

فرمانده سپاهت را كسى قرار ده كه در پيش تو نسبت ‏به خدا و پيامبر و امام تو خيرخواه‏ تر از همه و پاك دل‏تر و عاقل‏تر باشد. از كسانى كه دير خشم مى‏گيرند و عذر پذيرترند، نسبت ‏به ضعفا رئوف ‏و مهربان و در مقابل زورمندان قوى و پر قدرت، از كساني كه مشكلات آنها را از جاى بدر نمى‏برد، و ضعف همراهان آنها، را به زانو در نمى‏آورد. سپس روابط خود را با افراد با شخصيت و اصيل و خاندان هاى صالح و خوش سابقه بر قرار ساز!

و پس از آن با مردمان شجاع و سخاوتمند و افراد بزرگوار، چرا كه آنها كانون ‏كرم و مراكز نيكى هستند. آنگاه از آنان آن گونه تفقد كن كه پدر و مادر ازفرزندشان تفقد و دلجوئى مى‏كنند. و هرگز نبايد چيزى را كه بوسيله آن، آنها را نيرو مى‏بخشى در نظر تو بزرگ آيد. و نيز نبايد لطف و محبتى كه با بررسى وضع ‏آنها مى‏نمائى هر چند اندك باشد، خرد و حقير بشمارى، زيرا همين لطف ومحبت هاى كم، آنان را وادار به خير خواهى و حسن ظن نسبت ‏به تو مى‏كند.

 هرگز از بررسى جزئيات امور آنها بخاطر انجام كارهاى بزرگ ايشان، چشم ‏مپوش! زيرا همين الطاف و محبت هاى جزئى جائى براى خود دارد كه از آن ‏بهره‏بردارى مى‏كنند و كارهاى بزرگ نيز موقعيتى دارد كه خود را از آن بى‏نياز نمى‏دانند.

فرماندهان لشكر تو بايد كسانى باشند كه در كمك به سپاهيان بيش از همه ‏مواسات كنند. و از امكانات خود بيشتر به آنان كمك نمايند، بحدى كه هم‏ نفرات سربازان، و هم كساني كه تحت تكفل آنها هستند اداره شوند. به طورى‏كه همه آنها تنها به يك چيز بينديشند و آن جهاد با دشمن است.

محبت و مهربانى تو نسبت‏ به آنان قلب هاي شان را به تو متوجه مى‏سازد (بدان )برترين چيزى كه موجب ‏روشنائى چشم زمامداران مى‏شود، بر قرارى عدالت در همه بلاد و آشكار شدن علاقه رعايا نسبت‏ به آنها است. اما مودت و محبت آنان جز با پاكى ‏دل هايشان نسبت ‏به واليان آشكار نمى‏گردد. و خير خواهى آنها در صورتى مفيد است كه با ميل خود گرداگرد زمامداران را بگيرند، و حكومت آنها برايشان ‏سنگينى نكند و طولانى شدن مدت زمامداريشان براى اين رعايا ناگوار نباشد.

ميدان ‏اميد سران سپاهت را توسعه بخش و پى‏درپى آنها را تشويق كن! و كارهاى‏مهمى كه انجام داده‏اند بر شمار. زيرا ياد آورى كارهاى نيك آنها شجاعانشان ‏را به حركت ‏بيشتر، وادار مى‏كند. و آنان كه در كار كندى مى‏ورزند بكار تشويق‏مى‏شوند انشاء الله.

سپس بايد زحمات هر كدام از آنها را به دقت‏بدانى. و هرگز زحمت ‏و تلاش كسى از آنان را به ديگرى نسبت ندهى. و ارزش خدمت او را كمتر از آنچه‏هست ‏به حساب نياورى، و از سوى ديگر شرافت و آبروى كسى موجب اين نشود كه كار كوچكش را بزرگ بشمارى. و همچنين حقارت و كوچكى كسى موجب ‏نگردد كه خدمت پر ارجش را كوچك به حساب آورى. مشكلاتى كه در احكام‏ برايت پيش مى‏آيد، و امورى كه بر تو مشتبه مى‏شود به خدا و پيامبرش ارجاع ده. ‏چرا كه خداوند بزرگ به گروهى كه علاقه داشته ارشادشان كند فرموده:

«اى كساني كه ايمان آورده ‏ايد اطاعت ‏خداوند كنيد و اطاعت پيامبرش ‏و اطاعت اولى الامرى كه از خود شما هستند، و اگر در چيزى نزاع كرديد آن را به خدا و رسولش باز گردانيد» (سوره‏نساء،آيه‏59).

باز گرداندن چيزى به خداوند، متمسك شدن به قرآن كريم و يافتن دستور از آيات محكم آن است و باز گرداندن به پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم همان تمسك به سنت قطعى‏و مورد اتفاق آن حضرت است.

سپس از ميان مردم، برترين فرد، در نزد خود را براى قضاوت برگزين ‏از كساني كه مراجعه فراوان آنها را در تنگنا قرار ندهد. و بر خورد مخالفان ‏با يكديگر او را به خشم و كج‏خلقى وا ندارد. در اشتباهاتش پافشارى نكند.

و باز گشت ‏به حق، هنگامى كه براى آنها روشن شد، بر آنها سخت نباشد.

طمع را از دل بيرون كرده، و در فهم مطالب به اندك تحقيق، اكتفا نكند، ازكسانى كه در شبهات از همه محتاطتر، و در يافتن و تمسك به حجت و دليل از همه ‏مصرتر باشند. با مراجعه مكرر شكايت كنندگان كمتر خسته شوند و در كشف امور شكيبا تر، و به هنگام آشكار شدن حق در فصل خصومت از همه قاطعتر باشند. از كساني كه ستايش فراوان آنها را فريب ندهد، و تمجيدهاى ‏بسيار آنان را متمايل به جانب مدح كننده نسازد، ولى البته اين افراد بسيار كم اند.

آنگاه با جديت هر چه بيشتر قضاوتهاى قاضى خويش را بررسى كن و در بذل و بخشش به او سفره سخاوت ات را بگستر آنچنانكه نيازمندي اش از بين برود وحاجت و نيازى به مردم پيدا نكند، و از نظر منزلت و مقام آن قدر مقامش را نزد خودت بالا ببر كه هيچكدام از ياران نزديكت، به نفوذ در او طمع نكند. و از توطئه اين گونه افراد در نزد تو در امان باشد.

(و بداند كه موقعيتش از اوبالاتر نيست كه بخواهد از او شكايتى بكند) در آنچه گفتم با دقت ‏بنگر! چرا كه ‏اين دين اسير دست اشرار، و وسيله هوسرانى و دنيا طلبى گروهى بوده است.

سپس در كارهاى كارمندان ات ‏بنگر! و آنها را با آزمايش و امتحان به كاروادا! و از روى ميل و استبداد آنها را بكارى واندار، زيرا استبداد و تسليم ‏تمايل شدن، كانونى از شعبه‏هاى جور و خيانت است.

و از ميان آنها افرادى‏كه با تجربه‏تر و پاك تر و پيش گام تر در اسلامند برگزين، زيرا اخلاق آنها بهتر و خانواده آنها پاكتر، و همچنين كم طمعتر و در سنجش عواقب كارها بيناترند.

سپس حقوق كافى به آنها بده زيرا اين كار آنها را در اصلاح خويش تقويت ‏مى‏كند، و از خيانت در اموالي كه زير دست آنها است‏ بى‏نياز مي سازد.

به علاوه اين حجتى در برابر آنها است اگر از دستورت سر پيچى كنند يا در امانت‏خيانت ورزند، سپس با فرستادن ماموران مخفى راستگو و با وفا، كارهاى آنان را زير نظر بگير! زيرا بازرسى مداوم پنهانى، سبب مى‏شود كه آنها به امانت دارى و مداراكردن به زيردستان ترغيب شوند!

اعوان و انصار خويش را سخت زير نظر بگير اگر يكى از آنها دست ‏به خيانت زد و ماموران سرى تو متفقا چنين گزارشى را دادند، به همين مقدار از شهادت قناعت كن. و او را زير تازيانه كيفر بگير! و به مقدار خيانتى كه انجام داده او را كيفر نما! سپس وى ‏را در مقام خوارى و مذلت‏ بنشان! و نشانه خيانت را بر او بنه! و گردن بند ننگ ‏و تهمت را بگردنش بيفكن! (و او را به جامعه چنان معرفى كن كه عبرت ديگران گردد)

«خراج‏» و «ماليات‏» را دقيقا زير نظر بگير! به گونه‏اى كه صلاح ماليات ‏دهندگان باشد. زيرا در بهبودى وضع ماليات، و بهبودى حال ماليات‏ دهندگان، بهبودى حال ديگران نيز نهفته است. و هرگز ديگران بصلاح و آسايش‏نمى‏رسند، جز اينكه خراج دهندگان در صلاح و بهبودى بسر برند، چرا كه‏ مردم همه عيال و نان خور خراج و خراج گذاران هستند.

بايد كوشش تو در آبادى‏زمين بيش از كوشش در جمع آورى خراج باشد زيرا كه خراج جز با آبادانى ‏بدست نمى‏آيد. و آن كس كه بخواهد ماليات را بدون عمران و آبادانى مطالبه‏كند، شهرها را خراب، و بندگان خدا را نابود مى‏سازد. و حكومتش بيش از مدت كمى دوام نخواهد داشت.

اگر رعايا از سنگينى ماليات، و يا رسيدن ‏آفات، يا خشك شدن آب چشمه‏ها، و يا كمى باران و يا دگرگونى زمين دراثر آب گرفتن و فساد بذرها، و يا تشنگى بسيار براى زراعت و فاسد شدن آن‏ به تو شكايت آورند. ماليات را به مقدارى كه حال آنها بهبود يابد تخفيف ده ‏و هرگز اين تخفيف بر تو گران نيايد، زيرا كه آن ذخيره و گنجينه‏اى است كه‏آنها بالاخره آنرا در عمران و آبادى كشورت بكار مى‏بندند و موجب عمران‏ سرزمين هاى تو و زينت ‏حكومت و رياست تو خواهد بود و از تو بخوبى ستايش‏ مى‏كنند و در گسترش عدالت از ناحيه تو با خرسندى سخن مى‏گويند. و تو نيز خوددر اين ميان مسرور و شادمان خواهى بود.

 بعلاوه تو مى‏توانى با تقويت آنها ازطريق ذخيره‏اى كه بر ايشان نهاده‏اى اعتماد كنى. و نيز مى‏توانى با اين عمل كه ‏آنها را به عدالت و مهربانى عادت داده‏اى، به آنان مطمئن باشى، چرا كه گاهى‏براى تو گرفتاري هائى بيش مى‏آيد كه بايد بر آنها تكيه كنى. و در اين حال آنه ابا طيب خاطر، پذيرا خواهند شد و عمران و آبادى تحمل همه اينها را دارد و اما ويرانى زمين تنها به اين علت است كه كشاورزان و صاحبان زمين فقير مى‏شوند.

و بي چارگى و فقر آنها بخاطر آن است كه زمامداران به جمع اموال می پردازند و نسبت‏به بقاى حكومتشان بدگمانند، و از تاريخ زمامداران گذشته‏عبرت نمي گيرند.

سپس در وضع منشيان و كارمندان ات دقت كن و كارهايت را به بهترين آنها بسپار و نامه‏هاى سرى و نقشه‏ها و طرحهاى مخفى خود را در اختيار كسى بگذار كه داراى اساسى‏ترين اصول اخلاقى باشد! از كسانى كه موقعيت و مقام آنهارا مست و مغرور نسازد كه در حضور بزرگان و سران مردم، نسبت‏به تو مخالفت‏و گستاخى كنند، و در اثر غفلت در رساندن نامه‏هاى كارمندان ات، به تو و گرفتن ‏جواب هاى صحيحش از تو، كوتاهى ننمايند، خواه در امورى باشد كه از طرف تو دريافت مي دارند و يا از سوى تو مي بخشند، بايد قراردادهائى كه براى تو تنظيم ‏مي كنند سست و آسيب پذير نباشد، و هر گاه قرار دادى به زيان تو باشد از يافتن راه حل‏عاجز نمانند. و نسبت‏به ارزش و منزلت‏ خويش نا آگاه و بى اطلاع نباشند كه ‏شخص نا آگاه از منزلت ‏خويش، از ارزش و مقام ديگرى نا آگاه تر خواهد بود.

سپس در انتخاب اين منشيان هرگز به فراست و خوشبينى و خوش گمانى‏خود  تكيه مكن، چرا كه مردان زرنگ، طريقه جلب نظر و خوشبينى زمامداران ‏را با ظاهر سازى و تظاهر به خوش خدمتى خوب مى‏دانند، در حالي كه در ماورا ءاين ظاهر جالب هيچ گونه امانت ‏دارى و خيرخواهى وجود ندارد. بلكه آنهارا از طريق پست هائى كه براى حكومت هاى صالح پيش از تو داشته‏اند بيازماى، بنابر اين بر كسانى اعتماد كن كه در ميان مردم خوش سابقه‏تر و در امانت دارى‏معروفند، و اين خود دليل آنست كه تو براى خدا و كسانى كه والى بر آنان هستى‏خير خواه مى‏باشی.

بايد براى هر نوعى از كارها يك رئيس انتخاب كنى! رئيسى‏كه كارهاى مهم، وى را مغلوب و درمانده نسازد، و كثرت كارها او را پريشان ‏و خسته نكند، و به خوبى بايد بدانى هر عيبى در منشيان تو يافت‏شود كه تو از آن ‏بي خبر باشى شخصا مسؤل آن خواهى بود!

به تجار و صاحبان صنايع توصيه كن! و آنها را به خير و نيكى سفارش نما (و در اين توصيه بين) بازرگانانى كه در شهر و يا ده هستند (و داراى مركز ثابت وتجارت خانه‏اند) و آنها كه سيار و در گردشند، و نيز صنعت گرانى كه با نيروى ‏جسمانى خويش به كار صنعت مي پردازند، تفاوت مگذار! چرا كه آنها منابع اصلى ‏منافع و اسباب آسايش جامعه به شمار ميروند، آنها هستند كه از سرزمين هاى‏دور دست، از پرتگاه ها و كوهستان ها و درياها، و سرزمين هاى هموار و ناهموار مواد مورد نياز را گرد مي آورند، از مناطقى كه عموم مردم با آن سر و كارى ‏ندارند و جرئت رفتن به آن سامان را نميكنند.

 (توجه داشته باش) بازرگانان و پيشه‏وران و صنعتگران مردمى سالمند و از نيرنگ و شورش آنها بيمى نيست، آنها صلح دوست و آرامش طلبند. اما بايد از وضع آنان، چه آنها كه درمركز فرماندارى تو زندگى ميكنند و چه آنها كه در گوشه و كنار هستند جستجو و بازرسى كنى، ولى بدان با همه آنچه گفتم در ميان آنها گروهى تنگ نظر و بخيل‏ آن هم به صورت قبيح و زشت آن، مي باشند.كه همواره در پى احتكار مواد مورد نياز مردم و تسلط يافتن بر تمام معاملات هستند! و اين موجب زيان توده مردم‏و عيب و ننگ بر زمامداران است.

از احتكار به شدت جلوگيرى كن كه رسول‏خدا صلى الله عليه و آله و سلم از آن منع فرمود. بايد معاملات با شرائط آسان صورت گيرد، با موازين عدل و نرخ هائى كه نه به فروشنده زيان رساند و نه به خريدار! و هرگاه كسى پس از نهى تو از احتكار به چنين كارى دست‏بزند، او را كيفر كن! ودر مجازات او بكوش ولى اين مجازات نبايد بيش از حد باشد.

خدا را! خدا را! در مورد طبقه پائين! آنها كه راه چاره ندارند يعنى‏مستمندان و نيازمندان و تهيدستان و از كار افتادگان،در اين طبقه هم كسانى هستند كه دست‏سؤال دارند و هم افرادى كه بايد بآنها بدون پرسش، بخشش شود، بنابر اين به آنچه خداوند در مورد آنان به تو دستور داده عمل نما! قسمتى از بيت المال و قسمتى از غلات خالصه‏جات اسلامى را در هر محل به آنها اختصاص ده، و بدان آنها كه دورند به مقدار كسانى كه نزديكند سهم دارند و بايد حق همه آنها را مراعات كنى، بنابر اين هرگز نبايد سرمستى زمامدارى‏تو را بخود مشغول سازد، (و بآنها رسيدگى نكنى) چرا كه هرگز بخاطر كارهاى فراوان و مهمى كه انجام مى‏دهى از انجام نشدن كارهاى كوچك ‏معذور نيستى!

نبايد دل از آنها برگيرى و چهره بروى آنان درهم كشى! درامور آنها كه به تو دسترسى ندارند و مردم به ديده ی تحقير، به آنها مى‏نگرند بررسى‏كن، و براى اين كار فرد مورد اطمينانى را كه خدا ترس، و متواضع باشد برگزين ‏تا وضع آنان را به تو گزارش دهد، سپس با آن گروه بطورى رفتار كن كه به ‏هنگام ملاقات پروردگار عذرت پذيرفته باشد، چرا كه از ميان رعايا اين‏ گروه از همه به احقاق حق محتاج ترند. و بايد در اداى حق تمام افراد در پيشگاه ‏خداوند عذر و دليل داشته باشى.

 درباره ی يتيمان و پيران از كارافتاده كه هيچ‏راه چاره‏اى ندارند و نمى‏توانند دست نياز خود را بسوى مردم دراز كنند، بررسى كن، البته اين كار بر زمامداران سنگين است! ولى حق همه‏اش سنگين است!

و گاهى خداوند آن را بر اقوامى سبك مى‏سازد، اقوامى كه طالب عاقبت‏نيكند، و خويش را به استقامت و بردبارى عادت داده و براستى وعده ‏هاى‏ خداوند اطمينان دارند.

براى مراجعان خود وقتى مقرر كن كه به نياز آنها شخصا رسيدگى كنى!

مجلس عمومى و همگانى براى آنها تشكيل ده و درهاى آنرا بروى هيچكس نبند و بخاطر خداوندى كه تو را آفريده تواضع كن و لشكريان و محافظان و پاسبانان ‏را از اين مجلس دور ساز! تا هر كس با صراحت و بدون ترس و لكنت ‏سخنان ‏خود را با تو بگويد، زيرا من بارها از رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم اين سخن را شنيدم ‏«ملتى كه حق ضعيفان را از زورمندان با صراحت نگيرد، هرگز پاك ‏و پاكيزه نمى‏شود و روى سعادت نمى‏بيند» سپس خشونت و كندى آنها رادر سخن تحمل كن، در مورد آنها هيچ گونه محدوديت و استكبار روا مدار كه خداوند به واسطه اين كار، رحمت واسعش را بر تو گسترش خواهد داد و موجب ثواب اطاعت او براى تو خواهد شد.

 آنچه مي بخشى به گونه‏اى ببخش‏كه گوارا باشد (بى منت و بى خشونت). و خود دارى از بخشش را با لطف و معذرت‏خواهى توام كن! بدان قسمتى از كارها است كه شخصا بايد آنها راانجام دهى، (و نبايد به ديگران واگذار كنى). از جمله: پاسخ دادن به كارگزاران ‏دولت مي باشد، در آنجا كه منشيان و دفتر داران از پاسخ عاجزند. و ديگر برآوردن نيازهاى مردم است در همان روز كه احتياجات گزارش مي شود، و پاسخ‏ آنها براى همكاران ات مشكل و دردسر مي آفريند.

 (بهوش باش!) كار هر روز را درهمان روز انجام ده زيرا هر روز كارى مخصوص بخود دارد. بايد بهترين اوقات‏و بهترين ساعات عمرت را براى خلوت با خدا قرار دهى! هر چند اگر نيت ‏خالص ‏داشته باشى، و امور رعايا رو به راه شود همه كارهايت عبادت و براى خدا است.

از جمله كارهائى كه مخصوصا بايد با اخلاص انجام دهى اقامه فرائض است‏كه ويژه ذات پاك او است. بنابر اين از بدنت ‏شب و روز در اختيار فرمان خدا بگذار! و آنچه موجب تقرب تو به خداوند مي شود به طور كامل و بدون نقص به انجام‏ رسان! اگر چه خستگى جسمى و ناراحتى پيدا كنى. و هنگامى كه به نماز جماعت ‏براى مردم مى‏ايستى بايد نمازت نه نفرت‏آور و نه تضييع‏كننده باشد. (نه آنقدرآنرا طول بده كه موجب تنفر مامومين شود و نه آنقدر سريع كه نماز را ضايع كنى) چرا كه در بين مردمى كه با تو به نماز ايستاده‏اند، هم بيمار وجود دارد،و هم افرادى‏كه كارهاى فوتى دارند، من از رسول خدا (ص)به هنگامى كه مرا بسوى ‏«يمن‏» فرستاد پرسيدم: چگونه با آنان نماز بخوانم؟ در پاسخم فرمود:«نمازى بخوان ‏همچون نمازى كه ناتوان ترين آنها ميخواند، و نسبت‏به مؤمنان رحيم و مهربان‏باش!»

هيچ گاه خود را در زمانى طولانى از رعيت پنهان مدار! چرا كه دور بودن ‏زمامداران از چشم رعايا خود موجب نوعى محدوديت و بى اطلاعى نسبت ‏به ‏امور مملكت است، و اين چهره پنهان داشتن زمامداران ،آگاهى آنها را ازمسائل نهانى قطع ميكند .در نتيجه، بزرگ در نزد آنان كوچك، و كوچك بزرك، كار نيك زشت، و كار بد نيكو ،و حق با باطل آميخته ميشود. چرا كه زمام دار به هر حال بشر است، و امورى كه از او پنهان است نمي داند. از طرفى حق هميشه‏علامت مشخصى ندارد تا بشود راست را از دروغ تشخيص داد از اين گذشته تو از دو حال خارج نيستى يا مردى هستى كه خود را آماده جانبازى در راه حق‏ساخته‏اى، بنابر اين نسبت‏ به حق واجبى كه بايد بپردازى، يا كار نيكى كه بايد انجام دهى، چرا خود را در اختفا نگه مي دارى؟! يا مردى هستى بخيل و تنگ‏نظر، در اين صورت ،مردم چون تو را ببينند مايوس ميشوند و از حاجت ‏خواستن ‏صرفن ظر ميكنند!! بعلاوه بيشتر حوائج مراجعان براى تو چندان زحمتى ندارد، از قبيل شكايت از ستمى، يا در خواست انصاف در داد و ستدى. سپس بدان ‏براى زمامدار، خاصان و صاحب اسرارى است كه خود خواه و دست درازند، و در داد و ستد، با مردم عدالت و انصاف را رعايت نمي كنند، ريشه ستم آنان ‏را با قطع وسائل از بيخ بر كن!

و به هيچ يك از اطرافيان و بستگان خود زمينى ‏از اراضى مسلمانان وامگذار، و بايد طمع نكنند كه قرار دادى به سود آنها منعقد سازى كه مايه ضرر ساير مردم باشد، خواه در آبيارى و يا عمل مشترك ديگر، بطوري كه هزينه‏هاى آن را بر ديگران تحميل كنند كه در اين صورت سودش براى‏ آنها است و عيب و ننگش براى تو در دنيا و آخرت.

حق را درباره آنها كه خواهان حق اند چه خويشاوند، و چه بيگانه رعايت‏كن، و در اين باره صابر باش و به حساب خدا بگذار! (و پاداش اين كار را ازاو بخواه) هر چند اينكار، موجب فشار بر ياران نزديك ات‏شود، و سنگينى اين راه را به خاطر سرانجام ستوده آن تحمل كن.

 و هرگاه رعايا نسبت ‏به تو گمان بد ببرند ،افشاگرى كن! و عذر خويش را در مورد آنچه موجب بدبينى شده آشكارا باآنان در ميان گذار، و با صراحت‏ بدبينى آنها را از خود بر طرف ساز، چه اينكه‏اين گونه صراحت،موجب تربيت اخلاقى تو، و ارفاق و ملاطفت ‏براى رعيت‏است و اين بيان عذر، تو را به مقصودت در وادار ساختن آنها به حق مي رساند.

هرگز صلحى را كه از جانب دشمن پيشنهاد ميشود و رضاى خدا در آن‏است رد مكن، كه در صلح براى سپاهت آسايش و تجديد نيرو، و براى خودت‏ آرامش از هم و غم ها، و براى ملت ات امنيت است. اما زنهار! زنهار! سخت ‏از دشمنت پس از بستن پيمان صلح بر حذر باش! چرا كه دشمن گاهى نزديك ميشود كه غافلگير سازد، بنابر اين دور انديشى را بكار گير،و در اين موارد روح خوش بينى را كنار بگذار، اگر پيمانى بين تو و دشمنت ‏بسته شد، و يا تعهد پناه دادن ‏را به او دادى،جامه ی وفاء را بر عهد خويش بپوشان، و تعهدات خود را محترم‏ بشمار! و جان خود را سپر تعهدات خويش قرارده! زيرا هيچ يك از فرائض الهى ‏نيست كه همچون وفاى به عهد و پيمان، مردم جهان با تمام اختلافاتى كه دارند، نسبت‏ به آن اين چنين اتفاق نظر داشته باشند. حتى مشركان زمان جاهليت، علاوه‏بر مسلمانان، آن را مراعات ميكردند. چرا كه عواقب پيمان شكنى را آزموده ‏بودند.بنابر اين هرگز پيمان شكنى مكن، و در عهد خود خيانت روا مدار، و دشمنت را مفريب، زيرا غير از شخص جاهل و شقى، كسى گستاخى بر خداوندرا روا نميدارد. خداوند عهد و پيمانى را كه با نام او منعقد ميشود با رحمت‏ خود مايه آسايش بندگان، و حريم امنى برايشان قرار داده تا به آن پناه برند. و براى انجام كارهاى خود به جوار او متمسك مي شوند. بنابر اين، فساد، خيانت و فريب، در عهد و پيمان راه ندارد، هرگز پيمانى را مبند كه در تعبيرات‏ آن جاى گفتگو باقى بماند، و بعد از تاكيد و عبارات محكم،عبارات سست‏ و قابل توجيه بكار مبر (كه اثر آنرا خنثى ميكند). هرگز نبايد قرار گرفتن در تنگنا بخاطر الزام هاى الهى پيمان ها، تو را وادار سازد كه براى فسخ آن از راه ناحق ‏اقدام كنى، زيرا شكيبائى تو در تنگناى پيمان ها كه اميد گشايش و پيروزى درعاقبت آن دارى، بهتر است از پيمان شكنى و خيانتى كه از مجازات آن مي ترسى ‏همان پيمان شكنى كه موجب مسؤليتى از ناحيه خداوند ميگردد كه نه در دنيا و نه ‏در آخرت نتوانى پاسخ گوى آن باشى.

زنهار! از ريختن خون بناحق بپرهيز، زيرا هيچ چيز در نزديك ساختن كيفر انتقام، بزرگ ساختن مجازات، سرعت زوال نعمت، و پايان بخشيدن به‏زمامدارى، همچون ريختن خون ناحق نيست، و خداوند سبحان در دادگاه ‏قيامت قبل از هر چيز در ميان بندگان خود،در مورد خونهائى كه ريخته شده ‏دادرسى خواهد كرد. بنابر اين زمامداريت را با ريختن خون حرام تقويت‏مكن. چرا كه آنرا تضعيف و سست ميكند، بلكه بنياد آنرا مي كند. و آنرا به‏ديگران منتقل مي نمايد. و هيچ گونه عذرى نزد خدا و نزد من در قتل عمد پذيرفته ‏نيست.چرا كه كيفر آن قصاص است. و اگر به قتل خطا مبتلا گشتى و شمشير و تازيانه و دستت ‏به ناروا كسى را كيفر كرد،-چون ممكن است‏ با يك مشت وب يشتر قتلى واقع گردد، مبادا غرور زمامدارى مانع از آن شود كه حق اولياء مقتول ‏را بپردازى و رضايت آنها را جلب كنى!

خويشتن را از خودپسندى بر كنار دار و نسبت‏ به نقاط قوت خويش خود بين ‏مباش. مبادا تملق را دوست‏ بدارى زيرا كه آن مطمئن‏ترين فرصت‏براى شيطان است، تا نيكوكارى نيكان ‏را محو و نابود سازد. از منت‏ بر رعيت ‏به هنگام احسان، بپرهيز، و بيش از آنچه ‏انجام داده‏اى كار خود را بزرگ مشمار، و از اينكه به آنها وعده دهى و سپس تخلف‏كنى برحذر باش، زيرا منت، احسان را باطل ميسازد، و بزرگ شمردن خدمت ‏نور حق را مي برد و خلف وعده موجب خشم خدا و خلق است، خداوند مي فرمايد: «اين موجب خشم بزرگ نزد خدا است كه بگوئيد و انجام ندهيد» (سوره‏صف،آيه‏3)

از عجله در مورد كارهائى كه وقتشان نرسيده، يا سستى در كارهائى كه‏امكان عمل آن فراهم شده، يا لجاجت در امورى كه مبهم است، يا سستى در كارها هنگامى كه واضح و روشن است ‏بر حذر باش! و هر امرى را در جاى خويش ‏و هر كارى را به موقع خود انجام ده.

از امتياز خواهى براى خود در آنچه مردم در آن مساوى هستند بپرهيز، و از تغافل از آنچه مربوط به تو است و براى همه روشن است‏ برحذر باش، چرا كه‏به هر حال نسبت ‏به آن در برابر مردم مسئولى و بزودى پرده از روى كارهايت ‏بر كنار مي رود، و انتقام مظلوم از تو گرفته مي شود.

 باد دماغت را فرو بنشان حدت و شدت‏ و قدرت دست، و تيزى زبانت را در اختيار خود گير! و براى جلوگيرى از اين‏كار، مخصوصا توجه به زبانت داشته باش كه (سخنى بدون فكر نگوئى)، و نيزدر به كار بستن قدرت تاخير انداز تا خشمت فرو نشيند، و مالك خويشتن گردى، هرگز حاكم بر خويشتن نخواهى بود جز اينكه فراوان به ياد قيامت و باز گشت‏ بسوى پروردگار باشى!

بر تو واجب است كه همواره به ياد حكومت هاى عادلانه پيش از خود باشى، همچنين توجه خود را بر روش هاى خوب يا اثرى كه از پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم رسيده، و يا فريضه‏اى كه در كتاب خداوند آمده معطوف دار، به خطوطى از حكومت كه ‏در روش من مشاهده كرده‏اى اقتداء كن.

و سلام و درود، بر پيامبر خدا(ص) و دودمان پاكش باد، سلامى فراوان و بسيار و السلام.

نامه امیر المومنین (علیه السلام) به مالک اشتر(قسمت اول)

فرمان مبارك امام عليه السلام به مالك اشتر.اين فرمان راامام عليه السلام براى‏«اشتر نخعى‏»به هنگامى كه او را فرماندار«مصر»قرار داد نوشته است.و اين زمانى بود كه وضع زمامدار مصر«محمد بن ابوبكر» در هم ريخته و متزلزل شده بود، اين فرمان از طولانى‏ترين و جامعترين‏فرمانهاى امام عليه السلام مى‏باشد .

بسم الله الرحمن الرحيم

اين دستورى است كه بنده خدا على عليه السلام به‏«مالك بن حارث اشتر» در فرمانش به او صادر فرموده است. و اين فرمان را هنگامى نوشت كه‏ وى را زمامدار و والى كشور مصر قرار داد تا:

 مالياتهاى آن سرزمين راجمع آورى كند. با دشمنان آن كشور بجنگد. باصلاح اهل آن همت گمارد. و به عمران و آبادى شهرها قصبات و روستاها و قريه‏هاى آن بپردازد.

 او را به تقوا و ترس از خداوند، ايثار و فداكارى در راه اطاعتش‏ و متابعت از آنچه در كتاب خدا قرآن به آن امر شده است فرمان مى‏دهد: به‏متابعت اوامرى كه در كتاب الله آمده، فرائض و واجبات و سنتها، همان ‏دستوراتى كه هيچكس جز با متابعت آنها روى سعادت نمى‏بيند و جز با انكار و ضايع ساختن آنها در شقاوت و بدبختى واقع نمى‏شود. به او فرمان ميدهد كه (آئين) خدا را با قلب دست و زبان يارى كند چرا كه خداوند متكفل يارى كسى شده ‏كه او را يارى نمايد و عزت كسيكه او را عزيز دارد.

و نيز او فرمان مى‏دهد كه خواسته‏هاى نابجاى خود را درهم بشكند. و به ‏هنگام وسوسه‏هاى نفس خويشتن‏دارى را پيش گيرد. زيرا كه‏«نفس اماره‏» همواره انسان را به بدى وادار مى‏كند، مگر آنكه رحمت الهى شامل حال او شود.

اى مالك!بدان من تو را بسوى كشورى فرستادم كه پيش از تو دولت هاى‏عادل و ستمگرى بر آن حكومت داشتند. و مردم بكارهاى تو همانگونه نظر مى‏كنند كه تو در امور زمامداران پيش از خود، و همان را درباره تو خواهند گفت كه تو درباره آنها مى‏گفتى.

بدان! افراد شايسته را با آنچه خداوند بر زبان بندگانش جارى مى‏سازد مى‏توان شناخت، بنا بر اين بايد محبوبترين ‏ذخيره در پيش تو عمل صالح باشد، زمام هوا و هوس را در دست گير. و آنچه برايت‏حلال نيست، نسبت‏بخود بخل روا دار، زيرا بخل نسبت ‏به خويشتن اين است‏كه راه انصاف را در آنچه محبوب و مكروه تو است پيش‏گيرى.

 قلب خويش‏را نسبت ‏به ملت‏ خود مملو از رحمت و محبت و لطف كن، و همچون حيوان‏درنده‏اى نسبت‏ به آنان مباش كه خوردن آنان را غنيمت‏شمارى!

زيرا آنها دو گروه بيش نيستند: يا برادران دينى تو اند ،و يا انسان هائى همچون تو و گاه از آنها لغزش و خطا سر مى‏زند. ناراحتي هائى به آنان عارض ميگردد به دست آنان عمدا يا بطور اشتباه كارهائى انجام مى‏شود.

(در اين موارد) از عفو و گذشت ‏خود آن مقدار به آنها عطا كن، كه دوست دارى خداوند از عفوش به تو عنايت كند. زيرا تو مافوق آن ها، و پيشوايت ما فوق تو و خداوند مافوق كسى است‏كه ترا زمامدار قرارداده است! امور آنان را بتو واگذار كرده، و بوسيله ‏آن ها تو را آزمايش نموده است.

 هرگز خود را در مقام نبرد با خدا قرار مده! چرا كه تو تاب كيفر او را ندارى. و از عفو و رحمت او بى‏نياز نيستى.

 هرگز از عفو و بخششى كه نموده‏اى پشيمان مباش. و هيچگاه از كيفرى كه نموده‏اى به‏خود مبال. و نيز هرگز نسبت ‏به كارى كه پيش مى‏آيد و راه چاره دارد، سرعت‏ به خرج مده. مگو من مامورم(و بر اوضاع مسلطم)، امر مى‏كنم و بايد اطاعت‏ شود. كه اين موجب دخول فساد در قلب، و خرابى دين، و نزديك شدن تغيير و تحول‏در قدرت است.

 آنگاه كه در اثر موقعيت و قدرتى كه در اختيار دارى، كبر و عجب و خودپسندى در تو پديد آيد، به عظمت قدرت و ملك خداوند كه مافوق ‏تو است، نظر افكن! كه اين ترا از آن سر كشى پائين مى‏آورد و آن شدت و تندى را از تو باز مى‏دارد و آنچه از دستت رفته است‏ يعنى نيروى عقل و انديشه ‏ات‏كه تحت تاثير اين خود پسندى واقع شده، به تو باز مى‏گردد. از همتائى درعلو و بزرگى با خداوند بر حذر باش! و از تشبه باو در جبروتش خود را بر كنار دار!

چرا كه خداوند هر جبارى را ذليل و هر فرد خود پسند و متكبرى را خوار خواهد ساخت.

نسبت ‏به خداوند و نسبت ‏به مردم از جانب خود، و از جانب افراد خاص ‏خاندانت، و از جانب رعايائى كه به آنها علاقمندى، انصاف بخرج ده! كه‏اگر چنين نكنى ستم نموده‏اى! و كسى كه به بندگان خدا ستم كند، خداوند پيش ‏از بندگانش دشمن او خواهد بود. و كسى كه خداوند دشمن او باشد دليلش را باطل مى‏سازد و با او به جنگ مى‏پردازد تا دست از ظلم بردارد يا توبه كند.

(و بدان!) هيچ جيزى در تغيير نعمتهاى خدا و تعجيل انتقام و كيفرش،از اصرار بر ستم سريع تر و زودرس ‏تر نيست. چرا كه خداوند دعا و خواسته مظلومان را مى‏شنود و دركمين ستمگران است.

بايد محبوب ترين كارها نزد تو امورى باشند، كه با حق و با عدالت موافق تر و با رضايت توده مردم هماهنگ‏تر است. چرا كه خشم توده مردم، خشنودى‏ خواص را بى‏اثر مى‏سازد، اما ناخشنودى خاصان با رضايت عموم، جبران پذيراست.

(اين را نيز بدان كه) احدى از رعايا از نظر هزينه زندگى در حالت صلح‏و آسايش، بر والى سنگين‏تر و به هنگام بروز مشكلات در اعانت و همكارى‏كمتر، و در اجراى انصاف ناراحت‏تر، و به هنگام در خواست و سؤال پر اصرارتر و پس از عطا و بخشش كم سپاس‏تر، و به هنگام منع خواسته‏ها دير عذرپذيرتر، و در ساعات روياروئى با مشكلات، كم استقامت‏تر، از«گروه خواص‏» نخواهند بود. ولى پايه دين و جمعيت مسلمانان و ذخيره دفاع از دشمنان تنها «توده ملت‏» هستند! بنابر اين بايد گوش ا ت ‏به آنها و ميل ات ‏با آنان باشد.

بايد آنها كه نسبت ‏به رعيت عيب جو ترند، از تو دورتر باشند.  زيرا، مردم عيوبى‏ دارند كه والى در ستر و پوشاندن آن عيوب از همه سزاوارتر است. در صدد مباش ‏كه عيب پنهانى آنها را بدست آورى، بلكه وظيفه تو آن است كه آنچه برايت ‏ظاهر گشته اصلاح كنى. و آنچه از تو مخفى است ‏خدا درباره ی  آن حكم مى‏كند. بنابر اين تا آنجا كه توانائى دارى عيوب مردم را پنهان ساز! تا خداوند عيوبى راكه دوست دارى براى مردم فاش نشود، مستور دارد.

(با برخورد خوب) عقده‏ ی آنها را كه كينه دارند، بگشا و اسباب دشمنى و عداوت را قطع كن! و از آنچه ‏برايت روشن نيست تغافل نما! به تصديق سخن چينان تعجيل مكن! زيرا آنان گر چه در لباس ناصحين ‏جلوه‏گر شوند خيانت مى‏كنند.

بخيل را در مشورت خود دخالت مده! زيرا كه تو را از احسان منصرف، و از تهى دستى و فقر مى‏ترساند، و نيز با افراد ترسو مشورت مكن! زيرا دركارها روحيه ‏ات را تضعيف مى‏نمايند. همچنين حريص را به مشاورت مگير كه حرص را با ستم گرى در نظرت زينت مى‏دهد. (همه آنچه درباره اين‏افراد گفتم) به خاطر اين است كه بخل و ترس و حرص و غرائز و تمايلات متعددى ‏هستند كه جامع آنها سوء ظن به خداى بزرگ است.

بدترين وزراء كسانى هستند كه وزير زمامداران بد و اشرار پيش از تو بوده‏اند، كسى كه با آن گناهكاران در كارها شركت داشته، نبايد جزء صاحبان سر تو باشد. آنها همكاران گناهكاران و برادران ستمكارانند، درحاليكه تو بهترين جانشين را از ميان مردم بجاى آنها خواهى يافت: از كسانى‏كه از نظر فكر و نفوذ اجتماعى كمتر از آنها نيستند، و در مقابل، بار گناهان آنها رابردوش ندارند، از كسانى هستند كه با ستمكران در ستمشان همكارى نكرده و در گناه شريك آنان نبوده‏اند. اين افراد هزينه‏شان بر تو سبك تر، همكاري شان با تو بهتر، محبتشان با تو بيشتر، و انس و الفتشان با بيگانگان كمتر است.  بنابر اين آنها را از خواص و دوستان خود و راز داران خويش قرار ده!

سپس (از ميان اينان) افرادى را كه در گفتن حق، از همه صريحتر، و در مساعدت و همراهى نسبت ‏به آنچه خداوند براى اوليايش دوست نمى‏دارد، به تو كمتر كمك مى‏كند، مقدم دار، خواه موافق ميل تو باشند يا نه.

به اهل ورع وصدق و راستى بپيوند، و آنان را طورى تربيت كن كه ستايش بى حد از تو نكنند و تو را نسبت ‏به اعمال نادرستى كه انجام نداده‏اى تمجيد ننمايد. زيرا مدح‏و ستايش بيش از حد عجب و خود پسندى ببار ميآورد و انسان را به كبر و غرور نزديك مى‏سازد.

هرگز نبايد افراد نيكوكار و بدكار در نظرت مساوى باشند. زيرا اين‏كار سبب مى‏شود كه افراد نيكوكار در نيكي هايشان بى رغبت ‏شوند، و بدكاران در عمل‏ بدشان تشويق گردند، هر كدام از اينها را مطابق كارش پاداش ده!

بدان كه ‏هيچ وسيله‏اى براى جلب اعتماد والى، به وفادارى رعيت، بهتر از احسان به آنها و تخفيف هزينه‏ها بر آنان، و عدم اجبارشان به كارى كه وظيفه ندارند نيست. در اين راه آنقدر بكوش تا به وفادارى آنان خوش بين شوى (و بر آنان اعتماد كنى‏كه)اين خوش بينى بار رنج فراوانى را از دوش ات ‏برمى‏دارد.

سزاوار است‏به آنها كه بيشتر مورد احسان تو قرار گرفته‏اند خوشبين تر باشى ‏و بعكس آنها كه مورد بدرفتارى تو واقع شده‏اند. بدبين‏تر.

هرگز سنت پسنديده‏اى را كه پيشوايان اين امت ‏به آن عمل كرده‏اند، و ملت ‏اسلام به آن انس و الفت گرفته و امور رعيت ‏بوسيله آن اصلاح مى‏گردد، نقض‏مكن! و نيز سنت و روشى كه به سنت هاى گذشته زيان وارد مى‏سازد احداث منما، كه اجر، براى كسى خواهد بود كه آن سنت ها را بر قرار كرده، و گناهش بر تو كه‏ آنها را نقض نموده‏اى.

«با دانشمندان زياد بگفتگو بنشين‏» و با حكماء وانديشمندان نيز بسيار به بحث ‏بپرداز. اين گفتگوها و بحثها بايد در باره ی  امورى‏ باشد كه بوسيله آن، وضع كشورت را اصلاح مى‏كند و آنچه موجب قوام كار مردم‏پيش از تو بوده.

20/10/86

تمرکز

انسان اگر مسیر صحیح را کنار نگذارد و تمرکز و قدرت روحی خود را به ده جا و صد جا تقسیم نکند، آن قدرت به إذن الله کارها می کند.

 کسی که یک ذره از آن قدرت ها را که خدا در نهادش قرار داده جاهای دیگر خرج نکند می گوییم اهل کرامت است.

 خدا می فرماید «أطعني حتّی أجعلک مَثَلي» (مرا اطاعت کن تا تو را مثل خودم قرار دهم)

 

20/10/86

ارزش انسان

من نمیدانم چطور باید به این مردم گفت که شما آنقدر ارزشمند هستید که خدای متعال راضی شده است بهترین بنده اش را(سید الشهداء) قربانی کند تا شما با خدا آشنا شوید.

از این حرف نترسید! خدا اهل بیت (علیهم السلام) را خلق کرده که اینطور جسم و مال و منال و اولاد خود را فدا کنند تا من و شما با خدا آشنا شویم. گم نشویم. غرق نشویم. آن کسانی که منکر می شوند نمی فهمند.

خوش سلیقگان!

به جان صاحب الزمان قسم! مسئول بی اطلاعی فرزندان ما از فرهنگ واقعی شیعه، "روحانیت" است.


یک مژده بدهم به آن دوستانی که اهل محبت هستند: اگر "محبتشان معنوی" است، سعی کنند محبوب را برای خودش دوست داشته باشند، نه برای اینکه حاجاتشان را روا می کند. و اگر "محبتشان مجازی" است و محبوب را برای روح او دوست می دارند، بدانند مسیر و جاده ای رو به آنها باز شده که "بسیار نزدیک به محبت فی الله" است.


 ارتیاط با اهل بیت و آثارشان هر چقدر بیشتر شود، شعور و آگاهی انسان بیشتر می شود.


یکی از یقینیات من اینست که خدای متعال، خوبان را خلق کرده تا بدان را از خواب بیدار کند و خوب کند.


آدم خوش سلیقه آب را از سر چشمه می خورد.


به جان امام زمان (عليه السلام و روحي له‌الفداء) قسم  در مشکلاتی که در جامعه داریم ما روحانيون مقصّر هستيم.


 اگر انسان تحول روحی پیدا کند و توحید را درست درک کند، نیازی ندارد تمام تفسیر قرآن را برایش بگویی.


 خيلي از كساني كه ملبّس به اين لباس (روحانيت) هستند به علت عدم شناخت، در كارهايشان پرت و ضايعات زيادي دارند.


 دلی که عاطفه ندارد قابلیت موحد شدن ندارد.


خدا با ارسال رُسُل كار انسان‌ها را براي يافتن راه سعادت آسان كرده است.


اگر تزكيه نباشد علم جايگاه پيدا نمي‌كند يعني هر چه علم مي‌آموزد، اين علم به درد نمي‌خورد.


پاكيزگي روح  تكوينا بر يادگيري علوم تقدم دارد.


آيا قلب انسان بدون خدا مي‌تواند به زندگي خودش ادامه دهد؟


آثار ائمّه (عليهم السلام) وسيله‌اي براي هدايت  مردم است.


انسان اگر بداند چقدر به خدا نزديك است، هيچ گاه خدا را فراموش نمي‌كند.


تديّن به دين مسئله‌اي نيست كه انسان بتواند بدون مربّي و اطلاعات و سير طريق آنرا حل كند.


من شما را دعوت به تقليد از وجدان آگاهتان مي‌كنم كه از پيش، آنرا تزكيه كرده‌ايد.


آن چه ما كم داريم، احساسات نيست بلكه شعور علمي ومنطقي است.


سعي كنيد درزندگي به هيچ چيز وابسته نشويد. متديّن شدن بدون مربّي، روزگار آدم را سياه مي‌كند و انسان را بدبخت مي‌كند.


در مقدّس بودن افراط نكنيد.


اگر می خواهید  با مقام اهل بیت آشنا شوید، با آثار آنها انس بگیرید.


 اگر دلی از معرفت خدا خالی بود، در آن دل فهم و شعور پیدا نمی شود.


مقدّس و فقط به فكر تقدّس نباش، بلكه حاكميّت را در وجودت به عقل بده نه مرتكب افراط بشو و نه مرتكب تفريط.


در سیستم آموزشی آمریکا میگویند:" بگذار تجربه کند تا بفهمد" ما باید تجربیات دیگران را منتقل کنیم تا مردم با شعور شوند.


نگویید چون مردم تحمل ندارند، نباید حقایق را به آنها گفت. خدا مردم را آدم خلق کرده شما با آنها راه بیا تا رشد کنند.


حفظ قرآن برای انسان تقرب نمی آورد، بلکه تقوا است که تقرب آور است.


اولین شرط در ایجاد تقوا تفکر و تعقل است. تقوا چیزی تعبدی نیست.


... کم داریم!

*اگر انسان بخواهد، روحش به اولیاء خدا نزدیک شود، باید پیش از اینکه نسبت به مستحبات مداومت و اصرار داشته باشد، باطن خود را از رذایل اخلاقی پاکیزه کند.

*از بندگان خدا کسانی هستند که خدا آنقدر به آنها ادراک های عقلانی عطا کرده، که "اصلا به گوینده نگاه نمی­کنند و صرفا به اصل سخن توجه می­کنند".

اینها بقدری کم هستنند که خدا بوسیله پیامبرش، مدال افتخار به سینه این اشخاص زده است: "فبشر عباد الذین یستمعون القول فییتبعون احسنه" (مژده بده به آن بندگان من که سخنان را می شنوند و از بهترین آنها پیروی می کنند).

نمی­دانیم این جور اشخاص چند نفرند؟ دو تا؟ پنج تا؟ این ها اگر در صدر اسلام بودند، از پیامبر معجزه نمی خواستند!

*در قشر روحانی انسان پخته، متفکر، با تجربه و دوبعدی، که فرزندان ما را از توحید دور نکند و از دین بیزار نکند، کم داریم.

*شیوه اهل بیت در هدایت گری، بیان واقعیت ها بود.85/11/12


بعضی افراد بودند که وقتی به کربلا رفتند و امام حسین را دیدند و فرمایشات آن حضرت را شنیدند، [به ایشان پیوستند].

فرمایشات آن حضرت، منطقی بود و احساس برانگیز نبود، یعنی مردم را دوپینگ نمی کردند.

در شب عاشورا حضرت اظهار ضعف نمی کردند. و [حتی] طلب نصرت و یاری [هم] نمی کردند.صرفاً خبر می دادند مثل روزنامه.

آن حضرت در شب عاشورا آنقدر عادی صحبت کردند؛ مبادا کسی دلش به حال حضرت بسوزد. یعنی از کانال احساسات با مردم تماس نگرفتند، بلکه از کانال منطق تماس گرفتند.

رسیدن به مراتب بالای ایمان و باور، حتماً باید مستند به تعقل و تفکر باشد. و چیزی نیست که احساسات طبیعی و عواطف در آن دخالت داشته باشد بلکه در مراتب ابتدایی احساسات تأثیر دارد.

85/11/26


هیچ خلافی پیش نمی­آید مگر آنکه یک لحظه قبل از آن، انسان انسانیتش را فراموش می­کند.

ما الآن در وضعیت سختی هستیم. از این گرداب راه نجاتی نیست، مگر اینکه شعور پیدا کنیم .  85/11/19



لینک دانلود کتاب منتهی الآمال

جلد اول

جلد دوم