حرکت بر خلاف جریان

شعار بعد از نماز در مسجد میرزا موسی به دستور حاج آقا مرتضی تهرانی:
درود بر ولایت فقیه به جای مرگ بر ضد ولایت فقیه
و مرگ بر "حکومت" آمریکا و انگلیس به جای مرگ بر آمریکا و انگلیس
شعار بعد از نماز در مسجد میرزا موسی به دستور حاج آقا مرتضی تهرانی:
درود بر ولایت فقیه به جای مرگ بر ضد ولایت فقیه
و مرگ بر "حکومت" آمریکا و انگلیس به جای مرگ بر آمریکا و انگلیس
اما اکنون با ضربان قلب چهل تا چهل و پنج در دقیقه از سنت همیشگی و وصیت مرحوم میرزا عبدالعلی دست برداشته و به دفاع از مقام معظم رهبری پرداخته اند.
چه چیزی تغییر کرده؟
بنا به فرمایش خود حاج آقا مرتضی در این مصاحبه: "من آن وقتی که کسی در این مسیر نمیآمد کار خودم را کردم و خودم را به خطر انداختم. حالا که الحمدلله نظام روی روال خودش هست و خدا دارد این نظام را پیش میبرد."
زمانی که کسی در این مسیر نمی آمد هرگز چنین تائیداتی از حاج آقا مرتضی نمی شنیدیم. بلکه با خود داری از دعا برای مقام معظم رهبری شبهات زیادی در جلسات عمومی برمی انگیخت.
اما اکنون همه چیز روی روال است.
شاید اکنون وقت آن رسیده باشد که حاج آقا مرتضی تهرانی را بیشتر از قبل در صدا و سیما ببینیم.
حاج آقا مرتضی بارها فرمودند که از من خواستند که در صدا و سیما از فرمایشات شما استفاده کنیم. اما من به آنها گفتم: "شما می خواهید من را پل کنید."
ببینید:
اخبار شبکه یک: http://www.aparat.com/v/WQ2vB (مرتضی تهرانی در این مصاحبه از خاطراتش با رهبر گفته و این که آثار تهذیب و اخلاص را با چشم ماورائی خود در رهبر دیده است)
"آثاری که به عنوان برکات الهیه از آقا به جا مانده، خیلی بیش از زمان امام خمینی است."
به گزارش حوزه احزاب خبرگزاری فارس آیتالله حاجآقا مرتضی تهرانی در گفتوگوی تفصیلی با مجله پاسدار اسلام به بررسی منزلت معنوی و علمی رهبر معظم انقلاب اسلامی پرداختند.
مشروح این گفتگو به شرح زیر است.
بِسمِاللّه الرَّحمنِ الرَّحیم. اَلْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِ الْعالَمین. وَ صَلَّی اللهُ عَلی مُحمَّدٍ وَ آلهِ الطّاهِرین و لَعنةُ اللهِ عَلَی أعدائِهِم أجمَعین.
با آن که ضربان قلبم چهل تا چهل وپنج در دقیقه است اما صحبت درباره موضوع مورد نظرم را لازم میدانم بنده این طور فکر کردهام که ابتدا اشارهای داشته باشم به ذاتیات آیهالله خامنهای «سلامالله علیه» که تقریباً از پانزده شانزده سالگیِ ایشان اطلاعِ نزدیک دارم و تصورم بر این است که ایشان اگر ازاین صحبت مطلع شوند یکی دو نکته را تعجب خواهند کرد که بر حسب ظاهر جز خودشان اطلاع نداشتهاند و این در حافظه و اطلاعات من هست.
و بعد وارد تصمیمهای ایشان میشوم و مأخذ حرکت ایشان را هم عرض میکنم که کدام یک از این ذاتیات است و بعد هم اشارهای میکنم به آنچه که به عنوان نقیصه در جامعه دیده میشود و این را با استدلالی که در ذهنم هست بیان خواهم کرد.
البته این نقیصهای که در جامعه وجود دارد منحصر به زمان ایشان نیست و از زمان امیرالمؤمنین«صلواتالله علیه» و بلکه از زمان رسول اکرم «صلواتالله علیه» بوده است و در زمان ما هم بوده و مواردش هم در ذهنم هست که اشاره میکنم . یعنی فاعل در فاعلیت خودش تام است، ولی قابل در قابلیت خودش تمامیت ندارد و قهراً این نقایص به چشم میخورند و کسانی که قدرت تحلیل مسئله را آن طوری که صحیح است، ندارند، به اشتباه در نسبت مبتلا میشوند.
بنده در حدود 62- 63 سال پیش به تبعیت از مرحوم والدم «رضوان الله تعالی علیه» از تهران به مشهد مقدس هجرت کردم. آن زمان در مدرسه مروی تهران حجره داشتم و در سطح مشغول تحصیل سطح بودم.
در مشهد یکی از علما و مدرسین رسمی بود که شنیدم در لمعه خیلی مسلط است. مرحوم حاج سید احمد مدرس یزدی. فرزندی هم داشت به نام آقا سید جلال که بعد از پدر بزرگوارش مرد فاضلی شد و در مشهد مدرس بود که هر دو را بزرگان میشناختند. من اخوی بزرگ آقا را در درس آقای مدرس یزدی دیدم. تقریباً مشخص بود که بنده در معیت مرحوم حاجآقا از تهران آمدهام و از طلبههای مشهد نیستم. ایشان اظهار لطف کردند و چیزی نگذشت که انس ما بیشتر شد. گاهی اوقات پنجشنبهها ایشان به منزل ما تشریف میآوردند که در اواسط بازار سرشور مشهد، کوچهای بود به نام کوچه بانک شاهی. در آنجا بودیم.
آقا هم به اتفاق اخوی بزرگشان آقای سید محمد یک پنجشنبه به منزل ما تشریف آوردند. آن موقع حدود شانزده سال داشتند.
در همان جلسه اول توجهم به ایشان جلب شد. علتش هم این بود که شواهدی را در چهره مبارک ایشان دیدم.
ایشان از نظر بیت هم متعلق به یک بیت باتقوا بود، بهگونهای که من هر وقت میخواستم نماز ظهر و عصر را به جماعت بخوانم، به مسجد گوهرشاد نمیرفتم؛ بلکه نماز مرحوم آسید جواد خامنهای، ابوی بزرگوار ایشان میرفتم. در بازار سرشور، مسجد آذربایجانیها. ایشان مرد بزرگواری بود و در منزل لمعه تدریس میکرد.
بنده لمعه را در تهران خوانده بودم، ولی درس مرحوم آسید احمد مدرس یزدی بسیار پخته بود و ایشان کمال تسلط را به فروع مسئله داشت و لذا به این درس رفتم. در تهران رسائل را هم خوانده بودم. یک مقدار از مکاسب مانده بود که درس مرحوم آمیرزا هاشم قزوینی رفتم و شش ماه هم بیشتر مشهد نبودم و بعد به قم آمدم.. ایشان هم بعد به قم مشرف شدند و خدمتشان ارادت داشتیم و زیارتشان میکردیم. خدای متعال این بزرگوار را در حوزه درس مرحوم آیتالله حاج شیخ مرتضی حائری سوق داد.
هرچند من از اول هم کم معاشرت میکردم و در سیزده سالی که در قم بودم، معاشرتم عمدتاً با مرحوم حاج آقا مصطفی [خمینی] بود اما سیادت، تقوا وپاکیزگی ایشان را هم شاهد بودم. بنده ایشان را از آن زمان صاحب ذاتیات مثبت یافتم.
مسئله دیگری که عرض کردم شاید ایشان اطلاع ندارند که من در جریان هستم، خوابی بود که ایشان در مشهد دیدند و این خواب را به کسی که معروف بود خوب تعبیر میکند، عرضه کردند و جوابی که آن شخص داد ـ خدا رحمتش کند. آدم خوبی بود و در تهران هم به منزل ما هم میآمد ـ یک تعبیر اجمالی بود و به آقا عرض کرد که این رؤیای صادقه است و نشان میدهد آینده فوق العاده دارید. آن روزها مرجع داشتیم، ولی به نظر معبّر نیامده بود که بالاتر از مرجعیت هم هست.
پیدا بود که رؤیای صادقه است. ایشان خواب را گرفتند و اجمالاً کشف کردند که یکی از مقدرات حقتعالی این است که مسیر ایشان در زندگی یک مسیر استثنایی و غیرمشابه با دیگران شود.
یکی از ذاتیات ایشان که اشاره میکنم، بلندهمتی ایشان است. یعنی آن قدر این روح پاکیزه و لطیف و بزرگ است که وقتی ایشان این تعبیر را شنید، از آن موقع تدریجاً خودش را برای فعلیت این منزلت آماده کرد و از این حرکت اختصاصی و استثنایی هم هیچ غفلت نورزید.
خصیصه دیگر ایشان این بود که نسبت به والدین تأدب، تواضع، فروتنی و اطاعت بسیار زیادی داشتند. خیلی زیاد که از عرفیت خارج است، بهخصوص نسبت به پدر بزرگوارشان. عجیب بود. آنها هم حتماً اثر وضعی دارد و پیدا بود که حق تعالی تعبیر همان خواب را برای ایشان تقدیر کرده است و باید منتظر باشیم که خدا ایشان را به آن منزلت برساند.
ایشان قم هم که مشرف شد، ازجمله درس مرحوم آقای حائری که میرفتند، کمال دقت را داشتند و کار میکردند و دریافتی ایشان از درس خارج، بهخصوص درس خارج مرحوم آقای حائری که خارج دقیقی بود و خارج مکاسب بود، اگر کسی مانند آقا «سلامالله علیه» شش ماه درس ایشان میرفت، کافی بود که روش استنباط و تلاش و کار و کوشش در فقه و مبادی فقه را کاملاً بیاموزد.
من معتقدم که اینگونه است و شاید سایر ارادتمندان ایشان اطلاع نداشته باشند و خود ایشان هم شاید اطلاع نداشته باشند که خدا این دریافت را به من لطف کرده است.
آنچه که من در ایشان ادراک کردم، تصمیم و همت ایشان بود که بر حسب فضایل انسانی، ایشان دو کار را شروع کردند. یکی زحمت کشیدن در فقه و اصول، و دیگری زحمت کشیدن برای تهذیب نفس و ایجاد اخلاص در اعمالشان. در این دو مسیر تا الان متحرک بودهاند. چرا میگویم تا الان؟ برای اینکه بنده فرمایشات ایشان را مرتب گوش میکنم. هر وقت به هر مناسبتی ایشان صحبت میکنند، من گوش میکنم.
ایشان وقتی نماز مغرب را شروع میکنند، نگاه میکنم و میبینم روز به روز غلظت اخلاص ایشان در باطنشان بیشتر میشود.
در مراجع قطعاً چنین فردی با این جامعیت نداریم. یعنی وقتی به سراغ مسائل سیاسی میروند و مطالعه و جمعآوری و مقایسه میکنند، یک نفر غیر از ایشان نیست. در مسائل فقهی که وارد میشوند و جواب میدهند، کاملاً پیداست که سراپا اخلاص و تقواست. آن قدر احتیاط میکنند که یک سر سوزن بر خلاف تقوا و احتیاط حرکت نکرده باشند. این را من تا الان لمس کردهام و معتقدم دیگران به این صورت به ایشان نگاه نمیکنند.
در این جامعیتی که خدا این بزرگوار را رشد داده است، هیچ در بین علمای شیعه واسلام نداریم.
کسانی که به نظر بنده خیلی جالب و استثنایی میآمدند، مرحوم آقا موسی[صدر] بود، مرحوم آقای بهشتی بود و مرحوم آسید محمدباقر صدر بود. اینها را از نزدیک دیده بودم. مرحوم آقای بهشتی با من مأنوس بود، ولی هیچکدام در ذاتیات به این بزرگوار نمیرسند و نرسیدند.
من اینجور فکر میکنم که حقتعالی اراده فرموده است که وجود ایشان را از دیگران متمایز کند و با این همت عالی در این مسیر قرار بگیرد.
امام «رضوانالله تعالی علیه» راست میگفت. همت ایشان عالی و غیرعادی بود. قبل از انقلاب بنده پای منبر امام نشسته بودم که فرمود: «والله من به عمرم نترسیده ام.» این از روحی عادی نیست. از روحی است که بهقدری عظمت دارد که دیگر موجودات مادی را کوچکتر و ضعیفتر از خودش میداند.
این بزرگوار هم خدای متعال اراده فرموده است که مسئولیت سنگینی را به ایشان عطا کند که عطا کرده است. با ظرفیتِ فوق ادراک اشخاص عادی. این ذاتیات ایشان است. و ایشان کار کرد و من اطلاع داشتم که در فقه و اصول و رجال و لغت و... کار میکرد. و در کنار همه اینها کار روحی میکرد. حتماً الان هم دارد.
من حتی چند شب پیش آثار حرکت در تهذیب نفس و تشدید اخلاص را وقتی ایشان داشت نماز میخواند در ایشان دیدم. می پرسید : چگونه دیدی ؟ با همین چشم ؟ میگویم خیر، با آن چشم دیگری که خدا به من عطا کرده است و یقین دارم. لاالهالاالله.
شب و روزی نیست که من از ایشان 20 مرتبه یاد و برای ایشان دعا نکنم و به خدای متعال التماس نکنم که خدایا! این نعمت را برای شیعه مستدام بدار. معتقدم شکر و سپاسگزاری این نعمت الهی را شیعه اعم از علما و غیرعلما بهجا نیاوردهاند، چون درک نکردهاند، ولی خدای متعالی چنانچه بخواهد با عمل من و امثال من نعمت را بگیرد که دیگر چیزی برای ما باقی نمیماند.
ایشان در مقطعی که خودشان مستقیماً این مسئولیت الهی را به عهده داشتند، کارهای بزرگی انجام دادند، آن قدر بزرگ که نمیشود حجم آن را تعیین کرد.
اگر خدای متعال این بزرگوار را در این سمت قرار نداده بود، هیچ یک از علما تا سالهای طولانی هم این همت و اراده را نداشت که آنچه را من خیال هم نمیکردم که در عمرم آن ابعاد معنوی، الهی، شرعی و انسانی را ببینم شاهد باشیم.
این عرایض من به بحث سوم منتهی میشود که باید برای مردم حل شود. مردمی که دین و شعور و ایمان دارند و تاریخ میدانند. در زمان ایشان وقتی کمبودهایی را احساس میکنیم، باید بفهمیم آنها را به چه کسانی باید نسبت بدهیم. عین این کمبودها در زمان امیرالمؤمنین «صلواتالله علیه» هم بود. آیا میتوانیم نتیجه بگیریم که حضرت -نعوذ بالله- تقصیر کرده است؟ نمیتوانیم. حضرت در فاعلیت، عصمت، علم و قدرت خودش بینظیر بوده و انسان عادی نبوده است، پس چرا تا وقتی که ایشان زنده بود شریح را نتوانست از کوفه بیرون کند؟ این شریح بود که در قضیه کربلا فتوا داد. نبود؟
این را به چه کسی نسبت بدهیم؟ اصلاً ربطی به حجت الهی اعم از معصوم و غیر معصوم ندارد. غیر از کمال فاعلیت فاعل، قابلیت قابل هم باید به کمال برسد. که نرسیده بود. الان علت غیبت چیست؟ نعوذ بالله نقصی در وجود مقدس حضرت بقیهالله «ارواحنا له الفداه» هست؟ ایشان همین طوری نمیدانند دلیلش چیست و منتظر ماندهاند که خدای متعال اراده بفرماید؟ این حرف غلط است. جامعه هنوز قابلیت ندارد.
مطلبی را عرض کنم که قصه است، ولی حکمت دارد. فردی نقل میکرد شب خواب دیدم حضرت تشریف آوردند و فرمودند: «خیلی منتظر ما بودی؟» عرض کردم: «بله.» فرمودند: «من آمدم و حکمم را بگویم. این زن تو با اینکه پنج بچه از او داری زن تو نیست. تمام این بچهها ولد شبهه هستند. پولهایی که به دست آوردهای شرعاً مال تو نشدهاند. کارهایی که کردهای صحیح نبودهاند.» و حضرت یکی یکی موجودیت مادی این مرد را زیر سئوال برد. در این قصه نقل میکنند این شخصی که در این قصه این قدر منتظر قدوم ایشان بود، دید هیچ راهی ندارد، الا اینکه دستش را روی گوشهایش بگذارد و چند بار فریاد بزند: «آی دزد!» جوری فریاد زد که خودش از خواب بیدار شد.
مرحوم حاج شیخ محمدتقی آملی مدتی شاگردی مرحوم آقای قاضی را کرده بود، از اصحاب نجف و علمایی است که هم خود و هم پسرش درس مرحوم میرزای نائینی میرفتند.
ایشان هم غیر از فقه و اصول چیزهایی داشت که از طریق مرحوم آقای قاضی«رضوانالله تعالی علیه» به دست آورده بود، یعنی چون لیاقت داشت، خدای متعال به ایشان عنایت کرده بود. از ایشان نقل شد که فرموده بود خیلی نسبت به زیارت حضرت بقیهالله «ارواحنا له الفداه» مشتاق بودم و دائماً در خواب و بیداری از خدای متعال میخواستم. یک شب خواب دیدم که به من گفتند آن نور را از دور میبینی؟ حضرت دارند به آنجا تشریف میآورند. میگوید که من آن قدر نگاه کردم تا آنجا که شبح یک اندام را در نور دیدم، ولی چهرهشان را ندیدم. آن قدر به من فشار آمد که لرزه در بدنم افتاد. بیدار شدم و دیدم خیس عرق هستم و متوجه شدم من توان زیارت ایشان را ندارم. عوام آن طور که باید از مقام امامت و ولایت آگاهی ندارند.
این آقای بزرگوار [مقام معظم رهبری] «سلام الله علیه» از طرف حق تعالی مأمور است که این مردمی که انتظار مصلح را میکشند، ببینند که با کوچکش چگونه برخورد میکنند.
مثل حضرت مسلمی که حضرت سیدالشهدا«صلواتالله علیه» از مکه به کوفه فرستاد. حضرت مسلم که معصوم نبود. فاصله بین مقام عصمت و غیرعصمت خیلی زیاد است. بر حسب نوشتهها امام فرمود که اگر زمینه را مساعد دیدی، برای من نامه بنویس میآیم. حضرت مسلم«سلامالله علیه» همین کار را انجام داد و آن شد که همه بارها شنیدهایم.
انسان باید خیلی مواظب خودش باشد که فریب شیطان را نخورد. بنده یکی از کارهایی که بر دوش خودم میبینم، این است که با کسانی که در شک و شبهه هستند و پایشان میلنگد یک جلسه و چند جلسه بنشینم و آنها را روشن کنم که در تکلیف شرعی استقرار پیدا کنند. هر کسی این حوصله را ندارد ولی من برای افراد زیادی این کار را کردهام.
آثاری که به عنوان برکات الهیه از آقا به جا مانده، خیلی بیش از زمان امام خمینی است.
نه اینکه امام نمیتوانستند. خدای متعال از آن بزرگوار آنچه خواسته ایشان عمل کرده، از این بزرگوار هم آنچه خواسته دارند عمل میکنند. ما الان زیر آسمان نداریم انسانی را که مثل آقا در مسائل سیاسی به صورت ریز، این مطالعات و این نظرات تصدیقی اعم از اثباتی و نفی را داشته باشد. این مقدار توفیق را که خدای متعال به ایشان داده به خاطر این است که شایستگی اش را داشته است. هر کسی که دلش بخواهد که به این نمیرسد.
آنچه که بنده در این عرایضم به عنوان محور دارم، مسئله اخلاص است. ایشان مرتب دارد زحمت میکشد که این اخلاص را بیشتر، پررنگتر، لطیفتر و حساستر کند. اگر شما بگویید فقط دارم حرفش را میزنم، عرض میکنم من همه بحث اخلاص «محجه البیضا»ی مرحوم فیض کاشانی را در کنار همه بحثهای اخلاص مطالعه کردهام وبه طور خصوصی برای60 ، 70فارغ التحصیل خارج یک سال تمام بحث اخلاص را تدریس کردهام.
آن مقداری که شریعت، برای تبعیت از شخص شرط دانسته است، خدا بیش از آن به این بزرگوار عطا کرده است. فقه، اصول و سایر علومی که به آن ارتباط و بستگی دارد. آگاهیهای جنبیای که خدای متعال به ایشان داده است، بنده گمان ندارم که تا کنون کسی این مقدار آگاهیهای ریز داشته باشد، بهخصوص در دشمنشناسی.
بنده 50 سال پیش، خیلی قبل از انقلاب بعد از فوت مرحوم حاجآقای والد دوازده شب محرم در منزل ایشان منبر میرفتم. یکی از حرفهایی که زدم این بود که همان گونه که انسان باید دوستشناس باشد و بعد ارتباط برقرار کند، باید دشمنشناس هم باشد. بعد تصریح میکردم که بهخصوص مراجع و علما باید اینگونه باشند و بدانند کجا چه مقدار باید فاصله بگیرند، چه مقدار بایستی صلابت به خرج بدهند و خودشان را به دشمن نزدیک نکنند.
این جمله دربستهای است که به نظر من خیلی عمق دارد و خدا به این بزرگوار این نعمت – شناخت دشمن– را عطا کرده است. کسانی که خیال میکنند ایشان دارد تند میرود اشتباه میکنند. خدا این شناخت را به ایشان عطا کرده است و دارد جلوی پای خودش و جلوی پای ملت، چاهها و چالهها را میبیند.
به فرمایشهای امیرالمؤمنین «صلواتالله علیه» به زبیر بعد از اینکه جدا شد، دقت بفرمایید. اینها در کلمات امیرالمؤمنین «صلواتالله علیه» هست.
این عالم بزرگوار را "اگرچه" میگوییم در مقام عصمت نیست، اما وقتی مؤید عندالله شد و آثار و علائم تأیید الهی را در ایشان دیدیم، آن هم نه یکی، نه دو تا، نه صد تا، میدانیم که آنقدر لطف خدای متعال شامل حال ایشان هست وظیفه ما این است که قدردان ایشان باشیم.
وظیفه بنده این است که آنهایی را که در شبهه هستند و میخواهند احتیاط کنند، روشن کنم و به آنان بفهمانم در این جا احتیاط معنی ندارد. این شبهه واحتیاط را شیطان در کله شما کرده است.
مهمترین وجهه همت بزرگ ایشان که فوق متعارف و فوق بیان است، توجه و باور و آماده کردن خود و روح خود برای آن منزلت است. در این صورت است که انسان دیگر خستگی را نمیفهمد.
گاهی شایع میکنند که ایشان بیمار شده است، یا شیطنت های دیگر، اما ایشان کسی نیست که با این چیزها نقصان و ضعفی در او به وجود بیاید. تا نفس داشته باشد کار میکند. علتش هم آن دید و رؤیتی است که از واقعه دارد و برحسب آن واقعه حرکت میکند. ما هم باید قدرش را بدانیم.
باقی میماند مسئله سوم که مسئله خلاءهایی است که به نظرمان میآید. عرض میکنیم در زمان امیرالمؤمنین «صلواتالله علیه» مشابه اینها بوده است. در زمان امام «رضوانالله تعالی علیه» این مسائل بوده است. هنوز گاهی رسانهها فرمایشات امام را که پخش میکنند، ایشان میفرمایند سال گذشته این جور گفتم، اسفاً عمل نشده است. اسفاً یعنی با تأسف انجام نشده. اگر انجام شده بود که ایشان میفرمود بحمدالله. نمیفرمود اسفاً. آقا از امیرالمؤمنین«صلواتالله علیه»، جد مطهرش که بالاتر نیست. پایینتر هم هست. در عین حال تا آنجایی که قدرت عقلی دارد، ایشان دارد عمل میکند. آمادگی در قابل به صورت کامل وجود ندارد. ایشان دارد کار خودش را میکند، کسر هم نمیگذارد تا آن وقتی که انشاءالله خدای متعال اراده بفرماید و حضرت بقیهالله «ارواحنا له الفداه» ظهور کنند یا برنامههایی که ایشان تنظیم کردهاند قابلیت اجرا پیدا کند.
خدا را شاکرم قدری موفق شدم در باره این موضوع صحبت کنم، بنده در حق ایشان مبالغه نکردم. عین اعتقاد قطعی من است. ایشان همه شرایط شرعی را دارد و خصوصیاتی که ایشان دارد، در عالم بینظیر و این نعمت بزرگی است که خدای متعال نه فقط به همه مسلمانها و شیعیان بلکه به همه انسانها عطا کرده است.
من آن وقتی که کسی در این مسیر نمیآمد کار خودم را کردم و خودم را به خطر انداختم. حالا که الحمدلله نظام روی روال خودش هست و خدا دارد این نظام را پیش میبرد. این پیشرفتها الهی هستند و عادی نیستند. آنچه این ملت را پیش برده اعتقاد و ایمانش بوده است به اضافه رهبر شایسته الهی. بدون رهبر نمیشود. امکان ندارد. یک کشور 100 سال هم دائماً کشته بدهد، بیرهبر موفق نمیشود. در تاریخ دیدهایم. الجزایر 25 سال کشته داد. رئیسجمهور روی کار آمد، حداکثر چهار سال توانست رئیسجمهور مستقل داشته باشد. بعد از آن تمام شد. چرا؟ چون رهبر نداشت. این باور قطعی من است. و همواره در انتظار قسمتهای آخر رؤیا هستم که فعلیت یابد.
*خود آن رؤیا را نفرمودید.
نه، نمیشود گفت. اما خوابی را مربوط به امام «رضوانالله تعالی علیه» نقل میکنم. خواب آقا را شاید راضی نباشند، لذا نمیگویم، اما امام چون مرحوم شدهاند عرض میکنم. بزرگواری نزدیک به 80 سال سن داشت، در منزل یکی از منسوبین ما که خوزستانی بود، حضور داشت. روز چهل و یکم [رحلت] مرحوم آیتالله بروجردی بود. وارد شدم که آن منسوبمان را ببینم و بعد هم به قم مشرف شوم. صاحبخانه بنده را معرفی کرد که پسر فلانی و شاگرد فلانی است. این اولاد پیغمبر که از شاگردان مرحوم آیتالله حائری بود گفت من 30، 35 سال پیش خوابی دیدم. آن زمان این آقا-امام- در حوزه آیتالله حائری که میآمد، از نظر من خیلی تلخ و نچسب بود. میگفت میدانستیم فاضل است، ولی جوری بود که با او ارتباط برقرار نکردم. در همان ایام یک شب خواب دیدم که بیابانی است و جمعیت کثیری، مثلاً یک میلیون نفر دایرهوار ایستادهاند و در مرکز این دایره هم کارهایی انجام میشود که من از دور نمیبینم. جمعیت را شکافتم و تا مرکز دایره پیش رفتم. در مراکز دایره دیدم به اندازه ده دوازده متر جا هست. در یک طرف رسول اکرم«ص» تشریف دارند و شمشیری در دستشان است. مقابل ایشان هم محمدرضا پهلوی ایستاده است. حضرت رسول«ص» چند بار فرمودند آیا کسی هست که بیاید و این شمشیر را از من بگیرد و حد خدا را بر این مجرم جاری کند؟ هیچ کسی نیامد. این کسی که داشت این حرف را میزد، خودش با امام «رحمه الله علیه» موافق نبود و با تعبیر تلخ و نچسب از ایشان یاد کرد. گفت حضرت دو سه مرتبه فرمودند و کسی نیامد. یک وقت دیدم جمعیت دارد شکافته میشود و کسی دارد جلو میآید. از دور نمیدیدم. نزدیک که آمد متوجه شدم حاجآقا روحالله است.
جلو آمد و به حضرت سلام و عرض کرد: «یا رسولالله! من آماده هستم.» بعد هم شمشیر را گرفت. گفت حاج آقا روح الله شمشیر را بلند کرد و با یک ضربت سر شاه را پراند، اما تن بیسر جلو آمد و یقه ضارب را گرفت و مقداری با هم دست به یقه بودند تا سرانجام حاجآقا روحالله که دید این تن بی سر نمیافتد، لذا دست راستش را انداخت و امحا و احشای او را بیرون کشید. از خواب بیدار شدم.
اطلاعیهها، بیانیهها و مطالبی که امام مینوشت با دست راست بود و به وسیله آنها امحا و احشای شاه را از داخل این مملکت بیرون کشید. این را چون امام مرحوم شدهاند عرض کردم.
انشاءالله خدای متعال 120 سال و هر چه بیشتر به این بزرگوار عمر با برکت عطا بفرماید. هر چقدر خدا به ایشان عمر طولانی عطا فرماید، باز عرض میکنیم که خدایا! کم است. یا ما را ببر یا جامعه را خالی از ایشان نبینیم.
و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین.
انتهای پیام/
منبع: +فارس +انتخاب +تسنیم +مشرق نیوز +جهان نیوز
پانوشت:
پیش از این نیز آیت الله سعیدی امام جمعه محترم قم و تولیت آستان مقدس حضرت معصومه گفته بود: مقام معظم رهبری در لحظه ولادت "یا علی" گفتند. ببینید: +لینک
و در همه ی مسائل حکومتی با مردم مشورت کند و تبادل نظر کند، نه اینکه چهار سال یکبار رای گیری کند و برود.
در اسلام دستور است که حاکم اسلامی باید در مسائل با مردم مشورت کند نه در اشخاص. اگر چهار سال یکبار درباره ی اشخاص رای گیری شود، فرمالیته می شود و جاکم قیم مردم می شود. در حالی که اسلام دستور داده در یکایک امور تبادل نظر صورت بگیرد"
برای مطالعه متن کامل این فرمایشات به لینک زیر مراجعه کنید:
این کامنته خیلی بامزه در این آدرس درج شده:
نویسنده:
شنبه 6 خرداد1391 ساعت: 19:1
سلام دوست
خوبم، هر روز به آدرس زیر برو و در نظرسنجی حذف شعار مرگ بر ضد ولایت فقیه رای
مخالفم بده! روزی چند رای هم قبول می کنه. منم هر روز چند بار رای مخالفت می دم. فقط صاحب وبلاگ متوجه نشه! به صورت خصوصی به دوستان نیز
اطلاع رسانی تا در نظرسنجی شرکت نمایند. دوستت دارم./ یازهرا
http://morteza-tehrani.blogfa.com/ وبلاگ گوشه نشین
بعد التحریر2: اما این کامنت که در همان آدرسه در نوع خودش جالبه:
شنبه 6 خرداد1391 ساعت: 7:31 توسط:صادق sadke441@yahoo.com
ببینم حالا این حاج آقا کدوم خری هست که میگه باید شعار که نه برائت از ضد ولایت فقیه حذف بشه.اگه سنت قد نمیده بزار بهت بگم خیلی از این حاج آقا هائی که تو میگی و تو لباس روحانیت بودن و هستن امام زمان خودشون رو نمیشناسن.میگی نه برات اسم بیارم .حالا این خره اومده ور زیادی زده .مطمئن باش مردم یه جائی که به لباس محترم روحانیت بی ادبی نشه حسابش رو میزارن کف دستش که تا حالا با اون دست کثیفش از انگلیس حقوق گرفته.حالا مردی پیام منو بزار که مردم بدونن بیطرفی.(مرد باش و بزار این پیام رو).ضمنا اگه بیطرفی که هیچی وگرنه بجای تو باشم نوحه ابی عبداله رو از روی وبلاگم حذف میکنم که ابی عبداله با کسی شوخی نداره
دوشنبه 8 خرداد1391 ساعت: 16:35 توسط:حمید HRHEMMATI@GMAIL.COM
این تند رو های دو آتشه که این گونه داد سخن میدهند تا به حال رفته اند و تحقیق کرده اند در باب ولایت فقیه که من میگویم نکرده اند آخر کسی که اهل تحقیق باشه این گونه عنان زبان را از کف نمیدهد و هر چه بر ذهنش می آید را عنوان نمی کند. حالا خواستی پیام ایشان را بگذاری که چه شود. ما از این صحبتها یک عمره که می شنویم و فقط توصیه میکنیم این افراد را که بروند و تحقیق کنند. خدا همه مان را به راه راست هدایت فرماید.
سه شنبه 9 خرداد1391 ساعت: 0:33 توسط:علی
صادق جان خودت را ناراحت نکن. زیرا ما از این علمای کج فهم و بی بصیرت زیاد دیدیم. ممکن استکه لین جور علما خیلی هم با تقوا باشند، ولی تقوای بی بصیرت و بدون بینش سیاسی، مساوی است با ابوموسی اشعری شدن!
جمعه 12 خرداد1391 ساعت: 12:24 توسط:یاری
کسی که سطح شعور و عقلش در حدیه که به دیگران توهین میکنه و ناسزا میده آیا ارزش داره که نظراتش ثبت بشه و اصلا ارزش داره که بهش توجه بشه؟
یکشنبه 14 خرداد1391 ساعت: 16:15 توسط:علی alihajian110@gmail.com
این آقا که البته اکثریت باید ایشون رو بشناسند و دلایل مخالفتشون با نظام رو هم بدونند، حرفی که زده اصلا شاید خودش هم بهش فکر نکرده. خودش داره میگه همه علما با ولایت فقیه موافقند (البته در محدودیت های اون تفاوت نظر دارند) بعد میگه شعار مرگ بر ضد ولایت فقیه توهین به بعضی علماست!!؟؟؟
دوشنبه 15 خرداد1391 ساعت: 3:22 توسط:حمید
لعنت خدا و ملائکه بر ضد
ولایت فقیه
سه شنبه 16 خرداد1391 ساعت: 13:23
توسط:قاسم سلطانی(رابطه خودشناسی با سلامتی)http://www.wurqun.blogfa.com
پنجشنبه 18 خرداد1391 ساعت: 1:39 | توسط:Amin | ||||||||||||||||||||||||||||
پدر جان چهار تا سؤال
جواب بدید نیازی به فحش و لعن و نفرین نیست ، خدا هم جای حق نشسته ،
اینجوری نیست که لعن کنید بگیره، لعن اهل حقیقت به نسبتی که با حق دارند
سبب ملعون شدن خود ما ممکن بشه. حالا اون چهار تا سؤال ، ولایت مطلقه یا محدود برای فقیه ؟ ولایت مطلقه از عرفان نظری و نظریه انسان کامل می اید یا فقه؟ ولایت عامه در امور برای همه فقها یا نه فقیهی خاص ؟ اشاره به حدیث فارجعوا فيها الي روا حديثنا کسی که مجتهد جامع الشرایط نبوده آیا می تواند ... وگرنه هر شیعه ای ولایت فقیه رو قبول داره ، اما شما به زور می خواهید ولایت مطلقه رو تثبیت کنید که اکثر مراجع نتوانسته اند از دل فقه آن را استنباط کنند حالا انقدر بزنیم تو سر و کله هم که این دو روز عمر هم بگذره و امام معصوم علیه السلام در پرده غیبت بمانند که بمانند خاک بر سر من
|
برای دریافت فایلهای سخنرانی ایشان پیرامون این موضوع به لینک های زیر مراجعه کنید:لینک صوتی
و متن آن سخنرانی:متن سخنرانی...
سوال درباره جلسات فرادرمانی است و از حاج آقا مرتضی و سایر مراجع نظر خواهی کرده اند. همه آنها بالاتفاق این جلسات را محکوم کردند. اما نکته قابل توجه در پاسخ حاج آقا مرتضی اینست که می فرمایند:
اگر در زمان ظهور حضرت بقیه الله بود محکوم به قتل بودند.
از اصل مطلب و ماهیت جلسات فرادرمانی که بگذریم. این جواب نه تنها در بین جوابهای سایر حضرات اعلام متمایز است بلکه با بسیاری از باورهای عمومی هم در تضاد است.
نکته اصلی که مد نظرم است این است که از نظر حاج آقا مرتضی تهرانی بخشی از احکام اسلام هستند که تا قبل از ظهور حضرت حجت کسی حق اجرا و عمل به آن را ندارد.
در حالی که بسیاری بر این اندیشه اند که به هیچ عنوان و تحت هیچ شرایطی هیچ یک از احکام اسلام نباید تعطیل گردد. و در مورد عمل به احکام اسلام شان خاصی را برای امام زمان قائل نیستند بلکه همه شون امامت بلکه رسالت را به علماء نسبت میدهند.
به هر حال این مطلب جای تامل و بحث بسیاری دارد.
نگارنده محترم آن نوشته ی انتقادی، نکاتی را متذکر شد که بررسی و بحث پیرامون آنها خالی از فایده نیست. اول آنکه آیه الله تهرانی را به خاطر آنکه علنا مراجع را مورد انتقاد قرار میدهد و موجبات بد بینی مردم به مراجع را فراهم می آورد نکوهش کرد.
جا دارد بررسی کنیم به طور کلی آیا انتقاد از مراجع به طور علنی امری ناشایست است یا خیر؟ چه که آیه الله تهرانی نه فقط در بحث شعار مرگ بر ضد ولایت فقیه که در بسیاری از موضوعات دیگر همانطور که نویسنده محترم اشاره کردند (مثل مورد علامه عسکری) هیچگاه از انتقاد نسبت به مراجع وعلمای بنام حتی امام خمینی به طور علنی و در مجالس عمومی خود داری نکردند. جا دارد در اینجا به چند نمونه دیگر اشاره کنم:
1-نسبت به فتوای امام خمینی درمورد شطرنج 2- مراجعی که قائل به طهارت اهل کتابند. 3- آیه الله ری شهری که جزوه ای مبنی بر عدم اعتبار حدیث کساء مرقوم فرمودند و همچنین آن حدیث را از مفاتیح های داخل حرم حضرت عبد العظیم حذف کردند. 4- مراجعی که تلقیح مصنوعی و خرید و فروش نطفه را حلال می دانند. 5- مرجعی که سودهای بانکی را مشروع میدانند. 6-مراجعی که با عامه مردم و قشر دانشجو ارتباط مستقیم و مستمر ندارند. 7- برخی نظرات شهید مطهری در کتاب حماسه حسینی 8- بعضی از علماء که زیارت جامعه کبیره را نامعتبر میدانند. 9- بعضی از علماء که در زیارت عاشوراء تشکیک کرده اند. 10-نسبت به آقای مصباح هم فرمودند که نسبت به ایشان ارادتی ندارم.
ایشان انتقادات در محافل خصوصی تر و عمومی را تا آنجا پیش بردند که برخی بر آن شدند که معظم له هیچ یک از علماء حاضر را توصیه نمی کنند. البته در موارد زیادی فرمودند که آقای جوادی در معقول و منقول و تقوی در زمانه ما بی نظیر است و حتی از برخی جهات ایشان را از استادشان علامه طباطبایی بالاتر دانستند. و بعد از فوت امام هم به تقلید از آیه الله صافی توصیه کردند. و همانطور که می دانید با ایشان رابطه نزدیکی دارند.
آنچه که نویسنده آن مقاله بدان اشاره فرمودند این بود که مردم بر اثر این فرمایشات آیه الله تهرانی نسبت به مراجع بد بین می شوند. در صددیم تا بررسی کنیم آیا اگر علماء انتقادی از یکدیگر به ذهنشان رسید لازم است از بیم بد گمانی مردم آنها را مخفی کنند؟ یا آنکه شکستن تابوی نقد مراجع دارای مصالحی است که از مفاسدش برتر است؟
آیا اگر علماء یکدیگر را نقد نکنند، اشکالی وجود نخواهد داشت؟ و مردم به مراجع خوشبین خواهند بود؟ آیا همه مردم هر کاری که مراجع می کنند را صحیح می دانند و آنانرا معصوم می شمارند مگر آنکه امثال آیه الله تهرانی آنان را نقد کنند؟ آیا خود نقد نکردن و بی اشکال جلوه دادن علماء نقطه ضعف دیگری در پرونده ی آنها درج نخواهد کرد؟ آیا خودداری علماء از نقد یکدیگر سبب نمی شود کسانی که به طور کلی با بساط مرجعیت و روحانیت مخالفند از فرصت استفاده کنند و آنان را مدعی عصمت نشان دهند و نهاد روحانیت را به نهاد کلیسا تسبیه کنند؟ آیا پرهیز از نقد مراجع آنان را شکننده تر نمی کند؟ و آیا نقد آنها موجب رشد آنها و شکستن یخ ارتباط صمیمی مردم با مراجع نمی شود؟ ....
همه اینها که البته بر سبیل استفهام انکاری بود پاسخی است بر سوال نخست.
اما یکی از انتقاداتی که نویسنده محترم متوجه آیه الله تهرانی کرده بودند این بود که ایشان خودشان عامل به حرفشان نیسند. و در حالی که مراجع را متهم می کنند به اینکه با هم ارتباط ندارند تا اختلافاتشان را برطرف کنند خود ایشان هم از ارتباط و گفتگو و حل اختلافات دوری می کند.
و ایشان به عنوان مصداق ماجرای علامه عسکری را بیان کردند.
البته بنده با نویسنده محترم در این مورد تا حدودی موافقم. و اتفاقا ایشان با اشاره به قضیه علامه عسکری نکته صحیحی را بیان کردند، چرا که کسانی که از نزدیک با علامه عسکری آشنا بودند به نیکی میدانند که حاج آقا مرتضی بدون اینکه دقیقا بداند علامه عسکری چه گفته به سادگی و بر اساس نقل دیگران دست به انتقاد علنی از ایشان زده بود. اتفاقی که از نظر نزدیکان آیه الله تهرانی کم رخ نداده. و چه بسیار دوستانی که با دیدن چنین رفتاری از مخالفین جدی حضرت ایشان شدند.
به امید آنکه انتقاد منصفانه و متخصصانه از هر شخصی امری مطلوب و مورد تحمل باشد، و با آرزوی آنکه علماء ما بتوانند با ایجاد روابط مستمر علمی اذهان خویش را از چهار چوب های فردی و شخصی فراتر ببرند تا همگی با ذهن جامع نگرانه تری به اسلام و مسلمانان کمک کنند. والسلام
(نوشته زیر ناظر به فرمایشات آیه الله تهرانی پیرامون شعار مرگ بر ضد ولایت فقیه است که توسط یکی از بینندگان محترم وبلاگ ارسال شده.
لازم به ذکر است که حاج آقا مرتضی تهرانی در پایان فرمایشات خود فرموده بودند:
"اینهایی را که عرض می کنم ضبط کنید و ببیرد نزد مراجع، ببینید به کجای این حرف ها اشکال می گیرند؟
ای کاش این مراجع تقلید مردم را متوجه می کردند که شما دارید شعاری می دهید که نتیجه اش تفرقه و اختلاف بین شیعه است...
سکوت در برابر این شعار مبهم که از آن برداشت بد می شود، از قصور و کوتاهی و اشتباه علماء است."
نویسنده محترم در خلال انتقاداتش به ماجرای مرحوم علامه عسکری هم اشاره ای می کند که نیاز به توضیحاتی دارد:
چند سال پیش یکی از اطرافیان حاج آقا مرتضی تهرانی خدمت ایشان گفته بود که علامه عسکری سند زیارت عاشورا را معتبر نمی داند و از خواندن آن نهی کرده. این نقل قول منجر به آن شد که حاج آقا مرتضی چندین جلسه بطور مفصل مرحوم علامه عسکری را بشدت مورد انتقاد قرار دهد و مسائل منسوب به ایشان را در چهار چوب برنامه های دشمن برای تضعیف مبانی اعتقادی شیعیان بداند.)
سلام
تقاضایی از محضر شما بزرگوار داشتم که اگر به جناب استاد حاج آقا مرتضی انتقال دهید ممنون می شوم
ایشان چرا در بین جوانان و دانشجویان و عامه مردم از مراجع انتقاد می کنند؟
انتقاد ایشان از مراجع آن هم جلوی جوانان و عموم مردم چه اثری جز بدبینی نسبت به بزرگان و علما دارد؟
یادم هست که ایشان حدود ده سال پیش خاطره ای را نقل می کرد که غیر مستقیم طعنه ای به حضرت آیت الله بهجت داشت.
از لسان مبارک خود ایشان شنیدم که این مراجع ما به اندازه یه نهار آبگوشت هم دور هم جمع نمی شوند تا اختلافاتشان را رفع کنند.
آیا همین ایراد به خود ایشان وارد نیست؟
اگر
انتقادی به عملکرد علما دارند چرا یه آبگوشت مهمانی نمی دهند تا بجای
اینکه جلوی عامه مردم این بزرگان را تخریب کنند به انتقاد سازنده بپردازند.
مطرح کردن این سخنان که طرف حرف کس دیگری است برای عموم چه فایده ای دارد؟
ای
کاش آن زمانی که ایشان از علامه بزرگوار عسکری انتقاد کرد به اندازه بیست
دقیقه وقت می گذاشت و به دیدار ایشان که فاصله چندانی با هم نداشتند می رفت
و نقد خود را به محضر علامه می فرمودند ولی افسوس .....
بنده خدا
نگاهی بی طرفانه به یک مصاحبه
این پرسش و پاسخ که اخیرا در پی انتشار مخالفت حاج آقا مرتضی با شعار مرگ بر ضد ولایت فقیه منتشر شده اگر چه مربوط به بیش از چهار سال پیش می باشد اما حاوی نکاتی است که ذکر آن خالی از فایده نیست.
قبل از هر چیز نگارنده سعی بر آن می نماید که هر گونه جانب داری از هر شخصی را نا دیده بگیرد و با ذهنی آزاد به این مصاحبه بنگرد:
الف) آنچه که از خلال این گفتگو به وضوح مشخص است اینست که:
حضرت آیه الله تهرانی امور اجتماعی سیاسی را از امور فردی و شخصی تفکیک می نماید و بر خود لازم می داند که صرفا در امور اجتماعی مثل راهپیمایی و شرکت در انتخابات مبادرت بورزد و این با ولایت مطلقه فقیه که بر جان و مال همه (حتی سایر مجتهدین) اولی به تصرف است همخوانی ندارد.
همچنین در جای دیگر این مصاحبه فرمودند که: من آن تعبدی را که بعضی ها دارند ندارم و ایشان نمی تواند بیاید به من بگوید شما در خانه ات این کار را بکن و آن کار را نکن. و چندین بار تاکید می کند من مجتهد هستم و ایشان هم مجتهداند. که این مطلب هم موید این است که ایشان یا بطور کلی اصل ولایت مطلقه فقیه را باطل می دانند یا اینکه در مصداقش که حضرت آیه الله العظمی خامنه ای باشد تردید دارند. که البته آن قسمت از فرمایشات که فرمودند نمره آقای خامنه ای بیست نیست شاهدی بر احتمال دوم است.
ب) نحوه پاسخگویی حاج آقا تهرانی به این سوال بسیار عجیب و تامل بر انگیز است:
1- در ابتدای مصاحبه می فرمایند اگر سوال مهمی بود به آینده موکول می کنیم، اما مشاهده می شود که جواب سوال را می دهند و حواله به آینده نمی دهند. و این نحوه عملکرد این شبهه را به ذهن می آورد که ایشان اظهار نظر در باره مقام معظم رهبری را مسئله ی مهمی نمی دانند.
2- ایشان به جای اینکه سوال را به طور شفاف پاسخ دهند و توضیح دهند که آیا با آیه الله خامنه ای اختلافی دارند یا خیر سوال کننده را ارجاع می دهند به بیت شریف رهبری و رئیس دفتر ایشان.
جالب آنکه بعد از آن می گویند از رئیس دفترشان بپرسید می گویند: "چرا سر بی صاحب می تراشید"!
( و اینکه درباره رابطه رهبری با ایشان از شخص ثالث سوال شود از نظر ایشان سر بی صاحب تراشیدن نیست.)
عجیب است در حالی که خود ایشان حی و حاضر هستند و مورد سوال واقع می شوند از جواب طفره می روند و می گویند از دیگران بپرسید. نگارنده در این نحوه موضع گیری نوعی حالت واکنشی و جدلی احساس می کند که شاید متاثر از محافظه کاری و احتیاط باشد.
و عجیب تر از همه اینست که با این همه ابهامات آن کسی را که ایشان را غیر ولایی می داند بی شعور خطاب می کند.
3- مطلب بعدی در باره مصاحبه کننده است که مشخص نیست آیا قصد او از سوالش حلالیت طلبیدن است؟
(کما اینکه ابتدای گفتگو می گوید شخصی غیبت نموده تقاضا دارم حلال بفرمایید)
یا اینکه قصدش اینست که تعریف و تفاوت غیبت و تهمت را بداند که حتی یک بار صریحا می پرسد حالا این غیبت است یا تهمت؟ مشخص نیست برای او چه فرقی می کند که تهمت باشد یا غیبت.
(و باز هم جالب آنست که حاج آقا مرتضی می گوید نه غیبت است و نه تهمت بلکه بی شعوری است! در اینجا نگارنده لازم می داند قدری این مطلب را باز نماید شاید از خلال آن مطالبی روشن شود:
اگر به کسی نسبت بدی داده شود و آن خصلت بد در او باشد غیبت است و اگر این نسبت بد کذب باشد و در آن شخص آن بدی نباشد تهمت خواهد بود.
بنا بر این شق سومی باقی نمی ماند و توجیهی برای این که حاج آقا مر تضی فرمودند نه غیبت است و نه تهمت به نظر نمی رسد الا اینکه آن نسبت یعنی غیر ولایی بودن و داشتن اختلافاتی با رهبری را یک خصلت بد نمی شمارد. اما اینکه چرا آن شخص را متهم به بی شعوری می کند خود جای تامل دارد...)
ج) ایشان در مقام تمجید از شخصیت مقام معظم رهبری به چهار نکته اشاره کردند: اولا: فرمودند خیلی ها از ایشان کمترند؛ ثانیا: به قدر ده عالم و انسان موفق کار می کند؛ ثالثا: اگر کمک خدا و امام زمان نبود ایشان نمی توانست این اندازه کار کند؛ رابعا: ایشان از زمانی که ریش نداشته به منزل حاج آقا مرتضی رفت و آمد داشته و حاج آقا مرتضی به وجود ایشان علاقه مند بوده.
در این قسمت می خواهیم با دقت نظر در این موارد ببینیم آیا حاج آقا مر تضی تهرانی در مقام تعریف از مقام معظم رهبری به چه خصلت و ویژگی ایشان تکیه دارند و ایشان چه جایگاهی در نظر حاج آقا دارند.
آنچه که دو مرتبه تکرار کردند مسئله ی پر کاری حضرت آقا بود. صد البته که خستگی ناپذیری و پر کاری و استقامت مقام معظم رهبری غیر قابل انکار است و شرحش از حوصله ی این نوشته بیرون است. اما آیا مهمترین خصلت حضرت آقا فقط همین بوده؟ و چرا اشاره ای به بصیرت و درایت و فهم عمیق و روشن بینی ایشان ننموده اند؟
مطلب بعد اینکه اشاره کردند که اگر کمک خدا و امام زمان نبود ایشان نمی توانست این همه کار کند. البته اشاره به اینکه حضرت آقا مورد یاری امام زمان است اگرچه حرف مسلمی است و کمتر کسی منکر آنست ولی ما می دانیم از نظر توحیدی و امام شناسی لطف عام امام زمان، همه جا هست و در همه حال و به همه کس امداد می رساند. آنچه که جای خالی اش احساس می شود اشاره به تائیید و امداد خاص امام زمان است.
و دست آخر اینکه حاج آقا مرتضی تهرانی نسبت به جوهره و وجود مقام معظم رهبری اظهار علاقه می کند اما چرا ایشان مسئله دوران گذشته را مطرح می کند؟
آیا سزا نبود حاج آقا مرتضی صریح و بی پرده سخن بگوییند تا جایی برای تاویل و تحویل نماند؟
سید محمد رضا صادقی نژاد mohamadreza.sadeghinejad@yahoo.com
س: .....بحثمان تمام شد اما اگر اجازه بدهید یک سوالی مهمی هم هست آنرا بپرسم.
ج: اگر چنانچه جوابش مهم باشد میگذاریم برای بعد...حالا شما سوال را بخوانید.
س: سوالی در باره موضوعی خصوصی درباره حضرت عالی است که یک شخص جاهل غیبت حضرت عالی را نزد من نمود تقاضا دارم حلال بفرمایید.
ج: اگر تهمت باشه اجازه نمیدهم؛ اما اگر غیبت باشه چشم من چهار تا باشد، می خواستم کار خلاف نکنم تا مردم غیبت مرا نکنند.
س: شخصی هنگامی که صحبت شما شد، گفت من ایشان را می شناسم و خانواده ایشان را می شناسم، ایشان خیلی ولایی نیستند. و منظورشون از اینکه خیلی ولایی نیستند ولایت حضرت علی علیه السلام و ائمه علیهم السلام نیست. بلکه منظورشان شخص آقای خامنه ای بود. که ظاهرا بین شما و آقای خامنه ای اختلافاتی هست.
ج: اصلا. بروید از خود آقای خامنه ای سوال کنید.
س: شخصی که این را شنیده، اینطوری استنباط کرده که حضرت آقای خامنه ای مجتهد هستند و حضرت آقا مرتضی تهرانی هم مجتهد هستند، این اصلا غیبت نیست تهمت هم نیست و این آقایی که گفتند که حاج آقا مرتضی ولایی نیستند اشتباه کرده. یعنی در واقع لفظ را غلط بکار برده، باید بگوید که مثلا...
ج: اصلا بهترین چیز این است که بروند به دفتر ایشون و آقای حجازی را ببینند و بپرسند که نظر آقا نسبت به مرتضی تهرانی چیست؟ و نظر مرتضی تهرانی نسبت به آقا چیست؟ آقای حجازی شخص اول دفتر ایشان است و حرف اول را ایشان می زند. چرا می نشینید سر بی صاحب می تراشید؟
س: حالا اینجا غیبت شده یا تهمت شده؟
ج: هیچ کدام بلکه بی شعوری اش است. انسانی که شعور کافی ندارد بی پایه حرف می زند.
اما بنده آن طوری که بعض از افراد نسبت به ایشان تعبد دارند، آن تعبد را ندارم.
من می گویم من یک مجتهدم و ایشان هم یک مجتهد است. در کارهای اجتماعی مثل انتخابات و روز قدس تا اونجایی که بتوانم می روم.
البته الان (سال 1385) دوسال است نتوانستم بروم و حتی من قبل از ساعت 8 پای صندوق می روم. و خانواده ام بعد از من می رفتند.
این کار هایی است که مربوط به امور سیاسی و مذهبی جامعه است.
و ایشون رو نه اینکه مثلشان را نداریم نه اینکه بهتر از ایشان را نداریم بلکه خیلی ها از ایشان کمتر هستند. خدا و امام زمان اگر کمکشان نباشد؛ انقدر نمی تواند کار کند.
نه اینکه نمره اش بیست باشد؛ ما نابسامانی هایی در مملکت داریم؛ با توجه به همه نابسامانی ها به اندازه ده تا انسان موفق دارد کار می کند...
اما ایشون برای من نمی تواند فتوا بدهد چون من مقلد ایشون نیستم از خودش هم بپرسی همین را می گوید...
اما ایشون و برادر بزرگش ریش نداشت و منزل ما می آمد و من به ایشان علاقه داشتم، به وجودش علاقه داشتم.
به اندازه ده تا عالم کار می کند؛ این امور اجتماعی است و در امور اجتماعی من تابع هستم. اما اگر ایشون بیاید بگوید، شما در خانه ات این کار را بکن و این کار را نکن؛ نه، من مجتهد هستم.
برای دریافت فایل صوتی مصاحبه لینک زیر را کلیک کنید:
به نام خدا
پس از این که نظرات دوستان را نسبت به آنچه در مورد سخنرانی حاج آقا مرتضی تهرانی درباره شعار مرگ بر ضد ولایت فقیه را خواندم احساس کردم که برخی دوستان در نظراتشان کم لطفی روا داشته و قلم بر نقد غیر منصفانه سخنان ایشان رانده اند.
و نکاتی را من باب اشکال، خاطر نشان کرده اند که بداهتش بر کسی پوشیده نیست و و سزاوار نبود که بپندارند، این اشکالات، از نظر حاج آقا مرتضی تهرانی مخفی بوده.
لذا بر خویش لازم دیدم تا چند سطری به قدر فهم خود در تشریح گفتار ایشان بکوشم باشد که قدرت رحمیمیه الهی گره تعصب از راه فهممان بردارد:
مراد از اشخاص ضد ولایت فقیه که مورد نفرین بعض افراد قرار می گیرند کدام دسته و گروه است؟
آیا مقصود غیر مسلمانانند؟
مردمی غیر مسلمان که در اقصی نقاط جهان به زندگی مشغولند و نسبت به این مفهوم آگاه یا نا آگاهند.
و چه بسا نظریات دیگری جز نظریه ولایت فقیه را بر اساس مسلک و مکتب فکری خویش برای حکومت داری در نظر داشته باشند.
و چه بسا آنان در جهان به تبلیغ و ترویج نظریات فکری خویش مشغولند.
آیا قائلین این شعار، مرگ و نابودی این دسته از انسان ها را آرزو می کنند؟
ضرورتاً خیر.
اما اگر پاسخ دهند که: خیر ما مشکلی با غیر مسلمانان به هر مرام و مسلکی که هستند نداریم یا لا اقل مرگشان را نخواهیم، بلکه آنچه مد نظر ماست صاحبان قدرت و مستکبرینی است که بنای دشمنی با مسلمین و انحراف آنان از صراط اسلام را دارند (از جمله حکومتهای آمریکا و اسرائیل و انگلیس).
در اینصورت ما نیز پرسش را ادامه می دهیم که: بنا بر آنچه گفته شده دشمنی این دولت ها با اسلام نقل تازه و رخداد نو پیدایی نیست، بلکه ریشه در اصل اسلام دارد و نه خصوص ولایت فقیه و نه اختصاصی هم به زمانه حال ما دارد که حکومت ما بر اساس ولایت مطلقه فقیه است و نه اختصاص به کشور ما.
مگر از مشروطه و رضاخان و اقدامات استعمارگران در سایر ممالک اسلامی خبری به گوشمان نرسیده؟ (مگر همیشه و همه جا ولایت فقیه بر سر کار بوده)
و مگر آنزمان که حضرت امام فریاد دادخواهی اسلام بر می آوردند و خطر نابود شدن آن را گوشزد می کردند بحث دشمنی با ولایت فقیه مطرح بود؟
و ثانیاً اگر مرادمان از ضد ولایت فقیه همان آمریکا و اسرائیل و انگلیس است که ذکر نفرین بر آنان پس از آوردن نام شان لغو است!
ولی اگر مراد از ضد ولایت فقیه مخالفین داخلی و مسمانان داخل کشور است که به مخالفت با آن می پردازند؛ که توجه به سیاق شعار و جستجوی در ما فی الضمیر گویندگان آن مصحح این احتمال است، باید گفت که این اشخاص معارض با اصل کلی ولایت فقیه نیستند.
بلکه نظر و عملشان بر این مبنا استوار است که از برای این مفهوم محدودیت قائلند و محدوده ولایت فقیه را آنقدر وسیع نمی دانند که شامل حکومت هم بشود. و این پندارشان ریشه در آراء بعض مجتهدین و مراجع شیعه دارد که نه آن مجتهدین مستوجب نفرینند و نه این مقلدینشان مستحق آن.
محسن
بسم الله خیر الاسما’
سلام علیکم
از اینکه به بنده اطلاع دادید تا این مطلب را مطالعه نمایم ممنون و متشکرم
مطلبی به ذهنم رسیده. صلاح میبینم عرض کنم.
نظر حضرت ایشان محترم است. نظر ان بزرگان دیگر هم همچنین.
اما به نظر بنده حقیر هزینه حذف این شعار از هزینه تبیین معنا و مفهوم درستش اگر بیشتر نباشد کمتر نیست.لذا اگر امثال حضرت عالی معنا و مفهوم درست این شعار را تبیین بفرمایید دغدغه ایشان و دیگران مشترکا مرتفع خواهد شد.
البته بنده صرفا نظر شخصی خودم را عرض کردم.
فی امان الله – سالک
=======
خداوند تمام علمای راستین ما راحفظ فرماید.
العبد
=======
ایشان خوب بود که توجه می کردند نماز گزاران لزوما به جهت طرد علمای مخالف ولایت فقیه این شعار را نمی دهند و چنانکه خود محترمشان مستحضرند در بین علمای شیعه کسی قائل به نفی ولایت فقیه- و لو در زمینه ای محدود- نیست. منظور از مخالف ولایت فقیه، امریکا و اسراییل و سلطنت طلبان است.
نجفی
======
سلام
باتشکر طبق فرمایش یزرگواران ولایت فقیه را همه پذیرفتند
ولی در مورد محدوده نفوذش اختلاف است
پس کسی از بزرگان ضدولایت فقیه نیست
واین شعار فقط دشمنان را هدف قرار می دهد ولاغیر .
التماس دعا- خادم امام
======
سلام علیکم
ظاهرا توجه نفرمودید که محدوده شعار فقط فقهای شیعه نیست. قطعا کسی از این شعار هیچ کدام از فقها اعلی الله مقامهم را مراد نمیکند بلکه برگشتش به کفار و منافقین است. عجیب است که غفلت فرمودند از این معنا که این شعار علیه کسانی که وجود ندارند نیست بلکه علیه افرادی است که وجودخارجی دارند و بسا کم هم نیستند و البته صحیح است که هیچ کس از مراجع سابق با گرایش های مختلف را شامل نمیشود
التماس دعا – حمید صفاری
=====
سلام علیکم
بنده هم کاملا بانظر دوستان موافقم
این مساله کاملا برای مردم روشن است که منظور فقها نیستند
من تعجب میکنم از برداشت ایشان
حذف این شعار یعنی هم سویی با دشمنان وکفار
یکی از راههای حق وباطل شادی وناراحتی دشمنان است
اگر حذف این شعار دشمان را ناراحت وخشمگین میکند
(که البته کاملا بعید است)باید حذف شود
درغیر این صورت چرا؟
التماس دعای فراوان – سادات
مسأله عناوین ثانویه و مسأله ولایت فقیه از مسائل نظری فقه اسلام هستند نه از مسائل ضروری.
پس شخصی که می خواهد بر اساس آنها عمل کند باید ببیند از که تقلید می کند و نظر مرجعش برای او حجت است.
البته ادعای ضرورت نظریه ولایت فقیه شده است ولی اهل فن وقتی این مبحث را در کتب فقهی و نظرات فقها نگاه می کنند می بینند که از مسائل نظری است.
مثلاً نظر شیخ محمد حسن صاحب جواهر نسبت به این مسأله مثبت بوده ولی نظر شاگردش شیخ مرتضی انصاری که پس از استاد به حیازت و مرجعیت شیعه رسید نسبت به این مسأله منفی بوده که در کتاب مکاسب بحث ولایت آنرا آورده است.
و این حرف را نمی توان زد که آنهایی که مثبِت این نظریه هستند عقلشان کامل است و آنهایی که نافی هستند عقلشان ناقص.
بحثهای علمی باید دور از احساسات مطرح شوند تا انسان از آن نتیجه صحیح بگیرد.
به طور مثال آیه الله محمد رضا گلپایگانی از مراجع تقلید هم دوره ی امام؛ در اسفند ماه سال 60، طی یک سخنرانی، نسبت به این شعار اعتراض نمودند (خاطرات اکبر هاشمی سال 60-صفحه 503 ) و یا برخی دیگر اظهار نگرانی نمودند که "با رواج این شعار، وسیله ای برای تصفیه حساب های جناحی و یا بهانه ای برای برخورد ناروا با برخی از روحانیون و یا عده ای از مردم ، فراهم شود."
بنابر این، این نظر حضرت آیه الله تهرانی به هیچ وجه تازگی نداشته و همواره مطلب قابل تامل و مورد توجهی بوده است. و تذکراتی را که در سرتاسر فرمایشات شان فرمودند جایی برای سوء برداشت نمی گذارد. چه که دأب همیشگی ایشان بیان مطالب یه نحو کلی است، طوری که از خلال آنها، مخاطب بر مصادیقش تطبیق دهد.
آنچه لازم است مورد توجه قرار بگیرد اینست که خلط میان مباحث کلی و علمی کارشناسانه؛ با مسائل مقطعی و گذرای سیاسی، آفت همیشگی ذهن های عوام زده بوده که مانع اصلی بر سر راه ترویج معارف بلند شیعی می باشد.
و موجب می شود عالمان وارسته ی ما به دامان تقیه و کتمان پناه ببرند(که شیوه همیشگی حاج آقا مرتضی بوده و هست) زیرا فرموده اند: التقیه دینی و دین آبائی؛ و کسی که تقیه نمی کند دین ندارد و...
طرفه اینست که ما با این طاقت های کم و ظرفیت های اندک، انتظار ظهور حجت خدا را هم می کشیم.
مایی که هنگام مواجهه با مطالبی که بر مذاقمان تلخ می آید، از هیچ بی مهری نسبت به اولیای خدا کوتاهی نمی کنیم و در غالب سوال و جواب، اعتراف گیری و بازجویی می کنیم و در پرونده ها ثبت می کنیم تا برای روز مبادا فاش سازیم.
و اولیاء خدا را بسان آیات متشابه خدا تاویل می کنیم و حتی اجازه اظهار نظر در مسجد و درس و منزلش هم به او نمی دهیم.
و جایی برای تعجب ندارد که حضرت آیه الله خامنه ای رهبر انقلاب؛ در واکنش به این فرمایشات حاج آقا مرتضی فرمودند: "اگر مردم طاقتش را داشتند دستور می دادم شعار مرگ بر آمریکا هم ندهند و پرچم آمریکا را هم نسوزانند."
آری همین منتظران کم طاقت، به محض افشای نظرات حضرت بقیه الله، اولین کسانی هستند که ابتدا تکفیر و سپس تکفینش کنند.
امتحانش پر ضرر است اما ناگزیر.
آیه الله مرتضی تهرانی ضمن "مبهم و تفرقه افکن" بودن شعار مرگ بر ضد ولایت فقیه، حذف آن را شرعا لازم دانستند.
در ذیل مبسوط فرمایشات ایشان را ملاحظه می فرمایید:
یکی از موضوعات مجهولی که طی این سی سال گذشته در بین جامعه متدینین بوده و احیانا مورد سوال قرار می گرفته، این بود که این شعار بعد از نماز ها که در غالب مساجد از آن استفاده می شد و تبری می جستند از کسانی که تضاد دارند با ولایت و حاکمیت فقها و می گویند:"مرگ بر ضد ولایت فقیه"، یک امر مجهولی بود بین نماز گزاران.
آنها این شعار را می دادند اما نمی دانستند معنایش چیست؟
در ذهنم بود تا اینکه احتمال دادم که تکلیف داشته باشم که در این مورد توضیح بدهم و با قرآن استخاره کردم که آیا این توضیحاتی که عرض می کنم مورد رضای خدا هست یا نه؟ و استخاره خوب آمد.
این توضیح را از اینجا شروع می کنم:
فقهایی که در بین شیعه هستند دو دسته اند:
1-بعضی معتقدند، ولایت و صاحب اختیاری و نفوذ حکم فقیه اختصاص دارد به باب قضاوت یعنی مسائل قضایی در مرافعات…کسانی که این نظریه را دارند کم نیستند مثل شیخ انصاری رضوان الله تعالی علیه.
شیخ انصاری از شاگردان شیخ محمد حسن صاحب جواهر است. استاد ایشان محدوده ولایت و نفوذ حکم فقیه جامع الشرایط را در همه ابعاد زندگی انسان متدین می داند. ولی شاگرد ایشان که شیخ انصاری رضوان الله تعالی علیه باشد محدوده وسیع را برای ولایت فقیه قائل نیست و محدوده را اختصاص می دهد به باب قضا (همان طور که گفته شد)
2- گروه دوم کسانی هستند که نظرشان با مرحوم شیخ محمد حسن صاحب جواهر _ استاد شیخ مرتضی انصاری_ موافق است. که محدوده نفوذ و تاثیر شرعی حکم فقیه و حاکم شرع جامع الشرائط را در تمام ابعاد زندگی انسان می دانند.
این (محدوده نفوذ ولایت فقیه) یک مسئله فقهی نظری مورد اختلاف بین علماست.
در زمان ما از کسانی که ولایت فقیه را محدود به باب قضا می دانست، مرحوم آیه الله العظمی خوئی بود. وقتی که از نظر ایشان ولایت فقیه محدود به باب قضا باشد نتیجتا حکم ایشان برای اول ماه مضان و اول ماه شوال در حق مقلدین خودش هم نافذ نمی باشد.
این مسائل را آهسته عرض می کنم بلکه در ذهن بعضی بماند چون مسئله ظریفی است … همین طور که عرض می کنم اگر ضبط می شود بر روی کاغذ بیاورید.
مشکلی که عجیب است اینست که این مسئله برای ما در طول این سی و یک ساله حل نشده است.
اگر این مشکل حل می شد می فهمیدیم که این شعار: "مرگ بر ضد ولایت فقیه" -نعوذ بالله- اشاره به امثال آیه الله خوئی و مرحوم شیخ انصاری ندارد. که نعوذ بالله بگوییم مرگ بر این بزرگوار هایی که قائل به ولایت فقیه در کل ابعاد زندگی مسلمان و شیعه نیستند. چون اینها ضد ولایت فقیه نیستند.
ضد ولایت فقیه کسی است که حکم مجتهد و فقیه جامع الشرایط را در هیچ یک از ابعاد زندگی انسان متدین نافذ نمی داند؛ و ما چنین شخصی نداریم.
بین علماء کسی را نداریم که نظرش این باشد که فقیه عادل جامع الشرائط در هیچ یک از ابعاد زندگی متدینین نفوذ ندارد.
یک نفر فقیه این گونه در این هزار و چهار صد سال گذشته تا به حال از فقهای شیعه نداریم که این نظریه را داشته باشد. تا این شعار متوجه او بشود. که وقتی گفته شود "مرگ بر ضد ولایت فقیه" دامان آن فقیه را بگیرد.
ما اینگونه نداریم. آنکه ما داریم این است که گروهی می گویند محدوده ولایت فقیه منحصرا برای باب قضاست که نافذ است. و حتی در اول شوال بودن و اول رمضان بودن هم حق حکم کردن ندارد.
و یک دسته هم مثل مرحوم شیخ محمد حسن صاحب جواهر معتقدند که فقیه نفوذ حکمش در همه ابعاد است.
پس بنا براین یک زمینه ای برای اینکه این شعار متوجه به آن شود که ما ضد ولایت داشته باشیم بین علماء ما نداریم.
دقت کنید. این یک مجهول بزرگی است. که در بین متدینین نماز جماعت خوان هم هست و سی و یک سال است که این مسئله حل و کاملا روشن نشده.
اما از جهت دیگر ضرر این شعار اینست که:
گروه های شیعه بر حسب اختلاف مرجعی که دارند اینها را رو در روی یکدیگر قرار می دهد.
یعنی آنهایی که می گویند "مرگ بر ضد ولایت فقیه" معتقدند که نعوذ بالله امثال آیه الله خویی را طرد می کنند. و اهانت می کنند و مقلدین مرحوم آیه الله خویی هم گمان می کنند که مقابله دارند با این گروه و اینها دو دشمن و در مقابل هم هستند.
این نفاق و اختلاف کار دشمنان است. از انگلیس و آمریکا و دیگران. حتی اهل سنت هم این کار را نمی کنند.
….برای اینکه دشمن اسلام و دشمن تشیع سوء استفاده نکند از این شعار مبهم و مجمل و دربسته که هیچ کس هم وقتش را ندارد برود و حلش کند، برای اینکه دشمن سوء استفاده نکند، بنده عقیده ام اینست که لازم است شرعا این قسمت از شعار که گفته می شود " مرگ بر ضد ولایت فقیه" از بین شعار های متدینین برداشته شود و حذف شود.
بنده وظیفهء شرعی خودم را عمل کردم. ای کاش این نکته و مطلب را از پیش دیگران متوجه می شدند، و جلوی این جمله را می گرفتند.
چون کسانی که این جمله مرگ بر ضد ولایت فقیه را میشنوند؛ اگر هزار نفر باشند 999 نفرشان معتقدند آن فقهایی که قائل به وسعت و پهناوری ولایت فقیه نیستند، باید بمیرند.
و حال آنکه در فقهای شیعه اصلا ضد ولایت فقیه وجود ندارد.
خوب؛ آیا انسان، علیه کسی که وجود ندارد شعار می دهد؟
اینهایی را که عرض می کنم ضبط کنید و ببیرد نزد مراجع، ببینید به کجای این حرف ها اشکال می گیرند؟
ای کاش این مراجع تقلید مردم را متوجه می کردند که شما دارید شعاری می دهید که نتیجه اش تفرقه و اختلاف بین شیعه است...
سکوت در برابر این شعار مبهم که از آن برداشت بد می شود، از قصور و کوتاهی و اشتباه علماء است.
+مطلب مرتبط:
چندی پیش آیه الله مرتضی تهرانی در مسجدمیرزا موسی -واقع در بازار تهران- که امامت آنجا را بر عهده دارد، بااشاره به اینکه شعار مرگ بر ضد ولایت فقیه علاوه بر اینکه معنای روشن وقابل قبولی ندارد، موجب بروز دشمنی می شود، توصیه کرد از دادن این شعارخود داری شود.
برای دریافت فایلهای سخنرانی ایشان پیرامون این موضوع به لینک های زیر مراجعه کنید
:مطالب مرتبط
متن سخنان آیه الله مرتضی تهرانی پیرامون شعار مرگ بر ضد ولایت فقیه