>>صلح برای آدم سازی

در این راستا می فرمایند: " اگر برنامه امام مجتبی (علیه‌السلام) در آن ده سال نبود، افراد لایقی از انسان‌های هدایت شده و دارای ولایت برای دهم محرم‌الحرام سال شصت و یک به وجود نمی‌آمد. بذر را آن حضرت کشت کرد تا این افراد لایق به وجود آمدند که هر چند از لحاظ جمعیت زیاد نبودند ولی آثار وجودی و معنوی ایشان به مقداری بود، که عالم‌گیر شده است."

این بیان تعریضی است به اینکه برخی الگوی قیام عاشورایی را الگویی جاودانه و فراگیر می دانند، در حالی که بدون در نظر گرفتن شرایط مناسبی که در دوران صلح، توسط امام حسن مهیا شده بود هرگز حرکت عاشورا با این ابعاد و آثار رخ نمی داد.

همچنین، اشاره ای به اهمیت دوران صلح دارد که زمان صلح بهترین فرصت برای تربیت انسانهایی کمال یافته و وارسته است و در این راستا بدون شک کیفیت به کمیت اولویت دارد. چه که اگر امام حسن مایل به جذب توده های انبوه مردم بود و از جهل و ضعفشان سوء استفاده می کرد می توانست یارانی همتای کوفیان در اختیار برادرش بگذارد. اما ماهیت قیام عاشورا با بسیج توده ها منافات دارد و حرکت خواص است. از نظر آیت الله تهرانی در حرکت عاشورا اگر کیفیت به کمیت ترجیح نمی داشت چنین عالم گیر نمی شد.

>>ولایت

حاج آقا مرتضی تهرانی نظر خویش را درباره‌ی مقوله‌ی شفاعت چنین بازگو می‌کنند: "شفیع و شافع چیزی است که به اعمال صالحه‌ی انسان ضمیمه شده، و جزو سرمایه و موجودی او محسوب می‌شود، که تهیه‌ی آن در این جهان و تجلی و ظهور آن در عالم آخرت است."

از جنبه ی دنیایی شفاعت تعبیر به ولایت و امامت می‌شود. بدین معنا که انسانی که عقیده‌ی به قیامت و آخرت دارد باید وضعیت و زندگی دنیوی خویش را سازگار و همگون با این اعتقاد، صورت دهد.

حاج آقا مرتضی تهرانی معنا و حقیقت ولایت را غیر از محبت و دوستی می‌دانند و هرچند رابطه‌ی دوستی و مودت را رابطه‌ای می‌دانند که دارای اثربخشی و رنگ‌پذیری طرفینی است، اما برای ولایت، در تغییر وضعیت درونی انسان، جایگاهی ویژه و نافذتر قائلند و چنین می‌فرمایند که:

"اگرچه محبت یکی از ارزش‌هاست، ولی منظور از ولایت، محبت نیست؛ ولایت یعنی انسان پیرو ولی‌امری باشد که امتیاز او در بعد الهی و معنوی ثابت و روشن است. در حالی که در رابطه‌ی محبت، تعبد، تبعیت و پیروی وجود ندارد و انسان سرسپرده نیست."

روشن می‌شود که انسان تنها مجاز است تحت ولایت و سرسپردگی کسی قرار گیرد که برتری و شایستگی او در معنویت در محضر عقلش روشن و واضح باشد.

و هرگز ولی نمی تواند به پشتوانه ی اینکه ولایت دارد، کسی را وادار به تبعیت از خودش کند، مگر اینکه خود شخص به این نتیجه برسد که باید تبعیت کند.

در داستان موسی و خضر (علیهما‌السلام) خدا می‌فرماید: موسی بنده‌ای از بندگان ما را که از سوی خویش به او رحمت و علم دادیم، یافت. در ادامه می‌فرماید که موسی از او درخواست کرد که نزد او بماند و از او تبعیت کند، تا بدین طریق به رشد دست یابد.

که این مطلب تأییدی بر نظر حاج آقا مرتضی تهرانی است که انسان باید ولی را بشناسد و تصمیم به تبعیت از او بگیرد.

اما در پاسخ، خضر به موسی پاسخ می‌دهد که تو نمی‌توانی بر کارهای من شکیبایی کنی چرا که علمت بر اعمال من احاطه ندارد.

در واقع با اینکه موسی وجود رحمت و علم الهی را در خضر تشخیص داده ولی هم‌چنان خضر از او چشم‌داشت تبعیت بی‌چون و چرا ندارد چرا که امری فوق‌العاده مشکل است. همان‌طور که در آخر، موسی نتوانست تاب بیاورد و از یکدیگر جدا شدند. [1]

حاج آقا مرتضی تهرانی بیان می‌کند: "در برابر کسی که صاحب اختیار، صاحب امر و صاحب بیان تکلیف و وظایف است، انسان نباید به قلب خود نیز اجازه‌ی چون و چرا بدهد. در این نوع از رابطه حقیقت تعبد دینی نهفته است."

اما چرا انسان مؤمن به چنین ولایتی تن درمی‌دهد؛ بدین لحاظ که او اولا به خیرخواهی آن شخص ولی و ثانیا به آگاهی او از مسیر هدایت و عالم معنویت و ثالثا به وجود جهانی ورای مرگ اعتقاد دارد. ایشان در این رابطه می‌گویند:

"از نظر یک انسان موحد، زندگی یک وضعیتی است که بخشی از آن قبل ازمرگ و بخشی از آن بعد از مرگ است. بخش دوم برای همگان قابل درک نیست، بلکه کسانی می‌توانند باطن دنیا را ببینند که چشم دلشان باز شده باشد."

 مطلب لطیفی که ایشان در این جمله ذکر می‌کنند این است که از عالم آخرت به باطن دنیا تعبیر می‌کنند به این معنا که عالم آخرت و قیامت، بر خلاف نگاه عرفی و عوامانه جایی نیست که در زمانی دیگر و مکانی دیگر واقع شده باشد بلکه موافق آیه‌ی شریفه‌ی قرآن که می‌فرماید: اکثر مردم تنها ظاهری از زندگی و حیات دنیا می‌دانند و آن‌ها از آخرت غافلند.[2] در این آیه آخرت در مقابل ظاهر حیات دنیا قرار گرفته است، لذا آخرت همان باطن و حقیقت نهفته در پشت حجاب‌ها و پرده‌های این دنیاست که پس از مرگ، این پرده‌ها کنار رفته و اسرار هویدا می‌شوند.[3]

البته در مقوله‌ی شفاعت این نکته را نیز باید مد نظر قرار داد که شفاعت، تنها زمینه‌ی رهایی از عذاب و آتش جهنم را برای انسان فراهم می‌کند ولی چگونگی وضعیت شخص در بهشت بسته به چگونگی عملکرد او در این عالم دارد، حاج آقا مرتضی تهرانی در این‌باره می‌گویند:

"به این معنا نیست که اگر کسی مشمول شفاعت مغفرت در قیامت قرار گرفت، هم‌درجه‌ی با اولیا می‌شود. بهشت مراتب مختلف دارد. برخی از مراتب بهشت آن‌قدر نازل است که مؤمنی که در آن مرتبه است هیچ‌وقت لیاقت زیارت اولیا را پیدا نمی‌کند. "

>>چرا خدای متعال شفیعان را خلق کرد؟

آخرین سخن ایشان در بحث شفاعت معطوف به این سؤال است که چرا خداوند معصومین (علیهم‌السلام) را خلق کرده تا انسان‌ها با مطالعه‌ی احوالات ایشان و کسب شناخت نسبت به زندگی آن‌ها، محبتی در دل حاصل کنند تا که این محبت موجبات شفاعت ایشان را در قیامت فراهم کند؟ پاسخ این پرسش را ایشان با توجه و تذکر نسبت به رحمت واسعه‌ی الهی که بر سخط و غضبش سبقت دارد،[4] می‌دهند:

"خداوند متعال ما را برای جهنم و جهنم را برای ما خلق نکرده است؛ بلکه جهنم را خلق کرده است که اگر شعور ما نسبت به توحید و معارف الهی کافی نبود، از ترس آتش خلاف نکنیم تا به سعادت برسیم.

خدای خالق نمی‌خواهد اکثریتی را که کوتاهی و تنبلی کرده‌اند به جهنم ببرد، لذا محمد و آل محمد (علیهم‌السلام) را خلق کرده است."

 که از دست‌گیرترین وسایلی هستند که خداوند متعال برای تمسک و توسل انسان‌ها در حرکت به سمت بهشت سعادت آفریده است و حتی یاد ایشان و ذکر ایشان نیز ثمربخش است. و چنین است که حاج آقا مرتضی تهرانی می‌فرمایند:

 "از رسول اکرم (صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم) نقل شده است، یکی از اذکاری که چهره‌ی روح مؤمن را به چهره‌ی انسانیت واقعی سوق می‌دهد، ذکر صلوات است. این ذکر مشتمل بر توحید، رسالت و امامت بوده و تنها ذکری است که هر سه خاصیت را دارد. مرحوم آقا شیخ غلام‌رضای یزدی (رضوان‌الله‌علیه) در منبر خود بدون مناسبت به مردم پیشنهاد ذکر صلوات را می‌کرد. ایشان دلیل این امر را خسته شدن مردم و قطع ارتباط روح آن‌ها با مفاهیم گفتار ایشان و خارج شدن چهره‌ی باطن آن‌ها از چهره‌ی انسانیت ذکر می‌کرد."

 

پانوشت

[1]- آیات 65 الی 82 سوره‌ی کهف

[2]- "يَعْلَمُونَ ظَاهِراً مِنَ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَ هُمْ عَنِ الْآخِرَةِ هُمْ غَافِلُونَ" (سوره‌ی روم، آیه‌ی 7)

[3]- "يَوْمَ تُبْلَى السَّرَائِرُ" (سوره‌ی الطارق، آیه‌ی 9)

[4]- "سُبْحَانَ الَّذِي سَبَقَتْ رَحْمَتُهُ غَضَبَه‏" (بحارالأنوار ج : 87 ص : 158)