نامه امیر المومنین (علیه السلام) به مالک اشتر(قسمت اول)
فرمان مبارك امام عليه السلام به مالك اشتر.اين فرمان راامام عليه السلام براى«اشتر نخعى»به هنگامى كه او را فرماندار«مصر»قرار داد نوشته است.و اين زمانى بود كه وضع زمامدار مصر«محمد بن ابوبكر» در هم ريخته و متزلزل شده بود، اين فرمان از طولانىترين و جامعترينفرمانهاى امام عليه السلام مىباشد .
بسم الله الرحمن الرحيم
اين دستورى است كه بنده خدا على عليه السلام به«مالك بن حارث اشتر» در فرمانش به او صادر فرموده است. و اين فرمان را هنگامى نوشت كه وى را زمامدار و والى كشور مصر قرار داد تا:
مالياتهاى آن سرزمين راجمع آورى كند. با دشمنان آن كشور بجنگد. باصلاح اهل آن همت گمارد. و به عمران و آبادى شهرها قصبات و روستاها و قريههاى آن بپردازد.
او را به تقوا و ترس از خداوند، ايثار و فداكارى در راه اطاعتش و متابعت از آنچه در كتاب خدا قرآن به آن امر شده است فرمان مىدهد: بهمتابعت اوامرى كه در كتاب الله آمده، فرائض و واجبات و سنتها، همان دستوراتى كه هيچكس جز با متابعت آنها روى سعادت نمىبيند و جز با انكار و ضايع ساختن آنها در شقاوت و بدبختى واقع نمىشود. به او فرمان ميدهد كه (آئين) خدا را با قلب دست و زبان يارى كند چرا كه خداوند متكفل يارى كسى شده كه او را يارى نمايد و عزت كسيكه او را عزيز دارد.
و نيز او فرمان مىدهد كه خواستههاى نابجاى خود را درهم بشكند. و به هنگام وسوسههاى نفس خويشتندارى را پيش گيرد. زيرا كه«نفس اماره» همواره انسان را به بدى وادار مىكند، مگر آنكه رحمت الهى شامل حال او شود.
اى مالك!بدان من تو را بسوى كشورى فرستادم كه پيش از تو دولت هاىعادل و ستمگرى بر آن حكومت داشتند. و مردم بكارهاى تو همانگونه نظر مىكنند كه تو در امور زمامداران پيش از خود، و همان را درباره تو خواهند گفت كه تو درباره آنها مىگفتى.
بدان! افراد شايسته را با آنچه خداوند بر زبان بندگانش جارى مىسازد مىتوان شناخت، بنا بر اين بايد محبوبترين ذخيره در پيش تو عمل صالح باشد، زمام هوا و هوس را در دست گير. و آنچه برايتحلال نيست، نسبتبخود بخل روا دار، زيرا بخل نسبت به خويشتن اين استكه راه انصاف را در آنچه محبوب و مكروه تو است پيشگيرى.
قلب خويشرا نسبت به ملت خود مملو از رحمت و محبت و لطف كن، و همچون حيواندرندهاى نسبت به آنان مباش كه خوردن آنان را غنيمتشمارى!
زيرا آنها دو گروه بيش نيستند: يا برادران دينى تو اند ،و يا انسان هائى همچون تو و گاه از آنها لغزش و خطا سر مىزند. ناراحتي هائى به آنان عارض ميگردد به دست آنان عمدا يا بطور اشتباه كارهائى انجام مىشود.
(در اين موارد) از عفو و گذشت خود آن مقدار به آنها عطا كن، كه دوست دارى خداوند از عفوش به تو عنايت كند. زيرا تو مافوق آن ها، و پيشوايت ما فوق تو و خداوند مافوق كسى استكه ترا زمامدار قرارداده است! امور آنان را بتو واگذار كرده، و بوسيله آن ها تو را آزمايش نموده است.
هرگز خود را در مقام نبرد با خدا قرار مده! چرا كه تو تاب كيفر او را ندارى. و از عفو و رحمت او بىنياز نيستى.
هرگز از عفو و بخششى كه نمودهاى پشيمان مباش. و هيچگاه از كيفرى كه نمودهاى بهخود مبال. و نيز هرگز نسبت به كارى كه پيش مىآيد و راه چاره دارد، سرعت به خرج مده. مگو من مامورم(و بر اوضاع مسلطم)، امر مىكنم و بايد اطاعت شود. كه اين موجب دخول فساد در قلب، و خرابى دين، و نزديك شدن تغيير و تحولدر قدرت است.
آنگاه كه در اثر موقعيت و قدرتى كه در اختيار دارى، كبر و عجب و خودپسندى در تو پديد آيد، به عظمت قدرت و ملك خداوند كه مافوق تو است، نظر افكن! كه اين ترا از آن سر كشى پائين مىآورد و آن شدت و تندى را از تو باز مىدارد و آنچه از دستت رفته است يعنى نيروى عقل و انديشه اتكه تحت تاثير اين خود پسندى واقع شده، به تو باز مىگردد. از همتائى درعلو و بزرگى با خداوند بر حذر باش! و از تشبه باو در جبروتش خود را بر كنار دار!
چرا كه خداوند هر جبارى را ذليل و هر فرد خود پسند و متكبرى را خوار خواهد ساخت.
نسبت به خداوند و نسبت به مردم از جانب خود، و از جانب افراد خاص خاندانت، و از جانب رعايائى كه به آنها علاقمندى، انصاف بخرج ده! كهاگر چنين نكنى ستم نمودهاى! و كسى كه به بندگان خدا ستم كند، خداوند پيش از بندگانش دشمن او خواهد بود. و كسى كه خداوند دشمن او باشد دليلش را باطل مىسازد و با او به جنگ مىپردازد تا دست از ظلم بردارد يا توبه كند.
(و بدان!) هيچ جيزى در تغيير نعمتهاى خدا و تعجيل انتقام و كيفرش،از اصرار بر ستم سريع تر و زودرس تر نيست. چرا كه خداوند دعا و خواسته مظلومان را مىشنود و دركمين ستمگران است.
بايد محبوب ترين كارها نزد تو امورى باشند، كه با حق و با عدالت موافق تر و با رضايت توده مردم هماهنگتر است. چرا كه خشم توده مردم، خشنودى خواص را بىاثر مىسازد، اما ناخشنودى خاصان با رضايت عموم، جبران پذيراست.
(اين را نيز بدان كه) احدى از رعايا از نظر هزينه زندگى در حالت صلحو آسايش، بر والى سنگينتر و به هنگام بروز مشكلات در اعانت و همكارىكمتر، و در اجراى انصاف ناراحتتر، و به هنگام در خواست و سؤال پر اصرارتر و پس از عطا و بخشش كم سپاستر، و به هنگام منع خواستهها دير عذرپذيرتر، و در ساعات روياروئى با مشكلات، كم استقامتتر، از«گروه خواص» نخواهند بود. ولى پايه دين و جمعيت مسلمانان و ذخيره دفاع از دشمنان تنها «توده ملت» هستند! بنابر اين بايد گوش ا ت به آنها و ميل ات با آنان باشد.
بايد آنها كه نسبت به رعيت عيب جو ترند، از تو دورتر باشند. زيرا، مردم عيوبى دارند كه والى در ستر و پوشاندن آن عيوب از همه سزاوارتر است. در صدد مباش كه عيب پنهانى آنها را بدست آورى، بلكه وظيفه تو آن است كه آنچه برايت ظاهر گشته اصلاح كنى. و آنچه از تو مخفى است خدا درباره ی آن حكم مىكند. بنابر اين تا آنجا كه توانائى دارى عيوب مردم را پنهان ساز! تا خداوند عيوبى راكه دوست دارى براى مردم فاش نشود، مستور دارد.
(با برخورد خوب) عقده ی آنها را كه كينه دارند، بگشا و اسباب دشمنى و عداوت را قطع كن! و از آنچه برايت روشن نيست تغافل نما! به تصديق سخن چينان تعجيل مكن! زيرا آنان گر چه در لباس ناصحين جلوهگر شوند خيانت مىكنند.
بخيل را در مشورت خود دخالت مده! زيرا كه تو را از احسان منصرف، و از تهى دستى و فقر مىترساند، و نيز با افراد ترسو مشورت مكن! زيرا دركارها روحيه ات را تضعيف مىنمايند. همچنين حريص را به مشاورت مگير كه حرص را با ستم گرى در نظرت زينت مىدهد. (همه آنچه درباره اينافراد گفتم) به خاطر اين است كه بخل و ترس و حرص و غرائز و تمايلات متعددى هستند كه جامع آنها سوء ظن به خداى بزرگ است.
بدترين وزراء كسانى هستند كه وزير زمامداران بد و اشرار پيش از تو بودهاند، كسى كه با آن گناهكاران در كارها شركت داشته، نبايد جزء صاحبان سر تو باشد. آنها همكاران گناهكاران و برادران ستمكارانند، درحاليكه تو بهترين جانشين را از ميان مردم بجاى آنها خواهى يافت: از كسانىكه از نظر فكر و نفوذ اجتماعى كمتر از آنها نيستند، و در مقابل، بار گناهان آنها رابردوش ندارند، از كسانى هستند كه با ستمكران در ستمشان همكارى نكرده و در گناه شريك آنان نبودهاند. اين افراد هزينهشان بر تو سبك تر، همكاري شان با تو بهتر، محبتشان با تو بيشتر، و انس و الفتشان با بيگانگان كمتر است. بنابر اين آنها را از خواص و دوستان خود و راز داران خويش قرار ده!
سپس (از ميان اينان) افرادى را كه در گفتن حق، از همه صريحتر، و در مساعدت و همراهى نسبت به آنچه خداوند براى اوليايش دوست نمىدارد، به تو كمتر كمك مىكند، مقدم دار، خواه موافق ميل تو باشند يا نه.
به اهل ورع وصدق و راستى بپيوند، و آنان را طورى تربيت كن كه ستايش بى حد از تو نكنند و تو را نسبت به اعمال نادرستى كه انجام ندادهاى تمجيد ننمايد. زيرا مدحو ستايش بيش از حد عجب و خود پسندى ببار ميآورد و انسان را به كبر و غرور نزديك مىسازد.
هرگز نبايد افراد نيكوكار و بدكار در نظرت مساوى باشند. زيرا اينكار سبب مىشود كه افراد نيكوكار در نيكي هايشان بى رغبت شوند، و بدكاران در عمل بدشان تشويق گردند، هر كدام از اينها را مطابق كارش پاداش ده!
بدان كه هيچ وسيلهاى براى جلب اعتماد والى، به وفادارى رعيت، بهتر از احسان به آنها و تخفيف هزينهها بر آنان، و عدم اجبارشان به كارى كه وظيفه ندارند نيست. در اين راه آنقدر بكوش تا به وفادارى آنان خوش بين شوى (و بر آنان اعتماد كنىكه)اين خوش بينى بار رنج فراوانى را از دوش ات برمىدارد.
سزاوار استبه آنها كه بيشتر مورد احسان تو قرار گرفتهاند خوشبين تر باشى و بعكس آنها كه مورد بدرفتارى تو واقع شدهاند. بدبينتر.
هرگز سنت پسنديدهاى را كه پيشوايان اين امت به آن عمل كردهاند، و ملت اسلام به آن انس و الفت گرفته و امور رعيت بوسيله آن اصلاح مىگردد، نقضمكن! و نيز سنت و روشى كه به سنت هاى گذشته زيان وارد مىسازد احداث منما، كه اجر، براى كسى خواهد بود كه آن سنت ها را بر قرار كرده، و گناهش بر تو كه آنها را نقض نمودهاى.
«با دانشمندان زياد بگفتگو بنشين» و با حكماء وانديشمندان نيز بسيار به بحث بپرداز. اين گفتگوها و بحثها بايد در باره ی امورى باشد كه بوسيله آن، وضع كشورت را اصلاح مىكند و آنچه موجب قوام كار مردمپيش از تو بوده.
" نَقــــل و نَقــــد"