نگاهی بر نظرات اخیر آیه الله تهرانی
نگاهی بر نظرات اخیر آیه الله مرتضی تهرانی
حضرت آیه الله تهرانی که از شاگردان مبرز امام خمینی میباشند اگر چه در بحبوحه اتفاقات سال 88 اعلام موضع صریحی نکردند, اما به تدریج هر چه از آن فضای احساسی و پر تنش دور می شدیم گاه با کنایه و گاه با کلی گویی و حتی گاهی با اشارات صریح تر به تحلیل مسائلی که در این ماه ها مورد بحث و نظر بوده پرداختند.
البته در مورد چرایی شیوه عملکرد سیاسی ایشان جای بحث و گفتگو بسیار است اما در این نوشته بیشتر نگاهی خواهیم انداخت به پاره ای از نظرات که به مرور در ماه های اخیر ارائه داده اند.
1- ولایت فقیه: معنایی که ایشان از ولایت ارائه می دهد (همانگنه که خودشان تصریح میکنند) بیشتر به آگاهی و تخصص نزدیک است تا سرپرستی و اعمال زور و حکومت.
یعنی ایشان اگر ولایت برای کسی قائل باشند , برای او شان کارشناسی و شایستگی نظر دادن در مورد مسائل تخصصی اش قائل هستند.
نه اینکه ولی حق حکومت و اعمال نظرات خود را داشته باشد.
از نظر ایشان کسی که ولی است یعنی آگاه است نه چیزی بیشتر از آن.
در حالی که اگر بخواهد آن شخص حاکم و مجری و قانون گزار هم باشد نیاز به احراز شئونی فراتر از ولایت دارد.
که بر اساس نظر ایشان رای اکثریت مردم می تواند چنین شانی را به ولی بسپارد.
نکته قابل توجه در نظریه ایشان توسعه ولایت از علم فقه( به معنای اصطلاحی آن( به همه علوم است. یعنی هر کسی که در رشته خود کارشناس و متخصص است دارای ولایت در آن رشته است.
ایشان تمام این صور ( یا بهتر است بگوییم تجلیات ) ولایت را از ناحیه خدا می داند.
یعنی یک مسئله تکوینی و الهی است نه اعتباری و بشری.
اینکه کسی در رشته ای شایسته نظر دادن باشد مسئله ای است که از نظر ایشان به اینکه مردم چه فکر کنند ارتباطی ندارد بلکه خدا علم را برتری داده.
اما از نظر ایشان برتری ( یا ولایت) عالم (یا فقیه) ربطی به تشکیل حکمومت و حق اعمال نظرات شخصی شخص عالم ندارد.
نکته دیگر اینکه در معنای ولایت قائل به مراتب هستند. یعنی اینطور نیست که شخص خاصی دارای ولایت و حق ارائه نظرات کارشناسی باشد و دیگران به طور کلی از این حق محروم باشند بلکه از نظر ایشان هر متخصصی به میزان تخصصش دارای ولایت است. لذا خود کسانی که دارای ولایت هستند ممکن است بعضیشن بر بعض دیگر ولایت داشته باشد.
با توجه به مبنایی که ایشان در تعریف ولایت اتخاذ کرده اند این نکته روشن به نظر می رسد.
در نهایت ایشان کسانی که ولایت را طور دیگری معنا می کنند مورد نکوهش قرار داده و آنها موجب این می داند که عده ای بگویند مرگ بر اصل ولایت فقیه.
حال آنکه از نظر ایشان اصل ولایت فقیه (همانطور که توضیح دادیم) به خدا بر می گردد.
نکته جالب توجه اینجاست که ایشان معتقدند هیچ کسی پیدا نمی شود که ولایت فقیه) به معنایی که ایشان قائل هستند) را منکر باشد. بلکه اصلا این مسئله را فرادینی میدانند آنگاه نتیجه می گیرند که کسانی که می گویند مرگ بر ضد ولایت فقیه خودشان هم نمی دانند به چه کسی ناسزا می دهند و فقط شعارشان عکس العمل مردم را بر می انگیزد.
اظهارات اخیر حضرت آیه الله که در ابتدا چند ماه پیش در مسجد میرزا موسی واقع در بازار تهران که) معظم له امامت آنجا را برعهده دارند) با واکنش های بسیاری روبرو شد.
تا جایی که عده ای با بد بینی به این اظهارت در عدالت ایشان تردید کرده و نماز جماعت را ترک کردند.
اما نکته جالبی که حاج آقا مرتضی به آن اشاره کردند این بود که توصیه ایشان به پرهیز از شعار مرگ بر ضدولایت فقیه مربوط به اوضاع کنونی کشور نیست بلکه از همان ابتدای انقلاب مخالف این شعار بودند.
اینجا بود که گمانه زنی هایی پیرامون سکوت 30 ساله ایشان مطرح شد.
آنچه مسئله را بیش از هر چیز جالب می کند فعالیت و نقش انکار نشدنی حاج آقا مرتضی تهرانی در پیشبرد انقلاب در اقدامات قبل از انقلاب ایشان بوده.
نقش ایشان نه تنها به علمای تهران منحصر نمیشد بلکه به خاطر جایگاهی که بین بازاریان تهرانی داشته اند می توانستند فضای کلی تهران را با رایزنی های پشت پرده و اعمال نفوذ و ارائه توضیحات و توجیحات مبنایی برای حمایت از امام متحول کنند.
اما نقش ایشان چیزی فراتر از اینها بوده چرا که بسیاری از همدرسان و استادان حاج آقا در قم ساکن بودند.
مثلا در بسیاری از اعتصابات سراسری که به دعوت امام صورت می گرفت نیاز به اجماع کلی علماء ( یا لا اقل سکوت مخالفین بود) که در این اجماع سازی ها بدون شک حاج آقا مرتضی تهرانی نقش انکار ناشدنی داشتند.
بنا به اعتراف فعالان انقلابی تنها کسی که می توانست با مراجعی که همدوره امام بودند به گفتگو پیرامون حرکت آیه الله خمینی بپردازد حاج آقا مرتضی تهرانی فرزند آیه الله میرزا عبدالعلی تهرانی بود.
اما سوال اصلی اینجاست که چه چیزی موجب کناره گیری این عنصر فعال از عالم سیاست شود؟
آیا گوشه نشینی ایشان معلول سلیقه عرفانی ایشان بوده؟
اگر چنین است چرا قبل از انقلاب چنین نمی کردند؟
آیا سکوت سیاسی و طفره رفتن از بحث های سیاسی ایشان به خاطر ترس یا چیزی شبیه آن بوده؟
اما مگر ترس از فعالیت سیاسی قبل از انقلاب وجود نداشته؟ مضاف بر اینکه ایشان کسی نبودند که به خاطر اظهارت سیاسیشان خطری متوجهشان شود.
اما آنچه مسئله را قدری پیچیده تر می کند این است که کناره گیری و سکوت سیاسی هیچگاه به معنای غیر سیاسی عمل کردن نیست.
یعنی در برخی موارد خود سکوت بهترین موضع گیری سیاسی است.
بطور مثال ایشان هرگز در جلسات هفتگیشان شخص خاصی را دعا نمی کنند. و همه دعاهایشان کلی است. حتی مداحان جلسه ایشان هم به پیروی از حاج آقا هرگز نام از هیچ شخص حقیقی و حقوقی در دعاهایشان نمیبرند.
همین بیتفاوتی نسبت به شخصیت های سیاسی در دعاهایشان نوعی جاذبه و دافعه سیاسی در ایشان ایجاد کرده گه حتی گاهی به موضوع مشاجره و مجادله بین عده ای مبدل شده.
یعنی عده ای چون حاج آقا، دعا نمی کنند به جلسه ایشان نمی آیند و عده ای هم چون دعا نمی کنند، می آیند!!
لذا باید اعتراف کنیم سکوت و عزلت حاج آقا مرتضی نوعی واکنش سیاسی بوده که معلول شرایط درونی و بیرونی ایشان است.
مطلبی که ایشان بارها برای خلاصی از سوالات مطرح می کردند این بود که پدرم از عالم برزخ (به چندین طریق که غیر قابل تردید است) مرا از ورود به عالم سیاست منع کرده!!!!.
تا جایی که حاج آقا تهرانی از پذیرش مقام و مسئولیت در زمان حیات امام خود داری می کنند.
اما چیزی که از خاطره ها نمی رود ماجرای شرح نامه حضرت علی علیه السلام به مالک اشتر است.
کاری که بیش از ده سال پیش (حدود سال 78) توسط حاج آقا مرتضی تهرانی در جلسات هفتگیشان انجام شروع شد.
آن جلسات به خاطر موضوع خاصشان برای همه تداعی گر موضع گیری سیاسی حاج آقا بود. درست همان چیزی که حضرت آیه الله از آن سر باز میزد.
اما به هر حال و به هر دلیل ایشان داشتند موضوعاتی را به طور مرتب و دسته بندی شده در قالب تفسیر نامه مالک در ارتباط با حکومت اسلامی مطرح می کردند.
اگر چه هرگز آن جلسات از کلی گویی فراتر نرفت اما گاهی بعضی اظهار نظرات ایشان آنقدر برای عده ای گران تمام می شد که برای همیشه ارادتشان را نسبت به ایشان از دست دادند.
و خیلی از خیر خواهان حضرت استاد عاجزانه به ایشان دستور! می رساندند که موضوع جلسات را عوض کند.
سرانجام خیر خواهان موفق شدند و حاج آقا نامه را نیمه کاره رها کرد.
تمام این فراز و نشیب ها یک طرف پاسخی که اخیرا به منتقدین داده اند طرف دیگر: ایشان در جواب به کسانی که گفته بودند چرا حاج آقا مرتضی در طول این 30 سال مارا از شعار مرگ بر ضد ولایت فقیه نهی نکرده بود؟
پاسخ دادند: چون تا کنون از جانم نگذشته بودم اما الان دیگر عمر خودم را کرده ام و....
اما بعد از مسئله ولایت فقیه موضوع دیگری که در نظرات اخیر حاج آقا مرتضی تهرانی مطرح شده بود مسئله صاحب اختیاری و اعمال قدرت است:
2-صاحب اختیاری: از آنجا که ایشان بین مسئله ولایت و صاحب اختیاری تفکیک نمودند. در دیدگاهی جدا گانه به مسئله صاحب اختیاری و حکومت باید پرداخت.
ایشان بالتصریح مردم را محجور و نیاز مند قیم و سرپر ست نمیداند لذا دین شناسی و کارشناسی فقها به تنهایی نمی تواند ضامن قانونی بودن حکومت آنها باشد. و دست آنها را در دخالت در امور مردم باز بگذارد.
اما از نظر ایشان هیچ گونه حکومتی چه دینی باشد و چه غیر دینی نمی تواند بدون اختیاراتی که محدود کننده آزادی های فردی مردم باشد تصور شود.
لذا قهرا و لزوما نوعی صاحب اختیاری و حق اعمال قدرت برای حکومت ها ( حتی کمونیستی) قائل هستند.
چرا که از نظر ایشان در دنیا آزادی های فردی انسان نمی تواند بطور مطلق محقق شود. چون آزادی مطلق هر فردی با آزادی مطلق فرد دیگر در تزاحم و تقابل قرار می گیرد بنا بر این ایشان نوعی آزادی نسبی برای افراد مردم قائل هستند.
البته آیه الله تهرانی الگوی مناسب برای تنظیم و عادلانه کردن این آزادی های نسبی را دین می دانند.
اما از نظر ایشان مادامی که حکومتی که مورد قبول و رضایت مردم نباشد حق محدود کردن آزادی های فردی و برقراری قانون مورد نظر خود و اعمال قدرت و صاحب اختیاری ندارد.
به نظر حاج آقامرتضی تهرانی این سخنان کاملا عقلانی بوده و مورد قبول هر انسانی باهر دین و مسلکی(حتی مادی) می باشد. و حتی حکومت های غیر دینی هم باید از این الگو پیروی کنند.
توضیح اینکه در هر نوع حکومتی اگر اکثریت مردم بر نظری به توافق رسیدند، آن حکومت حق دارد و بلکه موظف است در آن محدوده به اعمال قدرت و استفاده از اختیارات حکومتی بپردازد. و بر همه حتی اقلیت مخالف هم پیروی و تن دادن به اختیارات آن حکومت لازم است.
از این نظر دیدگاه ایشان با کسانی که فردی را به خاطر امتیازی که دارد دارای حق اعمال زور و استفاده از هر ابزاری برای پیاده سازی ایده شخصی اش می دانند و آن را تحت تئوری ولایت فقیه توجیه می کنند در تضاد کامل است.
3-دشمن و مبارزه: به هر حال این موضوع همیشه درصدی از فکر حاج آقا مرتضی را اشغال می کرد. اینکه چرا اینگونه بود در مجال دیگری قابل بررسی است.
اما طرح این موضوع با رویکرد جدیدی که حضرت استاد در ماهای اخیر از آن ارائه دادند، ارتباط وثیقی با مسائل روز دارد.
چراکه واژه دشمن در لیست واژگان پر کاربرد بسیاری از سخنرانان و تاثیر گذاران جامعه بود.
به طوری که اگر این واژه را از ادبیات عده ای حذف کنیم شاید دیگر کلمه ای برای سخن گفتن و موضوعی برای تاکید کردن و دلیلی برای نفی و اثبات کسی یا چیزی باقی نمی ماند.
به هر حال یکی از محور های مهم حاج آقا تهرانی تبیین این موضوع بود.
ایشان در این باره سه نکته را مورد تاکید دارند:
الف) اهمیت دشمن در ناکامی یا کامیابی ما: ایشان اگر چه همیشه مسئله دشمن شناسی را بسیار مورد تاکید قرار می دادند اما بار ها بالصراحه گفته اند نه می توان و نه باید ریشه اصلی مشکلات را بر گردن دشمن (آن هم از نوع کشوری خارجی) انداخت.
حاج آقا مرتضی همیشه ریشه اصلی ناکامی ها را در سه محور خلاصه می کردند یکی خود روحانیون دوم مدیران جامعه سوم عوام مذهبی که از دین به ظاهر آن و از معنویت به احساسات بسنده کرده اند.
ب) مصداق شناسی دشمن: طبیعتا به خاطر دیدگاه اخلاقی و عرفانی شان همیشه با استناد به روایت : "بدترین دشمنانت نفس خودت است" مسئله را از درون افراد شروع می کنند اما آنجایی که بحث رنگ بوی سیاسی و اجتماعی می گیرد اعتقاد آیه الله تهرانی این است یهود همواره به فکر دشمنی و ایجاد مانع بر سر راه انسانیت و کمال است.
ج) روش مبارزه با دشمن: اصلی ترین موضوعی که موجب تفاوت دیدگاه حاج آقا تهرانی با بسیاری از دیگاههای رایج می شود در همین نکته خلاصه می شود.
ایشان در اظهارات اخیرشان فرموند: اینکه بر ما ثابت شود شخص یا گروهی واقعا نهایت دشمنی با مارا دارند دلیل نمی شود که هر کاری از دست ما بر می آید نسبت به او انجام دهیم.
ایشان اولا با یادآوری مسئله تقیه و تطبیق آن با روش مبارزه فرمودند نباید در برخورد با دشمن تقیه را فراموش کنیم و بی مهابا نهایت دشمنی خودمان را ابراز کنیم.
ثانیا در شرایطی که دشمن توانایی ضربه زدن به ما را دارد عاقلانه نیست که او را وادار به عکس العمل کنیم
ثالثا توصیه شدید ایشان به پرهیز از ناسزا گفتن و توهین نسبت به دشمن حائز اهمیت است.
ایشان در جایی از سخنانشان بی احترامی به کسی که مورد قبول مردم کشور خودش است را از نظر اسلامی مردود دانست.
همچنین با دست گذاشتن روی شعار های رایج مذهبی ها ریشه بسیاری از مشکلات را در این دانستند که بزرگان جامعه اجازه می دهند چنین شعار هایی (اشاره به مرگ بر ضد ولایت فقیه) در بین مردم جا باز کند.
4-نقد علماء و روحانیت: اگر چه این رویکرد در ایشان به هیچ وجه تازگی ندارد. اما بدون تردید از ارکان اظهارات اخیرشان، انتقادات صریح و بی پرده نسبت به کسانی است که لباس دین بر تن کرده اند اما از بیان حق خود داری می کنند.
نکته اولی که نسبت به قشر روحانیت ابراز می دارند اینست که در این کسوت سیاهی لشکر بسیار زیاد است که صد البته به کار نمی آید که
: سیاهی لشکر نیاید بکار یکی مرد جنگی به از صد هزار
در سخنانی که ایشان به خصوص درباره حوزه های علمیه و طلبگی مطرح کردند انتقاد اصلیشان به سیستم حوزه های علمیه عدم توجه به کیفیت و رشد نامعقول کمی روحانیون بود.
از نظر ایشان وجود سیاهی لشکر در قشر روحانیت بیش از هز جای دیگر مضر است و موجب بی اعتمادی مردم به کل روحانیون می شود.
اما نکته دوم اینکه از نظر ایشان بسیاری از روحانیون برای اینکه جایگاهشان را بین عوام مردم از دست ندهند از بیان حقیقت دین و اصلاح واقعی انحرافات مردم خود داری می کنند.
چرا که به تعبیر ایشان اگر آنها واقعیات را به مردم بگویند دیگر نمی توانند از مردم سواری بگیرند.
این اظهارات صریح و بی پرده را ایشان بعد از آن که سوی منتقدینش مورد سوال قرار گرفته بود:
که چرا این مطالبی را که شما می گویی تا به حال کس دیگری از علما به ما نگفته؟ مطرح کردند.
بنا بر این انتقاد دوم حاج آقا مرتضی تهرانی به هم کسوتان خودش اینست که نیت های خالصی ندارند و قصد سوء استفاده از لباس و عنوان و علم خود را دارند
" نَقــــل و نَقــــد"