مهدی کلهر: ساواک خیلی اصرار داشت که بین حاج آقا مجتبی و حاج آقا مرتضی اختلاف بیاندازد.

مهدی کلهر، برادر کوچکتر حاج آقا مجتبی و حاج آقا مرتضی تهرانی طی مصاحبه با مشرق به نکات جالبی اشاره کردند که برخی از فراز هایش را از نظر می گذرانیم :  

                                                                                                                                                                                                                                                   

در حکم پدر:

"من خیلی مسافرت بدون پدر و مادر و بدون خواهرها با حاج آقا مجتبی و حاج آقا مرتضی رفتم.

اختلاف سنی من با مرحوم پدرم 55 سال بود و آقا مجتبی بیشتر حکم پدر را برای من داشتند. من با ایشان زیاد سفر مشهد می رفتم بدون پدر و مادر و خواهرهایم.

این دو برادر یک طوری حکم پدر من را هم داشتند. چون فاصله سنی من با اینها 17 سال بود. با حاج آقا مرتضی 17 سال با حاج آقا مجتبی 15 سال. یعنی اینها وقتی در مدرسه حجتیه قم طلبه بودند  با آنها زندگی کردم. دوتایی در یک حجره بودند. یکی اینطرف بود و یکی آن طرف. این وسط برای ما یک جایی میانداختند و شب من میخوابیدم. اصلاً قبل از ایشان ازدواج بکنند رابطهام بیش از حد برادری است هم با حاج آقا مرتضی و هم با حاج آقا مجتبی. "

تشییع و تدفین مرحوم میرزا عبدالعلی تهرانی (پدر ایشان):

ایشان [حاج آقا مجتبی] بعد از تبعید امام(ره) حدود چهار سال به نجف رفت و آمد داشتند.

مثلا دی ماه سال 1346 که پدر فوت کردند ایران بودند. پدر به ما گفته بودند که در ماه رمضان امسال و شب جمعه فوت می‌کنم و همه 9 فرزندشان حضور داشتند.

از جمله حاج آقا مجتبی که آن زمان ساکن نجف بود و در مراسم ترحیم هم حضور داشت. جنازه را هم حاج آقا مجتبی همراه خانواده شان مشایعت کردند تا نجف.

ما خبر دار شدیم که مرحوم امام(ره) از نجف آمدند به کربلا. در کربلا مجددا حضرت امام(ره) خودشان با آب فرات پدر من را غسل دادند و کفنی را که برای خودشان نگه داشته بودند به پدر من پوشاندند. در ورودی وادیالسلام ظاهرا یک حوض خیلی قدیمیای بود. شهردار نجف در زمان بعثیها که به صورت پنهانی از مریدان حضرت امام(ره) بود این حوض را داد و یک مقبرهای شد برای مرحوم پدر ما.


حاج آقا مجتبی در تشییع جنازه پدر ما کار بسیار خطرناکی کرد. دست "سرهنگ طاهری" (فرد خونآشامی بود که در قضیه 15 خرداد هم خیلی خون گردنش بود) را چنان به دیوار نود سانتی خانه پدری کوبید که تمام دستش زخم شد. کار خیلی خطرناکی بود. این کار در آن ایام می توانست ایشان را تا مرگ پیش ببرد."

علی شریعتی:

" قبل از انقلاب با حاج آقا مجتبی و آقای شبیری زنجانی (شوهر خواهرم) در قضایای سیاسی خیلی نزدیک بودم.

مثلا بعد از قضیه نامه مرحوم مطهری و مهندس بازرگان راجع به دکتر شریعتی (فکر میکنم یک ماه قبل از فوت دکتر شریعتی بود). حاج آقا مجتبی به من گفت که دکتر شریعتی پیغامی به من داده است که "بیایید هرطور کتابهای من را که فکر میکنید در آن خطوط غیراسلامی هست در بیاورد و تصحیح کنید". 


من چون ماجرای قبل را میدانستم، دلم نمیخواست که آن موقع کدورتی در بیرون از جریانات مذهبی مبارزه علیه رژیم دیده شود. گفتم که خیلی خوب است! حاج آقا مجتبی شما این کار را بکنید. بالاخره تقاضایی کرده است دیگر. ایشان گفت: نه من خیلی تجلیل کردم از دکتر گفتم این حرفها چه هست. گفتم مگر نخوانده اید؟ گفتند "بله. بعضیقسمت هایش دارد از این خطوط غیر اسلامی اما من چیزی نگفتم، فقط گفتم إنشاءالله خودتان هم نگاه میکنید و بعد عوض میکنید." که این اتفاق صورت نگرفت. یعنی با فاصله 20 یا 25 روز بعد دکتر شریعتی در لندن فوت کرد. "

 

کاندیتاتوری حاج آقا مرتضی و حاج آقا مجتبی در مجلس خبرگان:

" در سال 1357 عکس حاج آقا مجتبی و حاج آقا مرتضی را دوتایی کنار هم چاپ کردند به عنوان کاندیداهای تهران که بروند مجلس مؤسسان؛ اما هر دو انصراف دادند و اعلام شد در روزنامهها که رأی ندهید به اینها! چون اصلا نیستند در خبرگان اول. من هم متاسفانه علت انصرافشان را نمی دانم. اما در خبرگان دوم اتفاقی افتاد که من فکر کنم این تعیین کننده استکه یک مرتبه شخصیت اجتماعی حاج آقا مجتبی یک سمت جدیدی پیدا کرد."

اختلافات خانوادگی:

" رابطه من قبل از انقلاب و تا مدتی بعد از انقلاب با حاج آقا مجتبی خیلی بیشتر بود. یکی از نزدیکان ما یک بار جملهای گفت و فاصله ما را زیاد کرد. گفت که هرکسی که میآید در درس حاج آقا مجتبی وزیر میشود و فلان میشود و یک پیغامی هم توسط یک واسطهای به من داد که من دیگر کلاس درس ایشان نرفتم. خانهاش میرفتم یا ایشان بعضی وقتها به خانه بنده میآمدند. البته جاهای دیگر هم یکدیگر را می دیدیم.
ضمن اینکه من نوارهای جلسات ایشان را که نوارهای کاست بود میگرفتم و گوش میکردم. آن سریهای اول حتی وقتی اروپا میرفتم یادم است که مثلا سالهای 60 و 61 و 62 من به عنوان سوغاتی برای بچههای انجمن اسلامی، نوارهای حاج آقا را میآوردم. بعد از ده یا دوازده سال رفتم دیدم آن کاستها هنوز دارد تکثیر میشود!

 
ما از نظر سیاسی اختلاف نظرهایی داشتیم. اما برخی با حرف هایی که می زدند، می خواستند این اختلاف را در جنبه های دیگر هم نشان بدهند. حتی قبل از انقلاب، ساواک خیلی اصرار داشت که بین حاج آقا مجتبی و حاج آقا مرتضی اختلاف بیاندازد. چیزهایی را هم مطرح کردند و من که در خانواده بودم میدیدم که اینطور نیست. مثلا در این 10 سال حاج آقا مرتضی بارها به دیدار آقا مجتبی رفتند اما خیلیهای دیگر بودند که نرفتهاند.

اختلاف دید سیاسی یک چیز است و من آن را هنوز هم دارم. هیچ فرقی هم برایم نمیکند چون اصلا تقلیدی نیست. ولی از نظر خانوادگی هیچ چیز بین ما نبوده است. حداقل رفیقترین آدمها در کل مجموعه خانواده ما بودیم. "

معنویت:

"ما چند چیز در خانوادهمان دیگر خارج از اندازه است. یکیعلاقه به اهل بیت و امام حسین علیه السلام است. از بچگی در خانه روضه داشتیم. یکجورایی ما حسینی هستیم. میدانید که حاج آقا مجتبی این اواخر یکی از چیزهایی که در بیهوشی میگفت "یا حسین" (علیه السلام) بود. شب آخر زندگی ایشان هم هم خواهرم به من گفت که قبل از رفتن، "یا حسین" (علیه السلام) میگفت.


حاج آقا مجتبی که شما میشناسیدش. اصلا حاج آقا مجتبی این نبود از اول. سال 64 من به مشهد رفته بودم. آقای طبسی را آنجا دیدم که گلایه مند بودند از آقا مجتبی که چرا مشهد میاید، یک راست به حرم می رود یک هفته میماند و دیدن ما نمی آید. هیچ تلفنی هم به ما نمیزند. 


تهران که برگشتم گفتم حاج آقا مجتبی حاج آقا طبسی از شما گلایه دارد. گفت درست میگوید. گفتم یعنی چیزی هست بینتان؟ گفت نه. گفتم خوب چرا نمیروید ببینیدش؟ گفت: "من نیتم زیارت کردن است. من غیر از زیارت هیچکاری انجام ندادم. هیچ کدورتی و هیچ چیزی نیست. بگو یک دفعه من فقط باید به خاطر دیدار بیایم. فقط برای دیدار آقای طبسی." "

 منبع: +اینجا

 

آیت الله مجتبی تهرانی، از دنیا رفت

آیت الله آقا مجتبی کلهر تهرانی از مراجع تقلید شب گذشته درار فانی را وداع گفت.

به گزارش شفقنا‏ مهدی کلهر برادر آیت الله آقا مجتبی تهرانی در گفتگو با مهر خبر درگذشت وی را تائید کرد.

وی گفت: وی ساعت یک بامداد شب گذشته دار فانی را وداع گفته است.

آیت الله مجتبی تهرانی در سال 1316 ه.ش در خانواده‏ای از اهل علم، معرفت و شهادت در تهران به دنیا آمد. پدر ایشان مرحوم آیت‏الله میرزا عبدالعلی تهرانی،از شاگردان مرحوم حاج‌شیخ عبدالکریم حائری یزدی، فقیهی مجاهد و عارفی سترگ بود که در زمان تاریک حکومت پهلوی اوّل، با همراهی و رفاقت مرحوم آیت‌الله شاه‌آبادی بزرگ، به اقامة جماعت در مسجد جامع بازار تهران مشغول بود و در امر تربیت نفوس مستعدّ و راهنمایی سالکان الی‏الله‏تعالی اهتمام ویژه داشت.

وی طبق رسم تمامی خاندان‌های علم و معرفت، تحصیل در علوم دینی و اشتغال به علوم حوزوی را از دوران کودکی آغاز نمود و در امر تحصیل علوم، جدّیت فوق‌العاده‌ای داشت. ایشان با هدایت و ارشاد والد بزرگوار خود، برای مدّت چهار سال به مشهد مقدّس مهاجرت کرد و در سایه الطاف حضرت علی‌بن‏موسی الرّضا(ع)مشغول به گذراندن سطح گردید و از محضر اساتید برجسته‌ای چون ادیب نیشابوری بهره برد. سپس به قم مهاجرت کرد تا در حوزه نوپای آن دیار، که به تازگی تمامی اهل علمِ جهان تشیّع را به‌سوی خود جذب می‌کرد، حضور یابد و سطوح عالی دروس حوزوی را نیز به اتمام برساند.

این عالم وارسته با جدّیت و پشتکار بسیار، دروس سطح را به‏سرعت تمام کرد و در سنین نوجوانی به محضر علمی بزرگانی چون امام خمینی، مرحوم آیت‌الله‏العظمی بروجردی،آیت‌الله‌العظمی گلپایگانی و مرحوم علّامه طباطبایی راه یافت. در جدّیت و پشتکار معظّم‌له همین نکته کافی است که به فرمودة خودشان، در زمانی که مشغول به دروس سطح بودند، دو مرتبه تمام وسائل‌الشیعه را مطالعه کردند تا برای شرکت در درس خارج آماده شوند. ایشان با نبوغ و پشتکاری که از خود نشان دادند، در جوانی به درجة رفیع اجتهاد رسیده و به‌زودی توانستند از نزدیکان و خصّیصین حضرت امام قرار گیرند. مقبولیّت علمی ایشان نزد استاد خویش، به‌اندازه‌ای بود که حضرت امام به طلبة خوش‌فکر و جوان خود اجازه داد تا تقریرات و نوشته‌جات درس بیعشان را جمع‌آوری کرده و به صورت یک اثر مستقل منتشر نماید. ایشان در همین ایّام، کتاب مکاسب محرّمة حضرت امام، همچنین دوجلد رسائل اصولی ایشان را تنظیم و منتشر کردند.

با آنکه هنوز مدّت زیادی از استفاضة این طلبه فاضل و جوان از محضر زعیم عالم تشیّع، حضرت آیت‌الله‏العظمی بروجردی نگذشته بود، این مرجع کم‌نظیر رحلت کرد و بار هدایت امّت را به ‌دوش خلف صالح خویش چون حضرت امام خمینی(ره) نهاد. حال که امر خطیر مرجعیّت متوجّه حضرت امام شده بود، ایشان شاگرد فاضل خود، یعنی حاج‌آقا مجتبی تهرانی را مأمور به جمع‌آوری فتاوا و تنظیم اوّلین نسخه از رسالة عملیه و مناسک حجّ خویش گردانید که در همان ایّام به چاپ رسید و در دست‌رس مقّلدان قرارگرفت. حضرت استاد برای انجام این امر مهم، ضمن بهره‏گیری از دست‌نوشته‌های متعدّد استاد خویش، با ایشان هم‌بحث شد و رساله‌ای دقیق و علمی آماده کرد که بعدها جزو دقیق‌ترین رساله‌های منسوب به امام خمینی مطرح گردید. همة این امور در زمانی اتّفاق افتاد که هنوز کمتر از بیست و پنج سال از عمر شریف حضرت استاد می‌گذشت.

ایشان علاوه بر یادگیری فقه و اصول در محضر استاد بی‌بدیل خود، چندین سال نیز از مشرب اخلاقی و عرفانی آن عارف کامل و عالم ربّانی سیراب گردید و با دیدگاه‏های اجتماعی و سیاسی امام امّت به‌خوبی آشنا شد. این استضائه از خورشید حیات‌بخش امام و دیگر اولیای الهی ادامه داشت تا آنکه جرقّه‌های بیداری اسلامیِ ملّت ایران زده شد و امام خمینی از کشور تبعید گردید. بعد از این واقعة دردناک، حضرت آیت‌الله تهرانی نیز سه سال بعد، به نجف رفت تا هم سیر معنوی خود را در سایة فیوضات امیر‌المؤمنین(ع) و دیگر ائمة هدی تکمیل نماید و هم از تربیت استاد خویش بی‌بهره نماند. امّا این معیّت زیاد طول نکشید و حضرت امام به ایشان امر کردند که به ایران برگشته و در تهران حضور داشته باشند. لذا ایشان در سال 1349 به زادگاه خود بازگشت و به کارهای مهم و برزمین مانده مشغول گردید.

 

حضرت استاد از زمان بازگشت به تهران، تا پیروزی انقلاب شکوهمند امامت و ولایت در ایران، ضمن اقامة جماعت در مسجد جامع بازار، تدریس سطوح عالی خود را در مدارس علمیة تهران آغاز کردند و تربیت و هدایت جوانان انقلابی را به‌دست گرفتند. از جلسات بسیار محرمانه با برخی انقلابیون فعّال گرفته تا جلسات عمومی اخلاق که در برخی مقاطع زمانی به‌دلیل ممانعت حکومت جور، تعطیل می‌شد، همچنین حضور در بازار تهران و هدایت و رهبری مردم کوچه و بازار، از اهمّ فعّالیت‌های معظّم‌له پیش از انقلاب بود.

حضور عادّی آیت الله تهرانی در تهران و فعالیّت‌های مخفی ایشان در راهنمایی و رهبری مجاهدان انقلابی، آن‌قدر مفید و مؤثّر بود هنوز هم برکات آن در میان اهالی تهران، باقی و جاری است، که بعد از مدّت‏ها سرّ تأکیدهای حضرت امام مبنی بر مراجعت ایشان به تهران را روشن ساخت. عنایت ویژة حضرت امام به تهران موجب گردید که حضرت استاد، تا امروز در عاصمة‌جهان تشیّع بماند و نعمتی بی‌بدیل برای اهل این دیار باشد.

بعد از پیروزی انقلاب اسلامی و با آغاز ولایت و زعامت حضرت روح‏الله، همچنین با توجّه به سوابق درخشان و مراودات حضرت استاد با امام امّت، انتظار می‌رفت که ایشان یکی از مسؤولین نظام اسلامی شده و گوشه‌ای از بار این انقلاب را به دوش بکشند. امّا بنا به فرمودة خودشان، ایشان با دعا به درگاه خدای متعال و توسّل به حضرات معصومین، خود را از قبول مسؤولیت‌های آشکار کنار کشیدند و با حضور در صحنة نیروسازی برای انقلاب، همچنان به‏صورت گمنام و مؤثّر به تربیت نیروهای جوان و کارآمد برای انقلاب اسلامی پرداختند.

لذا جلسات درس خارج ایشان مملوّ از طلّاب سطوح عالی بود که برای انجام وظیفه به تهران آمده بودند و از فضای علمی قم فاصله داشتند. این جلسات آن‌قدر مفید و کم‌نظیر بود که بسیاری از فضلا را به خود جذب کرد و حسرت دوری از فضای علمی قم را به رضایت و شکرگزاری شرکت در این جلسات علمی تبدیل نمود.

از طرفی دیگر، جلسات عمومی اخلاق و معارف اسلامی که قبل از انقلاب نیز برپا بود و از سال 1356 به‏طور منظّم و هفتگی دائر می‌گردید، مأمن بی‌نظیری برای بسیجیان مخلص حضرت روح‌الله و سکّوی پرشی برای دلدادگان و حیات‌یافتگان انقلاب اسلامی بود که تازه از زیر یوق جهالت ستم‌شاهی رهایی یافته و به نور حکومت الهی منوّر گشته بودند و بی‌صبرانه و مشتاقانه به‌دنبال معارف عمیق اسلام بودند.

برگرفته از پایگاه بین المللی همکاری های خبری شیعه (شفقنا)+ لینک

*تاریخچه ی خانوادگی ایشان:

قسمت نخست

قسمت دوم

قسمت سوم

قسمت چهارم

تاریخچه ی خانوادگی آیه الله حاج شیخ مرتضی تهرانی- قسمت چهارم

پایگاه مجلات تخصصی نور

قسمت چهارم- میرزا عبد العلی تهرانی همراه امام خمینی از شاگردان آیه الله شاه آبادی بود. ایشان شخصیتی بسیار تاثیر گذار و نافذ داشت. به شعر و صدای خوش علاقه مند بود. مثنوی را شرح می کرد. اهل طبیعت بود. ریاضیات خوبی داشت و سعی می کرد در خانه فضای لطیفی ایجاد کند. اما به اعتقاد مهدی، در وظیفه ی پدری اش کوتاهی کرده...

رو ی ادامه ی مطلب کلیک کنید

کیهان فرهنگی "آذر 1381 - شماره 194"

پایگاه مجلات تخصصی نور

ادامه نوشته

تاریخچه ی خانوادگی آیه الله حاج شیخ مرتضی تهرانی- قسمت سوم

قسمت سوم- مادر حاج آقا مرتضی تهرانی فرزند کوچک شیخ روح الله دانایی بود. وی بی اطلاع به عقد میرزا عبد العلی  تهرانی در می آید درحالی که میرزا عبد العلی از همسر سابقش فرزندی داشته. خانم دانایی همزمان با به دنیا آمدن پسر بزرگش مبتلا به ضعف اعصاب می شود. همین امر و دوری پدر از محیط خانواده موجب شد فرزندان بیشتر صدای داد و فریاد از خانه ی کودکی خود به یاد داشته باشند و  فقر و گرسنگی برایشان عادی باشد. در عین حال مادر، زنی بسیار با هوش بود. وی ساعات خوبی هم داشت که مایه آرامش فرزندانش می شد. در کل مادر رفتاری پیچیده داشت در حالی که پدر ساده و با صداقت عمل می کرد...

روی ادامه مطلب کلیک کنید

کیهان فرهنگی "آذر 1381 - شماره 194"

پایگاه مجلات تخصصی نور

 

ادامه نوشته

تاریخچه ی خانوادگی آیه الله حاج شیخ مرتضی تهرانی- قسمت دوم

قسمت دوم- مرحوم میرزا عبد العلی تهرانی حدود سال 30 به مدت چهار سال مقیم مشهد و امام جماعت مسجد بالاسر حرم مطهر بود. وی در جوانی نقاشی را آموخته بود و فرزندانش را به این هنر تشویق می کرد. پس از فوت ایشان پسر ارشدش حاج آقا مرتضی تهرانی حکم پدر را داشت و برای مهدی پناه و مونس بود. حاج آقا مرتضی تهرانی حروف انگلیسی را به برادرش آموخته بود و او را به مطالعه تشویق می کرد....

روی ادامه ی مطلب کلیک کنید

کیهان فرهنگی "آذر 1381 - شماره 194"

پایگاه مجلات تخصصی نور

 

ادامه نوشته

تاریخچه ی خانوادگی آیه الله حاج شیخ مرتضی تهرانی- قسمت اول

قسمت اول- مرحوم آیه الله میرزا عبد العلی تهرانی از طرف پدری استر آبادی بوده و از طرف مادری منسوب به ایل کلهر نزدیک کرمانشاه بوده. ایشان فرزند شهید غلامحسین تهرانی (از شهدای دوره ی مشروطه) بوده. و در 27 سالگی پس از احراز مرتبه ی اجتهاد از قم به تهران می آید و در مسجد میرزا موسی (از موقوفات اجدادی اش) امام جماعت می شود. مرحوم میرزا عبد العلی از شاگردان عبدالکریم حائری بوده. و دوازده سال داشت که پدرش در جریان اعتراض به استبداد صغیر کشته می شود...روی ادامه ی مطلب کلیک کنید    

                                                  کیهان فرهنگی "آذر 1381 - شماره 194"

پایگاه مجلات تخصصی نور

ادامه نوشته