الف و ایده ی مدیریت پادگانی!
در حالی که به لحاظ علمی و قدرت بیان رقبایی نیز داشت اما حاج آقا مرتضی تا وقتی که الف محدود نشده بود و هنوز بود؛ بی محابا مراجعین را بدو می سپرد.
در زمانی که الف بود، رسما ریاست دفتر حاج آقا مرتضی و حاجب و پرده دار ملاقات های عمومی و خصوصی مسجد و مدرسه میرزا موسی در بازار تهران بود.
هر ملاقاتی باید با تائید و نظر و دخالت او صورت می گرفت.
هر گفتگویی بواسطه او شنیده میشد و ثبت و ضبط می شد.
و همیشه مراجعین بیم این را داشتند اگر مورد عنایت الف قرار نگیرند، شاید برای همیشه از ملاقات خصوصی محروم شوند و بلکه حتی ممنوع الورود در بیت و مسجد شوند.
بسیار پیش می آمد کسی از قبل با خودِ حاج آقا مرتضی هماهنگ کرده بود که در روزی مشخص و ساعتی معین به ملاقات او در مسجد برود. اما آقای الف در حالی که حاج آقا مرتضی منتظر مراجعین تک و تنها در اتاق دربسته اش نشسته بود اجازه ورود صادر نمی کرد.
بسیار تجربه شده بود که اگر با کسی در خلوتی از خلوت ها و حجره های مدرسه میرزا موسی نجوا کنی، ناگهان بفهمی آقای الف گفتگویتان را شنیده و صرفا به این خاطر که مخفیانه گفتگو کردید، مجازاتتان کند.
بسیار شده که در موردی بسیار شخصی و خصوصی وقت ملاقات با حاج آقا مرتضی گرفته باشی و آقای الف بی کسب اجازه از شما، کنار دستت نشسته و یا ایستاده باشد و زیر و بم گفتگوهای خصوصی تان با حاج آقا مرتضی را شنیده باشد و تو، چون آن شوخ چشمی و گستاخی در مرئی و مسمع حاج آقا مرتضی است ترجیح بدهی سکوت کنی و دم فرو بندی.
بسیاری از اختلافات و قهر و آشتی ها و کوچ کردن هایی که پیرامون حاج آقا مرتضی صورت می گرفت، ریشه در سعایت او داشت و یا در انتقاد به رفتار پادگانی آقای الف بود.
پس از آنکه آقای الف رفت؛ برخی این خیال خام را داشتند که همه چیز عادی می شود و وضعیت سفید می گردد.
غافل از آنکه آقای الف سنت سیئه ای از خود بجای گذاشته بود که هرگز بطور کامل کنار گذاشته نشد.
چه که هر چه باشد دیر زمانی بود آقای الف، چشم و چراغ حاج آقا مرتضی بود و حتی حاج آقا عبد العلی در زمانی که هنوز "محمود" خطاب می شد، ذیل مدیریت و زیر نظر آقای الف تربیت و پرورش یافته بود و آنچه از اداره مراجعین می فهمید در آموخته هایش از آقای الف خلاصه می شد.
این شد که فهمیده شد که تقدیر حاج آقا مرتضی این است که در حبس ابد بماند. و الان کما کان.